۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

مردی به بزرگی تاریخ


هفتم آبان ماه روز جهانی بزرگداشت مردی است که جهانیان او را بنیانگزار حقوق بشر می دانند یعنی کوروش بزرگ پادشاه بزرگ و پایه گزار امپراطوری هخامنشی.
این برای هر ایرانی یک افتخار است که میراث دار سرزمینی باشد که کوروش و سایر بزرگان ایران زمین برایش به یادگار گذاشته اند.
کوروش نخستین انسانی است که در زمانی که هنوز انسانیت به درستی معنا نشده بود انسانیت را جایگزین توحش و درنده خویی کرد.
او مردی است که پادشاهی اش برگی تازه را در تاریخ رقم زد زیرا پادشاهی او نخستین جایی بود که بسیاری از مفاهیمی که امروز به عنوان حقوق فردی انسانها شناخته می شوند مانند آزادی مذهب و همینطور برده نبودن هیچ انسانی در آن پیاده شد.

امروز روز دیگر یاد کردن از کوروش تبدیل به یک اپیدمی شده اما در سرزمین ما ایران به ویژه پس از یورش تازیان همیشه اینگونه نبود. زمانه ای بود که برای اولین و آخرین بار محمدرضا شاه پهلوی جشنهای 2500 ساله را در بزرگداشت کوروش بزرگ برگزار کرد و آن زمان گرایش به ایران باستان به معنای عقب ماندگی بود. آن زمان دکتر شجاع الدین شفا که از دست اندرکاران اصلی برگزاری آن مراسم با افتخار بود و آن متن معروف سخنرانی محمدرضا شاه در جشنهای 2500 ساله را نوشته بود از سوی این کوروش دوستان امروز که خودشان یا پیشوایانشان روشنفکرنمایان دیروز هستند یک انسان عقب مانده و یک مزدور معرفی می شد.
یگانه دوره ای که در تاریخ ایران پس از ورود اسلام پر برکت بر هویت ملی و باستانی ایران تاکید شد دوران دو پادشاه درگذشته پهلوی بود.
ارزشمندی کار آنها و اطرافیانشان بدین دلیل است که زمانی از کوروش و داریوش و هویت ملی ایران زمین یاد کردند که سایرین سخن گفتن از گذشته درخشان ایران را برای خود ننگ می دانستند و با ژستهای دو زاری و روشنفکرنمایی خود آن را ناشی از عقب ماندگی فکری می دانستند ولی آن دو و بزرگانی مانند دکتر شفا می دانستند که یک ملت که 14 قرن زیر شلاق استثمار فرهنگی بوده برای کمر راست کردن نیاز دارد که هویت ملی خود را داشته باشد.

در بخش پایانی این مطلب کتاب کوروش بزرگ و محمدبن عبدالله نوشته نویسنده روشنگر و بزرگ سرزمینمان دکتر مسعود انصاری را برای دانلود قرار می دهم. ایشان در این کتاب با استفاده از مستندات تاریخی و قرآنی مقایسه ای بسیار جالب میان این دو شخصیت تاثیرگزار تاریخ در زمینه های مختلف انجام داده. نکته قابل توجه این است که کوروش بزرگ تقریبا 11 قرن پیش از محمد می زیسته است اما عملکردشان چیز دیگری را نشان می دهد.
کسانی که می گویند محمد با اینکه از سوی الله قادر و متعال برگزیده شده بوده نمی توانسته برده داری را در این دین مدرن خود ممنوع کند کافی است ببینند که کوروش 1100 سال پیش از محمد بدون اینکه به مانند او ادعای دروغین ارتباط با غیب را بکند این کار را کرد و جالب این است که این اسلامگرایان با افتخار می گویند که محمد زنده به گور کردن دختران را ممنوع کرد اما محمد نمی توانسته برده داری را ممنوع کند؟
دلیل اینکه او این کار را نکرده مشخص است زیرا با برده داری هم می توانسته جیب خود را پر کند و هم خود و پیروانش با زنان اسیر شده شهوت جنسی بیمارگونه خود را ارضا می کردند.

به امید روزی که سرزمینی را که کوروش و سایر بزرگان برایمان به امانت گذاشتند بتوانیم از زیر یوغ بیگانگان و بیگانه پرستان نجات دهیم و میراث داران خوبی برای کوروش و سایر بزرگ مردان تاریخ ایران زمین باشیم.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ آبان ۱, یکشنبه

من عاشق آن زندانی هستم که مصطفی تاجزاده در آن زندانی است.!



تعجب نکنید. من اصلاح طلب نشده ام که به مانند برخی همنشینی با چپ های اسلامیست برایم افتخار باشد.!!!!
موضوع این است که در این چند روز به واسطه این نامه ها و بیانیه های پی در پی آقای مصطفی تاجزاده چند پرسش به ذهنم آمد.
من کاری به متن این بیانیه ها ندارم چون سخن تازه ای در آنها نیست که پیش از این خود آقای تاجزاده و یا همفکرانشان نگفته باشند.
من زندانی شدن کسی را برای اندیشه اش تایید نمی کنم و کاملا مخالفش هستم اما پیش از هر چیز ازخود پرسیدم که آیا ایشان زندانی هستند یا ما؟ جایی که ایشان هستند گویا بیشتر شبیه به دفتر روزنامه یا دفتر خبرگزاریست و آزادی بیانش هم بسیار بیش از خود جامعه ای است که ما در آن روز و شب های خود را سپری می کنیم.
همیشه گفته می شود که ایشان در یکی از سلول های انفرادی و تحت مراقبت شدید است. حال مشخص نیست ایشان در این سلول انفرادی که به شدت مراقبت می شود چگونه نامه و بیانیه می نویسد و چگونه به بیرون فرستاده می شود. گویا سلول انفرادی شان به اینترنت پر سرعت بدون فیلتر مجهز است و خودشان مستقیما این بیانیه ها و نامه های درخشان به سرعت به سایت های اصلاح طلب می رسد.
نمی دانم شاید تعریفی که من و امثال من از زندان و سلول انفرادی و مراقبت شدید داریم با تعریف آقای تاجزاده و دوستانشان یکی نیست ولی اگر به راستی جایی که ایشان و همفکرانشان نام زندان را بر آن می گذارند به این میزان آزادی دارد که انسان از سلول انفرادی تحت مراقبت شدیدش نامه ها و بیانیه های متوالی بنویسد آزادی آن بیش از بیرون از زندان است.
این برای من به همان میزان غیر قابل باور است که عکس گرفتن همسر اکبر گنجی از او در زندان غیر قابل باور بود و هست.
آینده را نمی توان پیش بینی کرد ولی بعید نیست که مدتی دیگر شاهد ظهور یک گنجی دیگر یا یک سازگارای دیگر و فرستادنش به بیرون از ایران باشیم.

ای کاش ما ایرانیان یاد بگیریم که هر چیزی به ما گفتند را بدون پرسش و اندیشیدن نپذیریم و گهگاهی هم اگر شک کنیم بد نیست زیرا شک دروازه خردورزی است. اینکه انسان اندیشه اش به آن میزان پویا باشد که به خود اجازه بدهد به هر چیز و هر شخصی شک کند بدان معناست که انسان دچار تعصب نشده.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

راه اندازی سی باکس در وبلاگ میهن پرست


نمی دانم شما هم میهن گرامی که این نوشته را می خوانید از کجا با این وبلاگ آشنا شده اید اما بیشتر خوانندگان این وبلاگ دوستان خوب و عزیزم در سایت آزادگی و همینطور کسانی هستند که به واسطه سایت خبری خوب و معتبر پارس دیلی نیوز به اینجا می آیند. البته از دوستانی هم که این وبلاگ را در وبلاگ خود لینک کرده اند باید در اینجا یاد کرد.
در هر حال اگر شمایی که خواننده این وبلاگ هستید دوست دارید بتوانید فارغ از قوانین دست و پا گیر چت روم های پارسی زبان در جایی در دنیای مجازی با دوستان و هم میهنان خود درباره مسائل مختلف (به ویژه مسائل سیاسی و اجتماعی و همینطور مباحث نقد دین)  بحث کنید یا حتی یک گپ دوستانه با دوستان خود بزنید این سی باکس در اختیار شماست.
دوستان عزیزم در سایت آزادگی امیدوارم به جای آنکه کامنتهای لینکها را تبدیل به محل حال و احوال کردن خود بکنند از این سی باکس استفاده کنند تا بحثهایی که در زیر لینکها مطرح می شود عمدتا در ارتباط با مطلب یاد شده باشد (امیدوارم کسی از من دلخور نشود).
من برای این سی باکس چند قانون خیلی ساده گذاشته ام که امیدوارم دوستان عزیز با رعایت کردن آنها محیطی آرام و به دور از تشنج را برای مباحث مختلف فراهم کنند.

1- دوستان لطفا تنها با یک نام در سی باکس کامنت بگذارند. سی باکس به من این امکان را می دهد که آی پی کاربران را ببینم و اگر آی پی دو کامنت گزار یکی باشد دسترسی آن کاربر به سی باکس را قطع خواهم کرد.

2- دوستان لطف کنند و به یکدیگر و به خانواده و عزیزان یکدیگر دشنام ندهند. اگر شخصی از دیدگاه دیگری ناراحت می شود یا به قول معروف دردش می گیرد یا اگر شخصی از یک نوشته من ناراحت می شود باید تحمل دیدگاه مخالف را داشته باشد و با منطق و استدلال پاسخ دهد و یا ساکت بماند در غیر این صورت کامنت دشنام آلود آن شخص حذف و دسترسی او نیز قطع خواهد شد.

3- در این سی باکس هیچ شخص و هیچ چیزی مقدس نیست و دوستان می توانند دیدگاه خود را در مورد هر شخص و یا مکتب فکری بیان کنند.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ مهر ۲۶, سه‌شنبه

سایه جنگ هر روز سنگین تر می شود


این یک واقعیت است که جمهوری اسلامی به بحران زنده است یعنی وجود بحران برای این حکومت یک غنیمت است زیرا چنین رژیمی در سایه بحران ها به ویژه از نوع بین المللی می تواند بی عرضگی ها و قاجار صفتی های خود را بپوشاند.
از گروگانگیری سفارت آمریکا تا جنگ با عراق و ادامه جنگ پس از آزادسازی خرمشهر تا عملیات تروریستی بیرون از کشور و مسئله اتمی همگی بحران هایی بوده و هست که این جمهوری پر برکت از آنها با تمام وجود استقبال کرده است.
تازه ترین نمونه این بحران ها افشای طرح ترور سفیر عربستان در آمریکاست که دوباره سبب طرح موضوع حمله نظامی به ایران شده است.
در اینکه جمهوری اسلامی از این حمله و حتی طرح چنین موضوعی بی نهایت استقبال می کند شکی نیست زیرا طرح این موضوع به خودی خود حتی اگر منجر به حمله به ایران نشود (که امیدوارم اینگونه باشد) سبب بحران تازه ای خواهد شد و جان تازه ای به این رژیم خواهد داد.
با طرح مجدد موضوع جمله به ایران بازهم برخی هم میهنان ساده اندیش بی آنکه به تجربه افغانستان و عراق (و احتمالا در آینده لیبی) نگاهی بیندازند بازهم فریاد شادی سر دادند و شادمان از این هستند که انگلیس و آمریکا و فرانسه و سایرین می خواهند برایشان با هواپیماهای جنگی سوغات دموکراسی بیاورند. زهی خیال باطل که سوغات جنگنده ها و پیاده نظام های این کشور چیزی جز بدبختی و نابودی برای ایران نخواهد بود و آنها اگر به راستی تصمیم حمله به ایران را داشته باشند یک یا چند تن از مزدوران خود را (به مانند حامد کرزای در افغانستان) از پیش در آب نمک خوابانده اند که به ما ملتی که از آخوندها و پاسدارها خسته شده ایم زورچپان کنند و با کمک او منافع خودشان هم در ایران به بهترین گونه ممکن تامین شود.
اروپایی هایی که امروز نگران تروریسم جمهوری اسلامی هستند همان کسانی هستند که زمانیکه جمهوری اسلامی مخالفین خود را در این کشورها ترور می کرد پشت پرده با این رژیم لاس می زدند و معاملات میلیاردی می کردند و قاتلان و تروریست ها را صحیح و سالم تحویل این رژیم می دادند.
غرب اگر خیلی دلش برای ما ایرانیان و دموکراسی در ایران می سوخت کافی بود که به پسمانده ها ومزدوران جمهوری اسلامی و تبلیغ کنندگان مردم سالاری دینی و اسلام رحمانی به سادگی پناهندگی نمی داد آن هم در حالی که ایرانیان بسیاری که تحت تعقیب این جمهوری پر برکت هستند یا اینکه دیگر زندگی در جهنم جمهوری اسلامی برایشان ممکن نیست در ترکیه و پاکستان و ده ها خراب شده دیگر باید هفته ها و ماه ها منتظر اقامت دادن یکی از این کشورهای مدافع حقوق بشر باشند در حالیکه آن پسمانده ها به راحتی صاحب شغل دولتی و کرسی های دانشگاهی می شوند که به سادگی می توان فهمید لیاقتش را ندارند.
ما ملت تنها خودمانیم و خودمان و بر خلاف شعارهای دو زاری کشورهای غربی هیچ حامی هم نداریم و باید یک بار برای همیشه دست روی زانوی خود بگذاریم و بلند شویم و خودمان تکلیفمان را با این جمهوری پر برکت روشن کنیم و برای این کار نیاز به یک همبستگی ملی است و زمان زیادی هم نداریم زیرا هر روزی ممکن است هواپیماهای ناتو را بالای سرمان ببینیم یا اینکه غرب در یک توافق با سران جمهوری اسلامی برای امان دادن به آنها و پولهایشان یکی از مزدوران خود را که عمدتا پسمانده های جمهوری اسلامی هستند و تریبون های تبلیغاتی بی بی سی و صدای آمریکا در اختیارشان است به توده نا آگاه مردم زور چپان کند.

پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

20 مهر - بزرگداشت رند شیراز



بیستم مهر ماه سالروز بزرگداشت بزرگمرد ادبیات ایران و غزلسرای بزرگ سرزمینمان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی است. در نظر اسلامیون که حافظ هم به مانند خیام و فردوسی مسلمان بوده و و استفاده شان از دیوان حافظ تنها برای فال گرفتن است و القاب بی پایه ای مانند لسان الغیب به حافظ می دهند. از سویی گروهی دیگر هم به همراه اسلامیون حافظ را صوفی یا عارف معرفی می کنند. حافظ عارف نبوده. عارف مولانا یا ابوسعید ابوالخیر و یا بسیاری دیگر بوده اند. حافظ مخالف شدید صوفی گری و دشمن صوفی و زاهد است و بیت های زیادی هم در نکوهش تصوف و یا در نکوهش زاهد دارد که در یکی از زیباترین این بیت ها می گوید:

آن تلخ وش که صوفی ام الخباثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

اما به راستی حافظ کیست و چه عقایدی داشته است؟ اگر غزلیات حافظ را خوانده باشیم متوجه می شویم که حافظ در دوره های مختلف زندگی عقایدش متفاوت بوده یعنی در دوره نخست زندگی خود یک مسلمان واقعی و یک حافظ قرآن بوده و در دوره پایانی زندگی خود را یک رند معرفی می کند اما رندی حافظ با رندی خیام تفاوت دارد. حافظ به دلیل اینکه بر خلاف خیام که سروده هایش پس از درگذشتش منتشر شد در دوران زندگی اش آشکارا می سرود صراحت کلام خیام را ندارد اما با این همه حافظ بازهم در مقایسه با مولانا یا سعدی سروده هایش اساسا در دنیای متفاوتی است. حافظ بیت های زیادی هم در زمینه رند و رندی دارد که از دید من یکی از زیباترین آنها این است :

 حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
 دام تزویر مکن چون دگران قرآن را 

 در پایان غزلی را می نویسم که از دید من زیباترین غرل رند شیراز است:


 دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند                                         
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند                                            
 
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت                                          
با من راه نشین باده مستانه زدند                                            
 
آسمان بار امانت نتوانست کشید                                             
قرعه کار به نام من دیوانه زدند                                             
 
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه                                        
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند                                            
 
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد                                     
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند                                   
 
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع                                         
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند                                          
 
کس چون حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب                                       
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

 پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی


۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

مهرگان - دومین جشن بزرگ ایران زمین


شانزدهم مهرماه (و از دید برخی هم دهم مهرماه) سالروز جشن ملی مهرگان است. مهرگان برابر است با مهر روز از ماه مهر که این اتفاق یعنی همنامی ماه و روز در همه دوازده ماه سال در ایران باستان سبب یک جشن بود و به همین دلیل در هر ماه سال حداقل یک جشن وجود داشت و در برخی ماه ها هم بیش از یک جشن بود. حال عده زیادی از ایرانیان در هر ماه سال حداقل یک بار بر سر خود می زنند و خود را پاره پاره می کنند که فلان عربی که به دست خودش یا به دستورش و یا به دست پیروانش در سرزمینمان جنایات فجیعی انجام شده به درک واصل شده و جشنهایمان هم سالروز پس افتادن همان عربهاست و چه بد میراث دارانی بودیم و هستیم ما برای این فرهنگ کهن. بی گمان بسیاری حتی تاریخ جشنهایی مانند مهرگان را نمی دانند اما روزشماری می کنند که روز پس افتادن فلان عرب 1400 سال پیش برسد و چراغانی کنند و جشن بگیرند. این است که امروز جشن بزرگی مانند مهرگان که پس از نوروز بزرگترین جشن نیاکان ما در این آب و خاک بوده در سرزمین ایران غریب است و اساسا کسی اهمیتی نمی دهد. بگذریم.
اما مهرگان علاوه بر همنامی ماه و روز یک دلیل بسیار مهم دیگر هم دارد و آن قیام قهرمان افسانه ای ایران زمین یعنی کاوه آهنگر در برابر ضحاک و سرنگونی حکومتش و به پادشاهی رسیدن فریدون است.
به همین مناسبت چند بیت از شاهنامه سپهبد سخن فردوسی بزرگ درباره قیام کاوه و به پادشاهی رسیدن فریدون و جشن مهرگان در اینجا می نویسم:

کاوه که فرزندش در چنگال ضحاک است ابتدا نزد ضحاک می رود و به او می گوید:

خروشید و زد دست بر سر، ز شاه
 که شاها، منم کاوه دادخواه 

 یکی بی زبان، مرد آهنگرم
 ز شاه آتش آید، همی بر سرم 

که گر هفت کشور، به شاهی تو را است
 چرا رنج و سختی همه بهر ما است

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
بر او انجمن گشت بازار گاه 

همی برخروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر، سوی داد خواند 

از آن چرم کآهنگران پشت پای
 بپوشند هنگام زخم درای 

همان کاوه آن، بر سر نیزه کرد
همان گه ز بازار، برخاست، گرد

 کسی کو هوای فریدون کند
 سر از بند ضحاک بیرون کند

پس از قیام کاوه و سرنگونی حکومت ضحاک و به پادشاهی رسیدن فریدون او چنین کرد:

فریدون چو شد در جهان کامکار
بدو شاد شد گردش روزگار

چو بر تخت شاهی نشست استوار
 ندانست، جز خویشتن شهریار

به رسم کیان، تاج و تخت مهی
بیاراست، با کاخ شاهنشهی

به روز خجسته، سر مهرماه 
به سر، بر نهاد آن کیانی کلاه 

دل از داوری ها بپرداختند
به آیین یکی «جشن نو» ساختند

بفرمود تا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند

پرستیدن «مهرگان» دین او است
تن آسانی و خوردن آیین او است 

کنون یادگار است از ماه مهر
بکوش و برنج هیچ منمای چهر

شاید امید واهی باشد ولی من امیدوارم که روزی دوباره در ایران زمین این جشنهای ملی گرامی شمرده شوند و ایرانیان دوباره مردمانی شاد و همینطور میراث دارانی خوب برای فرهنگ کهن ایران زمین باشند.

پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

چرا فدرالیسم برای ایران مناسب نیست؟


در چند سال اخیر تلاش فراگیری از سوی برخی ایرانیان که بیشترشان از اقوام آذری زبان و کرد زبان ایران هستند در حال انجام است که ایران تبدیل به یک کشور با حکومت فدرال شود.
برخی از این هم میهنان از روی نیت خیر و به سبب ستمی که به اقوام ایرانی و ایرانیان غیر شیعه از سوی جمهوری اسلامی شده به این اندیشه افتاده اند ولی برخی کاملا با حمایت برخی کشورها و حکومتگران بیگانه و در جهت اهداف آنان در این راه تلاش می کنند. گروه دوم را متاسفانه نمی توان کاری کرد و این حقیقتی تلخ است که ما ایرانیان همیشه در میان خودمان خائن و مزدور داشته ایم اما این نوشته خطاب به گروه نخست است که تنها برای رسیدن اقوام ایرانی به حقوق انسانی خود برای فدرالیسم تلاش می کنند.
اما چرا فدرالیسم برای سرزمین ما ایران نه تنها راه حل مناسبی نیست بلکه خطراتی نیز برای ایران دارد؟
نمونه هایی که این هم میهنان برای حکومت های موفق فدرال معرفی می کنند معمولا از چهار یا پنج کشور فراتر نمی رود که می توان از آمریکا ، آلمان ، کانادا و سوئیس نام برد اما اینها تنها کشورهای با حکومت فدرال جهان نیستند. به عنوان نمونه پاکستان و نیجریه هم فدرال هستند. اتحاد جماهیر شوروی هم بزرگترین حکومت فدرال چند قرن اخیر بود.
اینکه چرا فدرالیسم در ایران بر خلاف چهار کشوری که نام بردم هیچگاه نتیجه مثبتی نخواهد داشت در چگونگی شکل گیری ایران و چگونگی شکل گیری آن کشورهاست.
در همه آن کشورها حکومت های محلی برای اتحاد باهم و برای اینکه بتوانند یک کشور را به وجود بیاورند و یک دولت مرکزی داشته باشند به هم پیوستند نه اینکه یک کشور باشند و سپس کشور را تکه تکه کنند و در هر منطقه حکومت محلی به وجود آورند و فریاد بزنند ما حکومت فدرال داریم. به عنوان نمونه پایه به وجود آمدن کشوری به نام آمریکا اتحاد سیزده سرزمین مختلف با حکومت های محلی بود که می خواستند برای بیرون کردن انگلیسی ها یک دولت مرکزی داشته باشند و پس از آن بود که سرزمین های دیگر به این سیزده سرزمین پیوستند و ایالات متحده آمریکا به شکل امروزی در آمد. درباره آلمان هم همینگونه است. سرزمین های مختلف که حکومت های محلی داشتند به هم پیوستند و امپراطوری آلمان در زمان ویلهلم اول شکل گرفت و چیزی که در ادامه باید درباره مردمان این سرزمین ها گفت این است که این مردمان خود را با افتخار آمریکایی یا آلمانی می دانند نه اینکه بگویند ما تگزاسی هستیم یا ما باواریایی هستیم. مردمان این سرزمین ها همه تلاششان یک کشور داشته باشند. حال از برخی از ایرانیان به ویژه کرد و آذری اگر پرسیده شود شما اهل کجا هستید پاسخهایی نظیر ما ترک هستیم یا ما کرد هستیم می دهند و شاید پس از اینکه زبانی خود را گفتند اگر هنوز اندکی خود را ایرانی بدانند خود را ترک ایرانی یا کرد ایرانی معرفی کنند.
حال به فرض ما بخواهیم در کشورمان حکومت فدرال داشته باشیم. باید ابتدا کشور خود را تکه تکه کنیم و سپس دوباره این تکه ها را به هم بچسبانیم که مشخص نیست در طول این فرآیند چه بر سر تمامیت ارضی ایران بیاید که البته هدف آن گروه نخست که با تریبون های تبلیغاتی بیگانگان فریاد فدرالیسم سر می دهند دقیقا استفاده از همین فرصت برای جدا کردن بخشهایی از خاک ایران است.
نکته دیگری که درباره تبلیغ کنندگان فدرالیسم برای ایران جالب است نوع مرزهایی است که این هم میهنان برای این حکومت های محلی در نظر می گیرند که مرزهای زبانی است. به عنوان نمونه همگی مناطق آذری زبان ایران زیر یک حکومت محلی فدرال قرار می گیرند در حالی که تمرکز اصلی هواداران آذری زبان فدرالیسم در تبریز و تا حدی ارومیه است. درباره هم میهنان عزیز کردمان هم همینطور است و نکته جالب درگیری است که میان این جماعت بر سر مالکیت ارومیه در ایران فدرال وجود دارد.
بر خلاف تصور این دوستان آنها هیچگاه در یک حکومت فدرال به حقوق قومی خود نخواهند رسید زیرا تلاش آنها در این زمینه تنها سبب حمایت نکردن سایر هم میهنان از آنها خواهد شد.
بیاییم همه با هم برای یک ایران واحد با یک حکومت سکولار دموکرات تلاش کنیم که بی گمان اقوام ایرانی هم در زیر چتر این سکولار دموکراسی به حقوق خود خواهند رسید.
در پایان به دو نکته بسیار مهم درباره آن گروه نخست که مزدوران بیگانگان هستند اشاره می کنم. نخست تلاش این جماعت برای کوبیدن بر طبل جنگ در ایران است زیرا جنگ و هرج و مرج ناشی از آن به آنها این موقعیت را می دهد که در سایه نیروهای نظامی بیگانه اهداف پلید و ضد ایرانی خود را پیش ببرند.
نکته دوم درباره تلاش برای ملت سازی جعلی در ایران است. ملت تنها و تنها مردم یک کشور هستند و در یک کشور تنها یک ملت وجود دارد و ملت ایران مالک کشور ایران است. مواظب باشیم که در دام این ملت سازی نیفتیم و هیچگاه نپذیریم که در ایران به جز ملت ایران ملت دیگری هم وجود دارد زیرا آن زمان بهانه لازم برای جدا کردن بخشهایی از ایران را به این جماعت داده ایم.

پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی