۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه

دلایل جالب اصلاح طلبان برای شرکت نکردن در انتخابات جمهوری اسلامی


با نزدیک شدن به اسفند ماه و زمان برگزاری انتخابات یا بهتر است بگویم انتصابات حکومتی در جمهوری اسلامی تشکل های اصلاح طلب درون و بیرون از ایران که هنوز به دنبال زنده نگه داشتن جمهوری اسلامی و بازگشت به قانون اساسی و دوران امام راحل خود هستند از شرکت نکردن خود در انتخابات سخن می گویند.
از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تا شورای راه سبز امید و سایر تشکل های اصلاح طلب اسلامگرا هر کدام در بیانیه هایی عدم حمایت خود را از انتخابات جمهوری اسلامی اعلام کرده اند و دلایلی برای این کارشان اعلام کرده اند.
نکته جالب دلایلی است که این تشکل ها و گروه ها برای شرکت نکردن خود بیان کرده اند که هیچکدام ویژه امروز نیست اما گویا این جماعت تازه متوجه آنها شده اند.
از آزاد نبودن انتخابات گفته اند. پرسش من این است  که آیا در دستگاه حکومتی که با استناد به قانون اساسی اش چندین و چند نوع تبعیض عقیدتی و جنسیتی وجود دارد اساسا انتخابات می تواند آزاد باشد؟ گمان می کنم این جماعت که برخی از آنها مقیم لندن و پاریس و سایر شهرهای بزرگ جهان هستند و در کشورهایی مدرن و دارای انتخابات آزاد زندگی می کنند هنوز معنای انتخابات آزاد را نمی دانند زیرا زمانی که مخالفین جمهوری اسلامی از آزاد نبودن انتخابات در این نظام سخن می گفتند این جماعت با رگ های گردن ورم کرده از انتخابات این رژیم دفاع می کردند و یا احتمالا امروز روز منظورشان از انتخابات آزاد تنها آزاد بودن خودشان است.
از نظارت استصوابی گفته اند که این هم موضوع تازه ای نیست و مخالفین جمهوری اسلامی از نخستین سالها همیشه آن را گفته اند. حال مشکل این آقایان و چند خانم همراهشان به نظر می رسد این است که تیغ این نظارت اکنون آنها را نیز حذف می کند. جالب این است که این بخش هم مربوط به همان قانون اساسی است که اینان می خواهند بدان بازگردند.
از فیلتر شدن سایت ها سخن گفته اند که این هم موضوع تازه ای نیست. از روز نخستی که اینترنت در ایران به وجود آمد این موضوع فیلترینگ بوده و سایت ها و وبلاگهای مخالفین فیلتر شده اما موضوع این است که امروز روز دیگر سایت های این معتقدان به جمهوری اسلامی نیز فیلتر شده است و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دقیقا در بیانیه اش همین را می گوید و از فیلتر شدن سایت های اصلاح طلب شکایت می کند و نه از ذات فیلترینگ و سانسور اینترنت.
از زندانیان سیاسی سخن گفته اند که بازهم این ویژه امروز نیست. از روز نخست جمهوری اسلامی به مانند هر حکومت ایدئولوژیک دیگری زندانیان عقیدتی و سیاسی داشته اما گرفتاری این جماعت این است که در دو سال گذشته احزاب و گروه ها و دوستان خودشان گرفتار زندان شده اند و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هم از اصلاح طلبان زندانی سخن می گوید و نه به عنوان نمونه جوانی مانند ابوالفضل عابدینی و یا بسیاری افراد دیگر که با کلیت این جمهوری پر برکت مخالفت دارند.
موضوع دیگر که در بیانیه سازمان مجاهدین انقلاب مشاهده شد و بسیار برای من مهم بود هندوانه ای بود که در این بیانیه زیر بغل خاتمی و رفسنجانی گذاشته شد و در واقع مهم بودنش از این منظر بود که نشان داد این دست اظهار نظرهایی که می گویند رفسنجانی و خاتمی دیگر امروز ارتباطی با اصلاح طلبان ندارند و تنها سخنان خود را می گویند چندان اعتباری ندارد و بند ناف اصلاح طلبان هنوز به این دو وصل است.

در پایان باید بگویم این بیانیه برای شرکت نکردن در انتخابات امروز که دیگر این جریان جزو خودی های جمهوری اسلامی نیست و از قدرت کنار انداخته شده و همینطور مردم نیز آنچنان تمایلی به شرکت در انتخابات ندارند ارزشی ندارد. زمانی ارزش داشت که این جماعت خودشان در آستانه رسیدن به قدرت بودند. آن زمان اگر از نبود انتخابات آزاد و شورای نگهبان سخن می گفتند بسیار ارزشمند بود اما چیزی نگفتند چون خودشان در نزدیکی قدرت بودند و مهم نبود که انتخابات آزاد است یا آزاد نیست و مهم نبود زندانی سیاسی داریم یا نداریم و مهم نبود سانسور و فیلترینگ داریم یا نداریم. مهم خودشان بودند و امروز هم مهم خودشان هستند.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

یلدا - یادآور زایش میترا در افسانه های کهن ایران زمین







واپسین شب پاییز یادآور یکی از جشن های ملی و ماندگار ایران زمین است که حتی ستم مهاجمین به سرزمینمان به ویژه تازیان نیز نتوانسته این جشن را نابود کند.
ایرانیان در دوران باستان بر طبق افسانه هایی که سینه به سینه و نسل به نسل به آنها رسیده بود بر این باور بودند که یلدا یادآور زایش میترا است و این شب را جشن می گرفتند.
نفوذ کیش مهرپرستی در اروپای آن دوران سبب گسترش این جشن شد و زمانی که مسیحیت اروپا را فراگرفت این افسانه برای مسیحیان تبدیل به زایش مسیح شد و این زایش دقیقا به همان شکل زایش میترا است.
واژه یلدا واژه ای سریانی به معنای زایش است و چون این جشن ارتباط تنگاتنگی با زایش دارد چنین نامی روی آن گذاشته شده.
این چند جشن ملی باقی مانده در ایران زمین یادآور مبارزات فرهنگی نیاکان ما با مهاجمان به سرزمینمان است و ما اگر برای ایران و فرهنگ ایران ارزشی قائل هستیم وظیفه داریم که از این جشنها نگاهداری کنیم.
فرهنگ ایران با وجود همه آلودگی هایی که پس از یورش تازیان به آن وارد شد هنوز ماهیت ملی دارد و هنوز جشن ها و سنت های ملی در ایران زمین دارای ارزش بسیار هستند.
بسیاری آمدند و خیال کردند می توانند فرهنگ ایران را نابود کنند. از اسکندر تا تازیان و مغول ها و جماعت مفتخوار عمامه به سر اما ایرانی حتی به قیمت جانش نگذاشت که فرهنگش نابود شود.
امشب شبی است که در کنار میهمانی و جشن باید یادی هم از بزرگان فرهنگ پارسی یعنی فردوسی بزرگ و حافظ گرانمایه کرد و با خواندن شاهنامه و دیوان حافظ جشن و شب نشینی یلدا را زیباتر کنیم.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

21 آذر و دو واقعه بزرگ تاریخی


بیست و یکمین روز از ماه آذر برابر با دهم دسامبر هم برای ایرانیان و هم برای همه مردم جهان روزی بزرگ و تاریخی به شمار می رود.

 بازپس گیری آذربایجان

نخستین واقعه تاریخی مربوط به بیست و یک آذر که مربوط به ایرانیان است و جنبه ملی دارد مربوط به شصت و پنج سال پیش است که در چنین روزی پس از نزدیک به هفده ماه جدایی آذربایجان دوباره به آغوش گرم میهن بازگشت و میرجعفر پیشه وری و مزدوران شوروی در آذربایجان که فرمان تشکیل فرقه دموکرات جهت جدا کردن آذربایجان را از استالین گرفته بودند از ایران فراری شدند.
در این ماجرا به مانند پیش از آن و پس از آن یک چیز آشکار است و آن این است که آب و خاک ایران و همینطور منابع طبیعی ایران همیشه مورد چشمداشت روس ها بوده و احتمالا خواهد بود. چه زمانی که بی لیاقتی و خیانت قاجارها به اندازه ای بود که حتی میهن پرستی مانند عباس میرزا هم نتوانست از جدا شدن بخشی از ایران جلوگیری کند و چه در ماجرای جمهوری گیلان و فرقه جنگل و همینطور فرقه دموکرات در آذربایجان و قاضی محمد در کردستان.
در ماجرای بازپس گیری آذربایجان دو عامل نقش بسیار مهمی را بازی کردند.
نخستین عامل داشتن سیاستمداری واقعی و راستین است که متاسفانه هنوز ایرانیان آنگونه که باید این مرد را گرامی نمی دارند و هنوز هم سیاستمدارانی اینگونه در میان ایرانیان کمیاب و شاید نایاب باشند و او کسی نیست جز احمد قوام (قوام السلطنه).
این مرد بر خلاف اکثریت مطلق شخصیت های سیاسی ایران در دوران مدرن از انگشت شمار افرادی است که به راستی می توان روی او نام سیاستمدار گذاشت. به مانند یک سیاست مدار واقعی از شعار و احساسات فاصله می گرفت. کسی زیاد از قوام سخنرانی در یاد ندارد زیرا از دید من این مرد اهل شعار نبود و یا بهتر است بگویم انسان پوپولیستی نبود که شعاری بدهد و احساسات توده مردم را جذب کند.
عامل مهم دیگر در بازپس گیری آذربایجان تهدید شوروی از سوی ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا بود که سبب ضربه نهایی به نیروهای شوروی و فرار مزدوران فرقه دموکرات به شوروی شد.
در جریان اشغال آذربایجان و همینطور بازپس گیری آن شماری از سربازان و افسران شریف و میهن پرست ارتش ایران نیز جان باختند که متاسفانه نامی از آنان در جایی نیست. در هر حال یادشان گرامی باد.

روز جهانی حقوق بشر

اما بیست و یک آذر و ده دسامبر شصت و سومین سالروز تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر و روز جهانی حقوق بشر است. شصت و سه سال پیش در چنین روزی بشر یا بهتر است بگوییم دنیای غرب در آن روزگار به جایی رسید که تصمیم گرفت چهارچوبی برای حقوق اولیه هر انسان تعیین کند و آن چهارچوب تبدیل به معیاری برای دموکراتیک بودن یا نبودن حکومت ها شد.
در میان ایرانیان افراد زیادی هستند که خود را فعال حقوق بشر معرفی می کنند و همیشه در برابر تریبون های بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا هستند اما به معنای حقیقی کلمه حقوق بشر برایشان به اندازه پشیزی ارزش ندارد و تنها در فکر جذب بودجه ای هستند که از سازمان های مختلف بین المللی و دولت های خارجی برای موضوع حقوق بشر در ایران هزینه می شود.
یگانه کار این جماعت میکروفن به دست ترتیب دادن چند تظاهرات چند ده نفری است تا به سازمان ها و کشورهای خارجی نشان دهند که در حال فعالیت حقوق بشری هستند و حدس می زنم بسیاری از آنها حتی یک بار اعلامیه حقوق بشر را نخوانده باشند.
حقوق بشر نیز به مانند همه مفاهیم مدرن سیاسی و اجتماعی دیگر هیچ پیشوند یا پسوندی ندارد.
به آن مفتخوار شکم گنده عمامه به سری که از حقوق بشر اسلامی یا آن کشیش مفتخوار و هر دین فروش و خدافروش مفتخوار دیگری باید گفت که ادیان شما اگر می توانستند حقوق بشر داشته باشند برای پیروان خودشان داشتند نه اینکه تاریخ ادیان و به ویژه سه دین ابراهیمی با خون و خونریزی نوشته شده باشد.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ آذر ۱۴, دوشنبه

ایرانیان و پرستش استخوان های پوسیده خیانتکاران داخلی و جنایتکاران خارجی


در روزهایی هستیم که شیعیان در سرزمینمان برای مردن چند عرب در 14 قرن پیش بر سر و صورت خود می زنند آن هم در حالی که رهبر آن اعراب یعنی حسین بن علی که طمع قدرت او را به آنجا کشانده بود جزو کسانی بوده که در سرزمین ما ایران نیاکان ما را به قتل رسانده. این چیزی نیست که من و امثال من از خودمان ساخته باشیم. تاریخ نویسان بزرگ اسلام از طبری تا بلاذری و ابن اسفندیار همگی نقل کرده اند اما ایرانیان شیعه که خواه نا خواه بیشتر مردم ایران هستند این چیزها برایشان معتبر نیست و ترجیح می دهند جفنگیات آخوندهای عمامه ای و کت و شلواری را بپذیرند و این ماجرا هیچ ارتباطی هم به تحصیلاتشان ندارد. از متخصص تا بی سواد در این امر سواری دادن به آخوند اشتراک عمل دارند و با افتخار هم سواری می دهند.
تازه به فرض محال هم که چرندیات آخوندها درباره حسین درست باشد. ایرانی برای چه پس از 14 قرن اشک می ریزد و این اشک ریختن چه سودی برایش دارد؟ اگر برای مظلومیت حسین است انسانهای از او مظلومتر نه در میان تازیان بلکه در میان خود ایرانیان بسیار بوده اند. کافی است زندگی ابر قهرمان ایران بابک خرمدین و چگونگی مرگش را مطالعه کنیم تا درک کنیم. تازه بابک برای بیرون راندن مهاجمان عرب از ایران می جنگید اما گریه کردن و بر سر زدن برای او هم حماقت است. همین دو سال پیش بود که اتفاقا در همان روز عاشورا هم میهنان ما با عبور عمدی ماشین پلیس از روی بدنشان به قتل رسیدند و همه دنیا این صحنه را دیدند ولی کسی برای آن کشته شدگان اشک نمی ریزد آن هم در حالی که صحنه دلخراش مرگ آنها را دیده و برای حسین خود را پاره می کنند زیرا آخوند اینگونه می خواهد و تحصیلکرده و بی سواد به خوبی به آخوند سواری داده و می دهند.
زمانی خمینی گجستک گفت که این محرم و سفر است که اسلام را زنده نگه داشته. برخی این سخن او را مسخره کردند و می کنند اما این گفته خمینی حداقل درباره تشیع کاملا درست است زیرا در این دو ماه شیعیان از هر جنس و هر قشری از مردم که باشند تنها بدون هیچگونه اندیشیدن بر سر و سینه و صورت خود می کوبند و آن آخوند و مداح هم روضه و نوحه می خواند و هر شب پول هنگفتی می گیرد و در راه نگهداری از تشیع تلاش می کند زیرا کار و کاسبی و مفتخواری اش به ماندگاری این مذهب حماقت آلود بستگی دارد. پس خمینی خیلی هم بیراه نگفته است.
به راستی چرا اینگونه است؟ چرا ما ایرانیان استخوانهای کسانی را می پرستیم و برای مردنشان اشک می ریزیم که یا اساسا هیچ خدمتی به ایران و ایرانی نکرده اند و یا از آن بدتر به دست خودشان یا سربازانشان در ایران فجیع ترین جنایات انجام شده؟
آیا ما ایرانیان به آن اندازه از تاریخ نا آگاه هستیم که حتی در چنین نمونه های آشکاری نمی توانیم خدمتگزار را از جنایتکار و خیانتکار تشخیص بدهیم؟
این موضوع تنها به تازیان صدر اسلام و جنایاتشان در ایران محدود نیست بلکه در دوران معاصر هم متاسفانه همین است. آخرین نمونه ای که به آن برخورد کردم درباره میرزا کوچک خان بود. چند روز پیش سالروز مردن میرزا کوچک خان در کوه های خلخال و بازگشت گیلان به آغوش گرم میهن بود برخی از هم میهنان از میهن پرستی او و جنبش جنگل چنان سخن می گفتند که من گمان کردم که درباره شخص دیگری سخن می گویند زیرا مشخص نیست کسی که خودش و جنبشش برای جدا شدن گیلان از ایران و تبدیلش به یکی از جمهوری های شوروی تلاش می کردند میهن پرستی اش در کجا بوده؟ چند روز دیگر سالروز بازگشت آذربایجان به آغوش میهن است و احتمالا باید از منظر چنین افرادی پیشه وری و فرقه دموکرات جزو میهن پرستان محسوب شوند و از آن سو قاضی محمد و شیخ خزعل هم همگی میهن پرست هستند.!!!
این درد نا آگاهی وحشتناک از تاریخ نقش بسیار زیادی در بدبختی امروز جامعه ایران دارد. این درد و زخم عمیق فرهنگی است که سبب شده بخش بزرگی از جامعه ایرانی به دنبال این جنایتکاران و خیانتکاران باشد. اگر این مشکل تنها از سوی آخوندها و جمهوری اسلامی بود شاید به این اندازه دردناک نبود اما زمانیکه مخالفین جمهوری اسلامی آگاهانه یا ناآگاهانه همه یا شماری از این جنایتکاران و خیانتکاران به عنوان میهن پرست معرفی می کنند به عمق این فاجعه فرهنگی پی می بریم.متاسفانه فعلا تنها کاری که از دستمان بر می آید تا اندکی از عمق این زخم فرهنگی کم کنیم همین نوشتن و سخن گفتن است و راه حل اصلی روزی است که این دستگاه تشیع دستش از قدرت کوتاه شود و آن زمان است که می توان به وسیله یک نظام آموزشی مدرن که تنها و تنها بر پایه علم (و نه هیچ مذهب و ایدئولوژی دیگر) بنا شده باشد این درد فرهنگی را درمان کرد و حداقل به نسلهای آینده به جای این چرندیاتی که به عنوان تاریخ به خورد داده شد واقعیات را عرضه کرد.
ما مردم کارمان ایراد داشته و هنوز هم دارد و هنوز هم بخش عمده مردم ایران برای این جنایتکاران و خیانتکاران اشک می ریزند و از مردنشان ناراحت هستند و از آن بدتر برخی از این شبه روشنفکران و روشنفکرنمایان هستند که به جای آنکه به مانند یک روشنفکر واقعی پیشرو باشند و بدون هیچ ترسی اشکال و ایراد جامعه خود را بگویند برای اینکه خودشان را در دل مردم جا کنند مرتب هندوانه زیر بغل ما مردم می گذارند و از آگاهی و درست بودن کارهای مردم سخن می گویند زیرا بیش از آنکه به دنبال کمک به جامعه خود باشند به دنبال وجاهت خود نزد مردم هستند.

و اینگونه است که ایرانیان استخوان های پوسیده خیانتکاران داخلی و جنایتکاران خارجی در سرزمینشان را می پرستند.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی