۱۳۹۱ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

دریغ است ایران که ویران شود!


در این دو سه هفته اخیر بازهم شاهد سخنانی بودیم که به راستی تحملش برای هر ایرانی میهن پرست بسیار دشوار است. سخنانی پیرامون چشم طمع داشتن یک کشور دوزاری که روی هم پنجاه سال تاریخ ندارد به آب و خاک ایران و در کنار آن واکنش انگلیس و آمریکا که در جریان کامل بازپس گیری سه جزیره ایرانی و همینطور پایه گزاری همین کشور دوزاری امارات بودند خاطر هر ایرانی میهن پرست را آزرده کرد.
به راستی سرزمین ما ایران به کجا رسیده که کشورهای تازیان مارخوار و ملخ خواری که روزی آرزوی بلندپایه ترین مقاماتشان دیدار با مقام های درجه دوم و سوم ایرانی بود امروز و اساسا از نخستین روز این جمهوری پربرکت به خود پروانه چپ نگاه کردن به آب و خاک ایران را می دهند و سالهاست در پایان هر نشست خود بر علیه تمامیت ارضی ایران بیانیه می دهند؟ قدرت سیاسی و نظامی ایران در منطقه به کجا رسیده که چند کشور تازی حاشیه خلیج پارس شواریی درست درست می کنند و در نام این شورا به آب و خاک ایران تعرض می کنند و به جای خلیج پارس از نام خلیج استفاده می کنند (عنوانی که در بخش های خبری رسانه های پارسی زبان بیگانه و از سوی کارشناسان دوزاری آنها به این شورا از اطلاق می شود سراسر دروغ است و نام این شورا متاسفانه شورای همکاری خلیج است)؟
اما ماجرا تنها در این سه جزیره پایان نمی گیرد. متاسفانه وضعیت مشابهی در کردستان و آذرآبادگان (آذربایجان) و بلوچستان و خوزستان نیز وجود دارد. تجزیه طلبان داخلی که از آن سوی مرزهای ایران تغذیه می شوند یا تبلیغ تجزیه ایران را می کنند و مشغول تبلیغ و هویت سازی های جعلی هستند و کاملا آگاهانه بخشی از ملت ایران را ملت خطاب می کنند و یا تبلیغ فدرالیسم و فدرال بازی می کنند که هرکسی با اندکی آگاهی از شرایط اجتماعی و تاریخی ایران می داند که فدرالیسم در ایران هیچ تفاوتی با تجزیه ندارد و متاسفانه شماری از هم میهنان به راستی میهن دوست نیز بدلیل زندگی در کشورهای فدرالی که چگونه شکل گیریشان بسیار متفاوت با ایران بوده است در این دام افتاده اند.
پیرامون بیگانه پرستی و دشمنی با ایران و ایرانی این جمهوری پر برکت نیز نیازی به سخن گفتن نیست. تک تک افراد و جناح های دیروز و امروز این جمهوری توجه و اولویتشان همیشه اسلام و فرهنگ تازی بوده است و حتی کسانی که امروز پس از آنکه در عرصه قدرت راه داده نشدند ژست آزادیخواهی و دموکرات مآبی گرفته اند به هنگام در قدرت بودنشان همینگونه بودند.
به گمان من دنیای غرب نیز بدش نمی آید که ایران کوچک و کوچکتر شود تا کنترل این بخش ها و کشورهای کوچک برایش ساده تر شود. یک ایران بزرگ و نیرومند امروزه دشمنان بسیاری در درون و بیرون از ایران دارد و تنها و تنها نیروهای ناسیونالیست که ایران و منافع ایران را بر هر چیزی برتر می دانند می توانند با یک همبستگی و کنار گذاشتن جنگ های کهنه و قدیمی خود ایران را از این باتلاقی که هر روز بیشتر در آن فرو می رود نجات دهند.
هجوم نظامی احتمالی به ایران نقطه آغاز تکه تکه شدن میهنمان خواهد بود. چنین هجومی در صورت وقوع دو راه بیشتر پیش چای ایرانیان میهن پرست نمی گذارد. یا باید نسبت به این واقعه هولناک بی تفاوت باشند و با خاک یکسان شدن و نابودی و تکه تکه شدن سرزمینشان را ببینند و یا در کنار این جمهوری پربرکت برای دفاع از ایران بجنگند که چنین کاری می تواند عمر این جمهوری در ایران را چند برابر می کند.
 پس می توان گفت ایرانیان میهن پرست تا ابد برای پایین کشیدن این رژیم زمان ندارند و دیر یا زود این زمان به پایان می رسد و دشمنان این سرزمین در حال گام برداشتن راه اهداف ضد ایرانیشان هستند.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آباد و آزاد و به امید آگاهی ایرانی.

7 اردیبهشت 2571

۱۳۹۱ فروردین ۲۷, یکشنبه

یادی از دو روشنگر بزرگ - رضا فاضلی و دکتر شجاع الدین شفا


رضا فاضلی

24 فروردین سومین سالروز درگذشت بزرگمردی بود که نقشی بسیار مهم در جریان روشنگری جامعه ایران داشت.
رضا فاضلی مردی بود که در بیدار شدن بسیاری از خواب خرافات کمک کرد.
بزرگترین ویژگی های او در کارش نخست سیاسی نبودن و دیگری صراحت کلام بی مانندش بود.
فاضلی بر خلاف بسیاری درک کرده بود که گرفتاری ایران بیش از آنکه سیاسی باشد و تنها مربوط به امروز باشد فرهنگی است و در کنار این موضوع او بر خلاف برخی افراد دیگر که ادعای روشنگری دارند خود را وابسته به هیچ سیاستمدار زنده یا مرده ای نمی دانست و به سادگی و بدون ترس و البته تعصب هرکسی را زیر شلاق نقد می آورد.
صراحت کلام و در کنار آن ساده سخن گفتن این مرد سبب شده بود که کلام و سخنان او برای همگان قابل درک باشد.
فاضلی عزیز انسانی بسیار افتاده بود و هیچگاه بر خلاف بسیاری اجازه نداد که این القاب و واژه های کیلویی مانند دکتر و استاد را به او نسبت دهند.
هیچ چیز سبب نشد که فاضلی از روشنگری دست بکشد. حملات بیشماری که دستگاه های اطلاعاتی این جمهوری پربرکت بر علیه جان او انجام دادند ذره ای از ایستادگی او در راه روشنگری کم نکرد و حتی زمانیکه به اشتباه به جای خودش فرزندش بیژن را به قتل رساندند بازهم او ذره ای عقب ننشست و به راهش ادامه داد.
فاضلی همیشه تکرار می کرد که من نتیجه بذری را که خواهم کاشت نخواهم دید بلکه نسلهای پس از من نتیجه اش را درو خواهندکرد.
این مرد بزرگ برای بسیاری مانند من حکم پدر معنوی را داشت زیرا بسیار از او آموختم و تا ابد با یادش خواهم بود و در حد توانم راهش را ادامه خواهم داد.

دوستان عزیزی که پیگیر برنامه های این بزرگمرد بودند بی گمان تیتراژ برنامه اش را به یاد دارند و می توانند از اینجا دوباره تیتراژ برنامه ایشان را ببینند.

دکتر شجاع الدین شفا

27 فروردین دومین سالروز درگذشت نویسنده و پژوهشگر و روشنگر بزرگ سرزمینمان دکتر شجاع الدین شفا است.
دکتر شفا نزدیک به شش دهه از زندگی پربار خود در راه فرهنگ و مبارزه با خرافات گذاشت. بخش نخست فعالیتهای این بزرگمرد در راه هویت ملی و تاریخی ایران زمین بود و ایشان توجه ویژه ای به فرهنگ ملی ایران داشتند و سپس پس از روی کار آمدن این جمهوری پربرکت به روشنگری درباره ایدئولوژی حاکم پرداختند و پژوهش های بی مانندی از خود به جای گذاشتند که بی گمان تا سالها و دهه ها برای خردورزان و اندیشمندان ایرانی دارای ارزش و اعتبار خواهند بود.
دکتر شفا نیز به مانند رضا فاضلی هیچگاه در راه روشنگری کوتاه نیامد و نا امید نشد و با اینکه بارها و بارها جانش در خطر افتاد اما هیچگاه هدف اصلی را فراموش نکرد.
دکتر شفا تنها ایرانی است که تا به حال در وزارت فرهنگ کشور فرانسه برایش مراسم یادبود برگزار شده و این نشان از ارزش و اعتبار جهانی این مرد بزرگ دارد.
از اینجا می توانید کتابهای این بزرگمرد را دانلود کنید و از اینجا   می توانید بخش کوتاهی از مراسم یادبود ایشان در وزارت فرهنگ فرانسه را مشاهده کنید.

یاد این دو بزرگمرد عرصه روشنگری گرامی و یادشان پر رهرو باد.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آباد و آزاد و به امید آگاهی ایرانی.

27 فروردین 2571 

۱۳۹۱ فروردین ۲۵, جمعه

ناسیونالیسم و هویت ملی


ناسیونالیسم را در زبان پارسی به ملی گرایی و یا میهن پرستی ترجمه کرده اند. تاریخچه اندیشه ناسیونالیسم در دوران مدرن با ایستادگی و پایین کشیدن کلیسای کاتولیک در اروپا بود که شکوفا شد و در این دوران نقش روشنفکران و اندیشمندانی مانند جان لاک و ژان ژاک روسو و بیش از همه شارل دو مونتسکیو در گسترش اندیشه ناسیونالیسم بسیار تاثیرگزار است و سپس در قرن 19 با ظهور سیاست ورزان و اندیشمندانی مانند توماس جفرسون و ویکتور هوگو اندیشه ناسیونالیسم دوباره بارور شد.
در واقع ناسیونالیسم سبب شد تا ملتهای غربی بتوانند برای دفاع از میهن و کشور خود در برابر کلیسا بایستند و کلیسا را از قدرت سیاسی پایین بکشند و سپس برای جبران عقب ماندگی کشور خود که ناشی از حکومت کلیسا بود سخت کار کنند و دانش مدرن و اقتصاد سرزمین خود را پایه ریزی کنند.
پس از این دوران نخستین جنگ جهانی نیز به گسترش اندیشه ناسیونالیسم کمک بسیار کرد زیرا مردم کشورهای غربی برای دفاع از سرزمین های خود جنگیدند.
در واقع ناسیونالیسم چه در میان سیاسیون به راستی میهن پرست و چه در میان مردم یک معنا پیدا کرد و آن برتری منافع ملی چه در سیاست درون مرزی و چه در سیاست برون مرزی بر همه چیز بود.
از سوی دیگر یکی از مهمترین پایه های اندیشه ناسیونالیسم هویت ملی بود. در کشوری مانند آمریکا به دلیل نداشتن هویت تلاش شد که این هویت ساخته شود و در فرانسه نیز تصمیم گرفته شد که هویت پیشین کشور فرانسه به طور کلی نابود شود و یک هویت تازه جایگزین آن شود و همین سبب شد که بیش از یک قرن جنگ داخلی و خون و خونریزی در فرانسه باشد و همین اتفاق به گونه ای دیگر در آلمان نیز به وقوع پیوست و آلمانی ها برای داشتن و رسیدن به یک هویت ملی و تازه سختی های بسیاری را پشت سر گذاشتند که اوج آن دوران جنایت بار و خون بار آدولف هیتلر بود و همین اتفاق در بسیاری سرزمین های دیگر نیز افتاد اما انگلیسی ها راه دیگری را رفتند و بسیار ساده تر به هویت ملی رسیدند. آنها هویت خود را کتمان نکردند و از بین نبردند بلکه بر مبنای همان هویت ناسیونالیسم خود را فرم دادند و همین راه را هلندی ها و بلژیکی ها و کشورهای اسکاندیناوی و شمار دیگری از کشورها هم رفتند و البته سالها بعد و پس از جنگ جهانی دوم و بمباران اتمی ژاپنی ها به بهترین شکل ممکن این راه را رفتند. آنها در کنار نگهداری از هویت ملی خود با خود پیمان بستند که سرزمینشان را در کوتاه ترین زمان ممکن به یکی از نیرومندترین کشورهای دنیا تبدیل کنند و یکی از کارهای بسیار درخشان این مردم این بود که به جز ساعات کاری که برای آن حقوق می گرفتند هر روز چند ساعت به صورت رایگان و برای پیشرفت کشور کار می کردند و در کنار آن تنها کالاهای ژاپنی را خریداری کنند و  اینگونه این کشور از دید قدرت سیاسی و اقتصادی تبدیل به یک ابرقدرت جهانی شد.
اما در دوره ای از تاریخ و در شماری از کشورها مبارزات ضد استعماری نیز به خود ماهیت شبه ناسیونالیستی گرفت. کشورهایی که مستعمره بودند و پیاده نظامهای بیگانه آن کشورها را فتح کرده بودند برای دفاع از کشورشان و مبارزه با استعمارگران راه میهن پرستی را برگزیدند اما این ناسیونالیسم در کنار آزاد کردن میهن از دست بیگانگان دو ویژگی بسیار بد نیز داشت. نخستین ویژگی این بود که در شماری از کشورها مانند سرزمین خودمان (که البته هیچگاه مستعمره نبود) این اندیشه ناسیونالیسم هیچگونه ریشه هویتی نداشت و هیچ تکیه ای روی هویت ملی نمی شد و به جای آن غرب ستیزی و بیگانه ستیزی گسترش یافت وبه دلیل همین ریشه نداشتن در هویت ملی این جریان ناسیونالیسم عقیم بود و در کنار اینکه مبارزه با استعمار نباید به ستیز و تنفر از غرب تبدیل می شد زیرا منافع ملی کشورهای توسعه نیافته و یا در حال توسعه در داشتن روابط نیرومند با دنیای غرب است.
اینجا باید این نکته را بگویم که ناسیونالیسم و میهن پرستی با قوم گرایی که در میان برخی تجزیه طلبان نیز جریان دارد بسیار متفاوت است.
در سرزمین ما ایران با اینکه میهن پرستان همیشه بوده اند و از میهن دفاع کرده اند و به هویت ملی نیز پرداخته اند اندیشه ناسیونالیسم در دوران مدرن را نخست میرزافتحعلی آخوندزاده و بیش از او و تاثیرگزار تر از او میرزا آقاخان کرمانی به گونه نظری پایه گزاری کردند. اندیشه ای که سه پایه اصلی دارد : 1- برتر بودن ایران و منافع ایران از هر ایدئولوژی و دین. 2- تلاش همه جانبه برای پیشرفت کشور. 3- هویت ملی و باستانی ایران زمین که در دل آن یادکردن از ابر قهرمانان تاریخ ایران نیز جای دارد.
اینکه چرا تا این اندازه روی هویت ملی تاکید می شود به دلیل این است که در سرزمین هایی مانند ایران که دارای فراز و فرودهایی گاه درخشان و گاه سیاه در تاریخ خود هستند بدون تکیه بر آن گذشته هیچگاه نمی توان یک ناسیونالیسم نیرومند را پایه گزاری کرد و قوام بخشید. در واقع هیچ ایرانی بدون دانستن و آگاهی از گذشته خود و نقاط سیاه و سپید آن نمی تواند خود را میهن پرست بنامد.
نمی توان میهن پرست بود و از کوروش و داریوش و آریوبرزن یاد نکرد و یا در دوران پس از یورش تازیان از پدر فرهنگ ایران فردوسی یا از دلاورانی مانند بابک و یعقوب لیث و حلاج یاد نکرد و در زمینه ادبیات و شعر از خیام و حافظ یاد نکرد یا در زمینه علم از زکریای رازی یاد نکرد. نمی توان ادعای میهن دوستی کرد اما از نادرشاه افشار و کریمخان زند و ستارخان و باقرخان رضا شاه یاد نکرد. باید بدانیم که هیچ شخصیت سیاسی در تاریخ نزدیک به 1000 ساله اخیر ایران بیش از رضا شاه و پس از او نیز محمدرضا شاه به هویت ملی و ناسیونالیسم توجه نکردند و گرایش امروز ایرانیان به سمت هویت ملی و باستانی خود در کنار تاثیر این جمهوری پر برکت متاثر از هویتی است که این دو پادشاه آن را به عنوان هویت ملی مطرح کردند و این یکی از نقاط دوران پهلوی است که هیچ انسان آگاهی نمی تواند آن را کتمان کند.
در پایان این نوشته باید یادی کنم از چند اندیشمند نظریه پرداز و گسترش دهنده اندیشه ناسیونالیسم در این 150 سال اخیر ایران که عبارتند از : میرزا فتحعلی آخوندزاده - میرزا آقاخان کرمانی - احمد کسروی - زنده یاد دکتر شجاع الدین شفا - زنده یاد دکتر کوروش آریامنش و دکتر مسعود انصاری.
یاد همه میهن پرستان درگذشته گرامی و راهشان پر رهرو و عمر همه میهن پرستان زنده دراز باد.


پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آباد و آزاد و به امید آگاهی ایرانی

25 فروردین 2571