۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

احمد کسروی - بزرگمردی که قربانی جامعه خرافه زده ایران شد




امروزهشتم مهر ماه صد و بیست و یکمین زادروز این اندیشمند و روشنفکر بزرگ سرزمینمان یعنی احمد کسروی است.
بی گمان اگر کسروی در جامعه ای به دنیا می آمد و بزرگ می شد که ارزش حقیقی کار فرهنگی و مبارزه با خرافات برای آن جامعه مشخص می بود امروز باید نوشته هایش به مانند وولتر و روسو و نیچه و سایر اندیشمندان بزرگ غرب در مدارس و دانشگاه ها تدریس می شد و احتمالا مجسمه اش هم باید ساخته می شد.
کسروی در جامعه ای به دنیا آمد و بزرگ شد که اسلام و به ویژه تشیع به مانند غده سرطانی اندیشه مردمان آن جامعه را نابود کرده بود و او در چنین جامعه ای که طبیعتا تعصب مذهبی به میزان وحشتناکی در آن بالاست سخنانی گفت که نقش بسیار بزرگی در روشنگری امروز جامعه ایران در برابر دین به طور عام و اسلام به طور خاص داشته و دارد.
کسروی را در یک سیر تاریخی می توان ادامه دهنده راه دو اندیشمند بزرگ دیگر سرزمینمان و پایه گزاران روشنگری در جامعه ایران یعنی میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی دانست اما کسروی یک ویژگی خاص در برابر آن دو بزرگمرد دیگر دارد و آن این است که کسروی نخستین کسی است که درباره مذهب تشیع و پایه های جعلی آن به گونه مستند نوشت.
بی گمان من امروز مخالفت هایی با بخش هایی از اندیشه ها و نوشته های کسروی دارم اما نقش این بزرگمرد در روشنگری برای جامعه ایران آنچنان درخشان است که نمی توان تنها به دلیل داشتن مخالفت های جزئی نقش او را انکار کرد.
اگر کسروی و نوشته هایش نبودند بی گمان شجاع الدین شفا و مسعود انصاری و علی میرفطروس و نادره افشاری و بسیاری دیگر هم امروز نمی توانستند به این سادگی در زمینه نقد اسلام و تشیع بنویسند.
شاید روزی که کسروی تصمیم گرفت لباس آخوندی را از تن در آورد و به گفته خودش تصمیم گرفت شریف زندگی کند نمی دانست که نقش اینچنین درخشانی در تاریخ معاصر ایران خواهد داشت.
کسروی نمونه حقیقی یک روشنفکر بود. او بر خلاف فسیل های امروزی که در توجیه حماقت خود در حمایت از خمینی می گویند که آنها از مردم حمایت کردند کسی نبود که دنباله رو توده مردم باشد. او به جامعه اش هشدار داد ولی گوش شنوایی نبود که هشدار او را بشنود. او فریاد زد که ما به آخوندها یک حکومت بدهکاریم ولی همه فریاد او را زمانی شنیدند که کار از کار گذشته بود.
ترور کسروی به دست اجرا کنندگان اسلام ناب محمدی علاوه بر اینکه جامعه ایران را از یک اندیشمند و روشنفکر بزرگ محروم کرد یک نقطه عطف در سقوط روشنفکری در جامعه ایران بود. اگر زنده یاد علی دشتی را که تقریبا همدوره کسروی بود و همینطور صادق هدایت را که چند سال پس از ترور کسروی خودکشی کرد را کنار بگذاریم با ترور کسروی دیگر حداقل تا وقوع انقلاب نکبت بار اسلامی یک روشنفکر به معنای حقیقی کلمه در جامعه ایران ظهور نکرد و برعکس جامعه ما شاهد ظهور چپول ها و اسلامیست هایی بود که واژه روشنفکر برایشان به مانند لباسی چند سایز بزرگتر از سایز حقیقی شان بود.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه

همان بهتر این بهار هفتاد سال سیاه به ایران نرسد


در چند ماه اخیر و در پی وقایعی که در خاورمیانه رخ داد و سبب سقوط حاکمان سه کشور تونس و مصر و لیبی شد و همینطور وقایعی که در کشورهایی مانند یمن و سوریه و... در حال وقوع است برخی نام بهار عربی را روی این اتفاقات گذاشتند.
زمانیکه چند روز پیش رهبر انقلابیون لیبی با یک متر ریش در برابر دوربین ظاهر شد و از حکومت اسلامی میانه رو (همان مزخرفاتی که آن روشنفکرنمای دو زاری و تحصیلکرده غرب مهدی بازرگان می گفت و امروز هم شیعیانش می گویند) سخن گفت دیگر شک من به یقین تبدیل شد که لیبی در حال تشکیل یک جمهوری اسلامی دیگر در خاورمیانه است. وضعیت مصر هم که از همان پیش از سقوط حسنی مبارک تا حد زیادی مشخص بود که به کجا می رسد. قدرت بسیار زیاد تروریست های اخوان المسلمین چیزی نیست که بتوان از آن گذشت و در روزهای گذشته شاهد تهاجم به سفارت اسرائیل در مصر بودیم و نشان داد که مصر هم در دو راهی حکومت نظامیان و قدرت گرفتن اسلامیون است.
شماری از هم میهنان و از آن بدتر برخی نویسندگان و تحلیلگرانی که باید طبیعتا کمی دوراندیش تر باشند مرتب از آرزوی رسیدن بهار عربی به ایران سخن می گویند و می نویسند بی توجه به اینکه اگر مختصات سیاسی و تاریخی را کنار هم بگذاریم کاملا متوجه می شویم که این بهار قلابی و جعلی را ما سی و چند سال پیش به دنبالش رفتیم.
نکته مهم دیگر در این زمینه این است که بر خلاف تصور برخی از هم میهنان عزیزمان که غرب از دموکراسی و سکولاریسم در سرزمین ما و سرزمین هایی مانند ایران حمایت می کند در حالی که به هیچ وجه اینگونه نیست. غرب از اسلام رحمانی و اسلام میانه رو و این دست چرندیات و اسباب بازیهای جعلی که چند روز انقلابیون لیبی گفتند حمایت می کند حمایت می کند.
غرب به این راحتی ها حاضر نیست قلاده اسلام را که به سادگی با آن می تواند مردمان اسلامزده را کنترل کند از دست بدهد و رسانه های پارسی زبان غربی به خوبی نمایانگر این موضوع هستند. زمانیکه بحث های دینی که در این رسانه ها مطرح می شود همیشه افراد به اصطلاح کارشناس حاضر در برنامه آخوندهای کت و شلواری هستند و گاهی هم که می خواهند جو دموکراتیک به برنامه هایشان بدهند شخصی را در برابر آنها می گذارند که کمترین پژوهشی در زمینه دین به گونه عام و اسلام به گونه خاص انجام نداده (مانند برنامه پارازیتی که در آن خانم مهرانگیز کار در برابر آخوند یوسفی اشکوری قرار گرفته بود). خوشبختانه جامعه ایرانی پژوهشگر آگاه در زمینه اسلام کم ندارد. بهترین نمونه آن این است که دکتر مسعود انصاری دقیقا در همان شهری زندگی می کند که استودیوی صدای آمریکا در آنجاست. آیا مسئولان صدای آمریکا ایشان را نمی شناسند؟ بی گمان می شناسند. نام و کتابهای ایشان تا ایران هم رسیده است. اگر همزمان با اکبر گنجی یک پژوهشگر واقعی در آنجا بود به سادگی از او می پرسید شما که در مقاله هایتان یکی از اصول دین اسلام یعنی توحید را نفی می کنید چگونه هنوز ادعای مسلمانی می کنید؟ آیا این ادعا چیزی جز فریب دادن مردم است؟

خلاصه اینکه آرزو نکنیم که این شعارهای اسلام میانه رو و حکومت دموکراتیک اسلامی و این قوانین احمقانه و ضد انسانی قرآن و شرعیات به سرزمین ما برسد. سی و سه سال است طعمشان را چشیده ایم و دیگر قاعدتا می دانیم چیز دهن سوزی که نیست هیچ بلکه جز بدبختی و عقب ماندگی هیچ دستاوردی برایمان نداشته است و همچنین خیلی دلمان را به غرب خوش نکنیم زیرا کشورهای غربی تنها و تنها برای منافعشان کار می کنند. همین بس که این گندابی که اکنون در آن در حال دست و پا زدن هستیم آشی است که غرب برای ما پخت.
حواسمان هم جمع باشد که باز یکی از اسلامیون کت و شلواری را زیر درخت سیب ننشانند و به ما با عرض پوزش زورچپان کنند.

پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

شاید لیاقت ما ایرانیان همین انتخاب میان دو گروه اسلامیست باشد!


جمله معروفی در صحنه سیاسی دنیا وجود دارد که می گوید : حکومت هر کشوری شایسته مردم آن کشور است.
بی گمان استثناهایی در رد این جمله وجود داشته و دارد که یا حکومتی خیلی بیش از لیاقت مردم آن سرزمین بوده و یا احیانا مردمی لیقاتشون بیش از نظام حاکمه بر آنها بوده اما در اکثریت مطلق موارد حکومت ها زائیده مردمان همان جوامع هستند.
در این دو سال بارها و بارها نامه هایی از سوی تشکل ها و افرادی که خود را آزادیخواه می دانند به مفتخواران بزرگ عمامه به سر یا به قول خودشان مراجع تقلید نوشته شده و از آنها درخواست شده که از مردم حمایت کنند و خود ما مردم هم به محض اینکه یکی از این مفتخواران در جهت ناز کردن برای خامنه ای و دستگاهش سخنی می گوید که اندکی در جهت خواست مردم است گل از گلمان شکفته می شود.
چهارصد سال پیش حکومت صفویه آخوندهای شیعه را از لبنان وارد ایران کرد و این دستگاه آخوندیسم تا به امروز به مانند زالو از خون ما مردم مکیده و فتواهای احمقانه و ضد انسانی داده و هیچ سودی برای ایران و ایرانی نداشته است و هرجا هم که برای حفظ منافعش به سوی مردم آمده پس از مدتی زیانش به مردم رسیده ولی ما ایرانیان بازهم فکر می کنیم آخوند با آخوند تفاوتی دارد.
آخوندها در بهترین شرایط افرادی بهتر از شریعتمداری و طالقانی و منتظری نمی شوند. شریعتمداری همان کسی بود که زمانی که محمد رضا شاه در طرح های انقلاب سفید حق رای و حق انتخاب شدن برای زنان را گنجانده بود نامه اعتراض آمیز نوشته بود و گفته بود این خلاف شرع مبین اسلام است. طالقانی و منتظری تنها کافی است رساله ها و نوشته هایشان را بخوانیم تا به سطح شعورشان پی ببریم. حالا یک سری از تحلیلگران دو زاری و مزدبگیر بنشینند در بی بی سی و صدای آمریکا از افکار مدرن این عمامه به سران بگویند و منتظری را پدر حقوق بشر معرفی کنند. شاید امروز بتوانند با این مزخرفات سر بخشی از ایرانیان را کلاه بگذارند ولی همیشه نمی توانند این کار را بکنند.
دیگر گمان میکنم حتی خود اسلامگرایان و خود آخوندها هم متوجه شده باشند که زنده ماندن دستگاه آخوندیسم شیعه منوط به ماندگاری جمهوری اسلامی است و اگر جمهوری اسلامی سقوط کند سایر این مفتخواران را هم با خود به زیر می کشد.
همین وضعیت برای اصلاحاتچی ها هم وجود دارد. حیات سیاسی آنان منوط به بودن جمهوری اسلامی است و رفتن جمهوری اسلامی در مدت کوتاهی آنها را هم نابود خواهد کرد.
این جماعت هم جز بدبختی دستاوردی برای ایران و ایرانی نداشته اند. اینها یاران بزرگترین جنایتکار چند سده اخیر ایران هستند و هیچگاه نمی خواهند میراث پدر معنویشان از بین برود و تلاششان هم در همین راه است و البته به موازات تلاش برای حفظ این میراث تلاش دارند که خودشان جایگزین حاکمان امروزین این حکومت شوند. دستاورد این جایگزینی برای ما مردم چه خواهد بود؟ هیچ. تنها تغییر افراد و دوباره روز از نو و روزی از نو و همان آش و همان کاسه زیرا در ماهیت حکومت دینی تغییری ایجاد نمی شود و همان مزخرفات ضد انسانی قرآن و شرعیات قوانین کشوری خواهند بود.
اینها چیزهایی نیست که من و امثال من تنها فهمیده باشیم. اینها تجربیات سرزمینمان هستند و قیمت گزافی برای آنها پرداخت کرده ایم. سده ها و دهه ها شاهد نابودی خشت خشت این آب و خاک بوده ایم تا این چیزها برایمان روشن شود ولی هنوز هم خودمان را به نفهمی می زنیم و دوست داریم خواب باشیم. هنوز زمانی که بی بی سی و صدای آمریکا یا جرس و کلمه یا آن بچه آخوند مهدی خزعلی خبر می دهند که فلان آخوند در جهت مردم سخن گفته و فلان آخوند مردمی است و ما هم در فیسبوک و آزادگی و بالاترین لینک می دهیم که : آخ جان آفت الله دستغیب جلوی خامنه ای ایستاده. آفت الله وحید خراسانی یک مرجع تقلید مردمی است. آفت الله صانعی با آن سوابق درخشان و جنایتبار در دادستانی مخالف حاکمیت است. این واژه آفت الله یادگار اندیشمند بزرگ سرزمینمان احمد کسروی است.
هنوز منتظریم که شواری حفظ جمهوری اسلامی راه سبز ما را دعوت کند تا در تجمعی شرکت کنیم و منتظریم سازگارا و نوریزاده برنامه های تجمع ما را در صدای آمریکا اعلام کنند.
آیا به راستی جامعه ما سطح شعور اجتماعی اش به جایی رسیده که تفاوت این اسباب بازیهایی را که اسلامیون به عنوان آزادی می خواهند به ما بدهند را با یک سکولار دموکراسی مدرن بداند؟ حداقل می توان گفت با کمال تاسف نمی توان صد در صد به این پرسش پاسخ مثبت داد.
شاید ما هنوز دوست داریم و لیاقتمان است بین اصولگرا و اصلاحاتچی انتخاب کنیم.

در پایان همه این نوشته خود در این پست را در یک طنز تلخ خلاصه می کنم:

یادش گرامی و روانش شاد پژوهشگر و بزرگمرد عرصه فرهنگ کشورمان دکتر شجاع الدین شفا شاید اگر امروز می خواست آن متن سخنرانی معروف را بنویسد به جای : کوروش آسوده بخواب. ما بیداریم. می نوشت : کوروش هیچگاه نخواب چون ما خود را به خواب زده ایم.!!!!!

پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

ایران پیش از اسلام خاری در چشم اسلامیون است


هفته گذشته علی خامنه ای در یک سخنرانی از مسئولین دولت و صدا و سیمای جمهوری اسلامی خواست که به جای ایران پیش از اسلام بر ایران پس از اسلام تاکید و تکیه کنند و اینگونه ادامه داد که بیشترین افتخارات ایران و گسترش ایران و قدرتمندی ایران مربوط به دوره پس از اسلام است و پیش از اسلام چیز آنچنان درخشانی نداشته است و پس از آن هم دوشنبه شب در برنامه افق صدای آمریکا عبدالعلی بازرگان که می توان او را یکی از سخنگویان سرشناس جماعتی دانست که خود را ملی منقلی (مذهبی!) معرفی می کنند به گونه ای با سخنانش روی گفته های خامنه ای صحه گذاشت و از پیشرفت های ایرانیان با تابیدن نور ملکوتی اسلام (که با شمشیر به ایرانیان تابانده شد!) و آغوش باز ایرانیان برای اسلام (این دروغ بزرگ تاریخی را دکتر قلابی بزرگ علی شریعتی گفت) سخن گفت و کاملا آگاهانه نا برابری های دهه های پایانی حکومت ساسانی را به سراسر تاریخ پیش از اسلام تعمیم داد.
جالب این است که این دو تن از دو طیف مختلف اسلامگرا هستند و این به خوبی نشان می دهد که اسلامیون با همه اختلافاتی که به قول معروف بر سر لهاف ملا باهم دارند بر سر مسائل مهمی مانند حکومت اسلامی و دشمنی با سکولاریسم و همینطور دشمنی با هویت ملی ایران زمین با همه وجود با هم موافق هستند.
پیرامون قدرتمند شدن ایران پس از اسلام همین بس که ایران زمین از یکی از دو قدرت بزرگ جهان تبدیل به یکی از مستعمرات تازیان شد.
پیرامون عدالت برقرار شده به دست اسلام در ایران همین بس که آیینی که در کتاب به اصطلاح مقدس و چاپ شده در آسمانش مجوز برده داری می دهد توانایی اش در برقراری عدالت کاملا مشخص است. از یورش تازیان تا به قدرت رسیدن نخستین حکومت ایرانی پس از اسلام یعنی سامانیان مردم ایران هرچه کار می کردند بار شتر می شد و به دارالخلافه های اسلامی می رفت و افراد به جرم مسلمان نبودن باید به دستور کلام الله مجید مسلمین و سنت پیامبر مکرم اسلام جزیه (پول زور) می دادند. این عدالتی بوده که اسلام برای ایران آورده.
پیرامون این دروغ شرم آور و وقیحانه آغوش باز ایرانیان برای اسلام هم به آن اندازه اسناد معتبر تاریخی در نوشته های تاریخ نویسان سرشناس مسلمان از طبری گرفته تا مسعودی و بلاذری و نوشته های بزرگ مرد عرب ابن خلدون وجود دارد که بیشتر وقاحت و دشمنی با ایران تبلیغ کنندگان چنین دروغی را نشان می دهد. اگر ایرانیان با آغوش باز پذیرفته اند دیگر چرا آن غنائم بی مانند از ایران به مدینه فرستاده می شده و چرا آن همه برده و کنیز برای فروش در بازار مدینه به دارالخلافه فرستاده شده است؟ چرا شاه شاهان و شوهر بیوه زنان علی ابن ابیطالب چندین و چند بار لشگر برای سرکوب ایرانیان فرستاده؟ مگر ایرانیان آغوش باز نکرده بودند؟ ننگ و شرم بر کسانی که ادعای ایرانی بودن می کنند و چنین دروغهایی را ترویج می دهند.
این نخستین بار نیست که اسلامیون با هویت ایرانی دشمنی نشان می دهند. چنین دشمنی هایی را در دوران معاصر به ویژه دوران پهلوی و جمهوری اسلامی بارها و بارها شاهد بوده ایم. در واقع اسلامیسم دو دشمن بزرگ برای خود حس می کند که ناسیونالیسم و سکولاریسم بودند و هستند.
اما به راستی چرا اینگونه است؟ چرا اسلامیون از گرایش ایرانیان به تاریخ پیش از اسلام می ترسند و تلاش می کنند با دروغها و تبلیغات خود در برابر آن بایستند؟ اتفاقا دلیلش دقیقا برعکس چیزی است که اسلامیون می گویند و خود نیز این را می دانند و آن دلیل چیزی نیست جز ضعف این 14 سده نکبت بار از هر نظر در مقام مقایسه با دوران پیش از اسلام که ده ها برابر سیاه تر و وحشتناک تر است. در 14 سده تاریخ اسلامزده ایران چیزی جز نکبت و بدبختی در سرزمین ما نبوده. از این 1400 سال 1000 سال آن اسلام سنی در ایران بوده و 400 سال هم اسلام شیعی و در بدبخت کردن ایران و ایرانی هیچکدام دست کمی از هم نداشته اند.
نکته تلخ درباره این دوران افتخار آمیز از دید این جماعت این است که در این 1400 سال به جز سامانیان ، افشاریه ، زندیه و پهلوی همه حاکمان دیگر این سرزمین مهاجمین بیگانه بوده اند.
ناسیونالیسم و ملی گرایی در ایران زمین همواره نیرومندترین پایگاه در برابر اسلام و فرهنگ بیابانی و تازی آن بوده است و این جماعت اسلامی هم که گرایش روز به روز ایرانیان به هویت ملی و از آن سو فاصله گرفتن از اهریمن اسلام را می بینند منافع خود را در خطر جدی می بینند.
در پایان باید این نکته را بگویم من با ناسیونالیسم قلابی برخی که در برخی گوشه ای می نشینند و تنها فریاد افتخار به گذشته سرزمینمان را می زنند کاملا مخالفم. اگر ما نتوانیم امروز سرزمینمان را آنگونه که باید بسازیم تبدیل به مردمانی یخ زده در گذشته می شویم اما زمانی که بتوانیم امروزمان را هم بسازیم ارزش آن گذشته درخشان چندین برابر می شود.

پاینده ایران. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی