در چند روز گذشته فیلمی از گفتگوی آقای فرامرز فروزنده و آقای بهرام مشیری در تلویزیون اندیشه منتشر شد که در آن آقای مشیری در پاسخ به پرسش با بهتر است بگویم پیشنهاد آقای فروزنده درباره گفتگو و مناظره با شاهزاده رضا پهلوی این پیشنهاد را پذیرفته و بسیار از این پیشنهاد استقبال کردند.
با شنیدن این پرسش و پاسخ آقای مشیری پرسشی که چند سالی است ذهن من را به خود مشغول کرده دوباره به سراغم آمد و این پرسش این است که تخصص آقای مشیری چیست؟ و در عین حال پرسش دیگری نیز به آن اضافه شد که جایگاه آقای مشیری کجاست و از چه جایگاهی و در چه زمینه ای می خواهند با شاهزاده بحث کنند؟
تا آنجایی که من می دانم آقای مشیری در رشته شیمی دارای مدرک فوق لیسانس هستند که در جای خود بسیار قابل احترام است و در این شکی نیست اما در دنیای مدرن که تقریبا از اوایل قرن بیستم تا به امروز هرچه بیشتر به سوی تخصص و تخصص گرایی و تفکیک هرچه بیشتر علوم پیش رفته است به راستی چگونه ایشان در هر زمینه ای به خود پروانه اظهار نظر می دهد؟ امروز دیگر دوره افلاطون و ارسطو نیست که یک شخص خود را در هر زمینه ای صاحب نظر بداند و در هر زمینه ای که در آن تخصص ندارد اظهار فضل کند. این در واقع نوعی بی احترامی و دهن کجی به متخصصین و صاحبنظران در زمینه های مختلف است.
ایشان به خود اجازه می دهد در برابر دوربین بنشیند و از نسخه های مختلف شاهنامه ایراد بگیرد. کاری که حتی شماری از استادان راستین ادبیات و همچنین زبان شناسی که تخصص لازم برای این کار را دارند خود را در اندازه ای نمی دانند که دست به انجام آن بزنند زیراخود را به آن اندازه نمی بینند که پای در این راه بگذارند ولی ایشان به سادگی در برابر دوربین می نشینند و این کار را می کنند و حتی گاهی از برخی استادان و متخصصین ادبیات هم ایراد می گیرند.
ایشان خود را صاحبنظر تاریخ نیز می دانند در حالی که علم تاریخ خودش به شاخه های مختلف بخش بندی می شود و مریدان ایشان (که در واقع به مانند مقلدان یک آخوند از فرآورده های فرهنگ زشت مرشد سازی و مرید پروری هستند) او را استاد خطاب می کنند و متاسفانه ایشان هم از دید من به این دلیل که ارزش و اعتبار واژه استاد را نمی دانند و همینطور دچار خود بزرگ بینی شده اند بسیار از این موضوع استقبال می کنند. سخنان ایشان نیز برای هرکسی که اندک دانشی در زمینه تاریخ داشته باشد دارای اعتبار نیست زیرا حتی ساده ترین اصول علم تاریخ را که همانا بی طرفی و نداشتن تعصب و عدم سواستفاده سیاسی از آن است را نمی دانند و وقایع تاریخی را در جهت استفاده سیاسی تحلیل می کنند و تاسف آور این است که آقای فروزنده ایشان را برای سخن گفتن درباره هویت ملی به برنامه خود دعوت می کنند آن هم در حالی که متخصصین تاریخ بسیاری چه در درون ایران و چه در بیرون از ایران زندگی می کنند.
صاحبنظری جناب مشیری در زمینه علم فلسفه نیز هست و ایشان خود را یک فیلسوف و صاحبنظر در علم فلسفه نیز می داند و مباحث فلسفی انجام می دهد که البته بیشتر حول محور واژگانی مانند مغلطه و مغالطه خلاصه می شود و هر سخنی که بر خلاف دیدگاه ایشان باشد یک مغالطه است.
اما گویا دانش آقای مشیری به همینجا ختم نمی شود و زمینه های دیگری هم هستند که ایشان خود را در آنها صاحب نظر می داند و از این جمله می توان به دانش روانشناسی ایشان اشاره که گویا پس از مرگ شاهزاده علیرضا پهلوی به یکباره متبلور شد و فوران کرد و ایشان با توجه به منبع علم پایان ناپذیر خود این بار پای در این عرصه گذاشتند و درباره مسائل روانی شاهزاده علیرضا اظها فضل کردند.
علاوه بر اینها سیاست و ورزش و جامعه شناسی و بسیاری دیگر از دانش های نوین بشری که هر کدام برای خود تخصصی جداگانه محسوب می شوند همگی در وجود ایشان انباشته شده.
خلاصه که به طور کلی زمینه ای نیست که آقای بهرام مشیری خود را در آن صاحبنظر نداند و ایشان به خود اجازه می دهد در هر زمینه ای وارد شود و در واقع به متخصصین آن زمینه دهن کجی کند آن هم زمانیکه ایشان خود را هوادار مدرنیته معرفی می کند اما به یکی از بزرگترین و عمیق ترین دستاوردهای علمی مدرنیته یعنی تخصص گرایی بی توجه هستند.
اما آقای مشیری در کنار اینکه تخصص خود را مشخص نکرده اند با استقبال کودکانه خود از پیشنهاد کودکانه تر آقای فروزنده پرسش دیگری را نیز به وجود آوردند یعنی این پرسش که جایگاه ایشان کجاست و از چه جایگاه و از چه منظری می خواهند با شاهزاده رضا پهلوی مناظره کنند؟ از جایگاه یک فعا سیاسی یا جایگاه یک فعال فرهنگی یا حتی یک مخالف یا منتقد خانواده پهلوی؟ بحث ایشان با شاهزاده رضا پهلوی در چه زمینه ای است؟ درباره فعالیت و عملکرد شاهزاده در امروز یا درباره عملکرد پادشاهان درگذشته پهلوی که یک موضوع تاریخی است؟ تا آنجا که من تشخیص می دهم جایگاه ایشان بیشتر یک مخالف و منتقد خانواده پهلوی است و در این صورت ایشان باید با فردی هم ردیف خود یعنی یک هوادار خانواده پهلوی مناظره کند نه با شاهزاده رضا پهلوی. حتی اگر ایشان و همچنین آقای فروزنده او را یک متخصص تاریخ می دانند (که البته این لباس بسیار بر تن ایشان گشاد است و حتی زار می زند) که می خواهند از عملکرد پادشاهان پهلوی انتقاد کند نیز باید در برابرش یک متخصص تاریخ با دیدگاهی در برابر ایشان حضور یابد و نه شخص شاهزاده.
نکته جالب توجه دیگر برخورد مریدان ایشان پس از این گفتگو بود که به مانند نوچه های آن پهلوان پنبه ای رفتار کردند که رفته بود تا با پهلوان محل کشتی بگیرد و هر روز بر سر راهش می ایستاد و نوچه های آن پهلوان پنبه مرتب خطاب به پهلوان محل فریاد می زدند اگر نمی ترسی کشتی بگیر.
به راستی امیدوارم که روزی این فرهنگ زشت مرشد سازی و مرید پروری از جامعه ایران زدوده شود و انسانها دارای اندیشه مستقل باشند.
پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آباد و آزاد و به امید آگاهی ایرانی
ششم شهریور 2571