۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه

نهم آذر سالروز بازگشت سه جزیره به آغوش میهن گرامی باد







نهم آذر ماه چهل و یکمین سالروز بازگشت سه جزیره همیشه ایرانی ابوموسی ، تنب بزرگ و تنب کوچک به آغوش گرم میهن است.
چهل و یک سال پیش در نخستین ساعات بامداد نهمین روز از آذر ماه  یگانهای نیروی دریایی ایران به فرماندهی والاگوهر دریادار شهریار شفیق (نوه بزرگمرد تاریخ رضا شاه و خواهرزاده محمدرضا شاه فقید) در این سه جزیره پیاده شدند و پس از درگیری های کوچک با شماری از انگلیسی ها و همینطور شماری از نیروهای عراقی پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایران را در این جزایر برافراشتند و این سه جزیره پس از بیش از شش دهه به آغوش میهن بازگشتند.
در اینجا لازم است یاد دو افسر دلیر و میهن پرست نیروی دریایی ایران به نامهای حبیب الله کهریزی و آیت الله خانی را گرامی بداریم که در آن روز در درگیری خود با نیروهای بیگانه در تنب بزرگ در راه میهن جان باختند را گرامی بداریم.
در آن روزها ایران یگانه ابرقدرت منطقه بود و هیچکدام از این شیخک های ملخ خور حاشیه خلیج پارس به خود پروانه نمی دادند که سخنی بر علیه تمامیت ارضی ایران و نام زیبای خلیج پارس بر زبان بیاورند اما با وقوع قادسیه دوم و اشغال دوباره ایران به دست اجرا کنندگان اسلام ناب محمدی در ابتدا آدمکش گماشته خمینی گجستک یعنی شیخ صادق خلخالی برای بدست آوردن دل شیخک های عرب خلیج پارس را خلیج اسلامی نامید و امروز به جایی رسیده ایم که میراث داران بیابان گردان حجاز به خود پروانه می دهند نامی جز خلیج پارس را بر زبان بیاورند و سه جزیره همیشه ایرانی را متعلق به کشوری معرفی کنند که تاریخ شکلگیری آن تازه از مرز چهل سال گذشته و این تحقیر ایران و ایرانی است و همه کسانی که در به قدرت رسیدن این دستگاه خلافت اسلامی نقش داشته اند در برابر این تحقیر ایران و ایرانی مقصر و مسئول هستند و با هیچ توجیهی هم نمی توانند از زیر مسئولیت شانه خالی کنند.
آن کسانیکه خود را ملی و دوستدار ملت معرفی می کنند در نخستین گام باید مسئولیت این حماقت و شاید هم خیانت خود را بر عهده بگیرند. این دستاورد همان کسانی است فریاد استقلال سر می دادند و محمدرضا شاه پهلوی را با دروغهای خود خائن معرفی می کردند ولی در حکومتی که چه تایید کنند و چه رد کنند دستاورد خودشان است به سادگی هرچه تمام تر به آب و خاک ایران تجاوز می شود.
میهن پرستی تنها این نیست که پرچم شیر و خورشید نشان ایران را روی میز یا پشت سر خود بگذاری. می شود آن پرچم را هم گذاشت و مانند نوریزاده و نوریزاده ها پاتق انسان رسانه هایی باشد که تمامیت ارضی و یکپارچه بودن ملت ایران را زیر سوال می برند.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی یکپارچه ، آباد و آزاد و به امید آگاهی ایرانی

نهم آذر 2571

۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه

نوریزاده بهتر است ابتدا یک سوزن به خود بزند!!!






چهارشنبه ای که گذشت آقای علیرضا نوریزاده در برنامه ((پنجره ای رو به خانه پدری)) خود که از تلویزیون کانال یک پخش می شود گفتگویی با شاهزاده رضا پهلوی انجام دادند.
در ابتدای  این برنامه جناب نوریزاده در پرسشی با طعنه و کنایه به شاهزاده می گویند که گویا دوستان و هواداران تازه ای پیدا کرده و اشاره شان به برخی افراد و جریانهایی است که به تازگی با تکیه بر نام خاندان پهلوی و همینطور هواداری از نهاد پادشاهی اعلام موجودیت کرده اند.
نخست باید متذکر شوم که نفس این پرسش (حتی با وجود لحن زننده آن) و اصولا هر پرسشی که یک خبرنگار در گفتگو با یک شخصیت سیاسی مطرح می کند هیچ ایرادی ندارد به شرطی که پرسشگر شخصی نباشد که خود را از چهارچوب یک خبرنگار و نویسنده خارج کرده و به عنوان یک کنشگر سیاسی روابط بسیار تردید برانگیزی نیز داشته باشد و درباره آن روابط خود هیچ پاسخی قانع کننده هم به کسی نداده باشد.
همین پرسش را به گونه ای دیگر بانو الهه بقراط در گفتگوی خود با شاهزاده مطرح کردند و ایرادی هم به ایشان گرفته نشد چون ایشان جایگاه خود را به عنوان یک خبرنگار و تحیلیلگر می شناسد و هیچگونه روابط پرسش برانگیزی هم ندارد.
رفتار وقیحانه افرادی مانند آقای نوریزاده من را به یاد آن ضرب المثل معروف می اندازد که می گوید : ((یک سوزن به خود بزن و یک جوالدوز به دیگران)).
جناب نوریزاده نخست باید پیرامون روابط و دوستیهای خود با شیخک های حاشیه خلیج پارس که به آب و خاک ایران چشم طمع دارند و حضور در رسانه های آنان مانند العربیه که به سادگی خلیج پارس را با نام جعلی اش یاد می کنند توضیح بدهند و سپس ایشان باید درباره روابط نزدیکشان با اسلامیست ها و تک تک پسمانده های این جمهوری پربرکت پاسخگو باشند. هنوز ماجرای سردار مدحی را همه به یاد دارند و اینکه ایشان چگونه مدحی را در برنامه خود معرفی کرد.
بخش دیگر از روابط پرسش برانگیز جناب نوریزاده روابط دوستانه و نزدیکشان با گروه های قومی و تجزیه طلب به ویژه دو گروه و حزب کرد یعنی کومله و دموکرات و آن شبکه تلویزیونی کذایی آنها تیشک تی وی است که مجریان آن با تردید از مالکیت ایران به سه جزیره سخن می گویند و همینطور جعل تاریخ می کنند و از مزدوران و تجزیه طلبانی مانند قاضی محمد قهرمان می سازند است.
اینها تنها بخشی از روابط پرسش برانگیزی هستند که جناب نوریزاده هنوز هم به آنها ادامه می دهند و چنین شخصی در جایگاهی نیست که بخواهد درباره روابط یا هواداران فرد دیگری (چه شاهزاده و چه شخص دیگری)  پرسش کند.
اما در اینجا می خواهم چند خطی درباره خود شاهزاده و رویه ای که ایشان پیش گرفته اند بنویسم.:

نوریزاده و امثال نوریزاده که انسانهایی نان به نرخ روز خور هستند همیشه بودند و خواهند بود و تغییری هم نخواهند کرد. ایراد از شاهزاده است که تن به گفتگو با هر شخصی می دهد و فکر می کند اینگونه می تواند دموکرات بودن خود را به کسانی که به نام پهلوی آلرژی دارند ثابت کند و آنها را قانع کند و تا زمانیکه ایشان چنین رویه ای دارند باید هر روز شاهد این باشیم که ایشان سطح خود را پایین و پایین تر بیاورد. روزی با تجزیه طلبان و فدرالیست های کرد پشت یک میز باشد و روز دیگر با اسکایپ در مراسمی باشد که گروهی یک پرچم جعلی را با یک عنوان جعلی تر یعنی پرچم کردستان آنجا گذاشته اند و هیچ نشانی هم از پرچم ایران نیست و روز دیگر با لابی گر اصلاح طلبان مسیح علی نژاد گفتگو کند و روزی هم با یک نان به نرخ روز خور مانند نوریزاده گفتگو کند.
اصولا شاهزاده نباید انقدر گفتگو کند و در واقع خود را تبدیل به یک پای ثابت مصاحبه ها کند و هربار همان پرسش ها تکرار شوند و همان پاسخ ها هم داده شوند. زمان عمل است و نه زمان مصاحبه و گفتگو ولی گویا فعلا شاهزاده ترجیح می دهند با همه صمیمی باشند و به درخواست مصاحبه همه لبیک بگویند و رضا جان همه باشند و با این رویه دور نیست روزی که جمهوری اسلامی و سایر جماعت پهلوی ستیز بالقوه ترین وزنه سیاسی مخالف خود را بتوانند وادار به خودکشی کنند و شاهزاده تحت تاثیر برخی جوسازی ها و فشارهایی که از سوی برخی از اطرافیانش به او وارد می شود بگوید پادشاهی در آینده ایران جایی ندارد و من هم شاهزاده نیستم و آقای پهلوی هستم. 

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی یکپارچه ، آباد و آزاد و به امید آگاهی ایرانی

پنجم آذر 2571

۱۳۹۱ آذر ۲, پنجشنبه

رابطه محبت آمیز میان حسین بن علی و ایرانیان.!!!




این روزها روزهایی است که شیعیان برای مردن یک عرب و همراهانش در 1400 سال پیش که تلاش کرد به قدرت برسد ولی نتوانست بر سر و سینه می کوبند.
نمی دانم که آیا شیعیان ایرانی که بخش عمده شیعیان را تشکیل می دهند اصولا می دانند که این شخص یعنی حسین بن علی و برادرش حسن چه جنایاتی در سرزمینشان کرده؟ طبیعتا شماری از آنها این جملات و روایات تاریخی به گوششان خورده ولی زمانی هم که اسناد تاریخی و حتی تایید یکی از تاثیرگذارترین آخوندهای شیعه یعنی شیخ عباس قمی در نفرت حسین از ایرانیان را نشانشان می دهی راحت رد می کنند. البته لازم به ذکر است که این ویژه تشیع و شیعیان نیست .

 اصولا هر انسانی که دین یا ایدئولوژی اندیشه اش را تسخیر کرده باشد همینگونه است زیرا دین و ایدئولوژی یک پرده سیاه و ضخیم در برابر اندیشه و خرد آدمی می کشند و همه چیز به جای اندیشه و خرد با معیار ایمان سنجیده می شود حتی اگر در ظاهر چیز دیگری بگویند.
بر خلاف تصور گروهی مشکل این نیست که حسین و هر عرب دیگری این جنایات را در ایران انجام داده بلکه مشکل آن ایرانی نا آگاهی است که از او دفاع می کند و خودش را برای او پاره می کند وگرنه جنایتکاران داخلی و خارجی بسیاری در ایران زمین بوده اند ولی هیچکدام ستایش نمی شوند. مثلا اسکندر یا چنگیز خان مغول یا سربازان و سرداران آنها  ستایش نمی شوند و برای مردنشان هم اشک نمی ریزند.

برای آگاهی از لطف بیکران سید الشهدا در گام نخست کافی است نوشته زیر را نگاهی بیندازیم :


در برگ 303 کناب فتوح البلدان بلاذری صراحتا به حضور حسن و حسین در سرکوبی مردم تبرستان در سال سی هجری اشاره شده است. همینطور در برگ 183 از جلد نخست و برگ 20 از جلد دوم کتاب زندگانی امام حسین نوشته زین العابدین رهنما (که اتفاقا از شیعیان دو آتشه است و کتابش هم در همین جمهوری پر برکت چاپ شده) و در کنار آن در برگ 25 از پژوهش اسلام شناس آلمانی کورت فیشلر با نام امام حسین و ایران با ترجمه ذبیح الله منصوری نیز صراحتا حضور حسین بن علی در سرکوبی نیاکان ما تایید شده است.
در تاریخ طبرستان ابن اسفندیار نیز که یکی از معتبرترین تاریخ ها در نوع خود است باز هم حضور حسین در سرکوبی مردم دلاور طبرستان نقل شده است.

حال از این موضوع ارادت و لطف بسیار حسین به ایرانیان بگذریم.!!!

 نخست باید بدانیم که امامت و نجات اسلام و ادامه راه پیغمبر و این دست سخنان دروغهای ساخته دین فروشان شیعه است. بنی امیه و بنی هاشم و بنی عباس همگی باهم فامیل بودند وعلی و حسن و حسین و یزید و معاویه همه به طور کلی فامیل نزدیک هم بودند و شمر هم دایی ابوالفضل برادر ناتنی حسین بود و باهم از زمان قدیم جنگ قدرت داشتند.
موضوع دیگر این است که چرا شیعیان برای مردن کسی در قرن ها پیش اشک می ریزند و بر سر می کوبند و حتی در مواردی خود و فرزندان خود را خون آلود و زخمی می کنند؟  این خود آزاری و حماقتی بیش نیست و روزی باید بساط این وحشی بازیها در ایران به ویژه در اماکن عمومی تعطیل شود و بیش از این آبروی ایران و ایرانی در جهان نرود و ما را به دلیل این حرکات وحشیانه شیعیان نیمه وحشی خطاب نکنند . آن پدر و مادری که با فرزندشان این توحش را می کنند اگر در یک کشور با قوانین مدرن بودند به جرم فرزند آزاری به ساده ترین شکل ممکن به دادگاه کشیده می شوند. 

پرسش دیگر این است چرا همان آدمها مردن نزدیک ترین و عزیز ترین اشخاص خود را پس از یک یک سال یا نهایتا دو سال فراموش می کنند ولی پس از این همه سال برای مردن حسین که حتی 4 نسل پیش از آنها هم او را ندیده اشک می ریزند؟ اگر برای مظلومیت اوست که ایرانیان بسیاری از او مظلوم تر بودند. به عنوان نمونه کافی است زندگی بابک خرمدین یا آریوبرزن یا حتی بسیاری از ایرانیانی که در همین سی و چند سال اخیر توسط نمایندگان الله و محمد در ایران به قتل رسیدند را مرور کنیم و چگونگی مرگشان را ببینیم. آن بانوی ایرانی که اتومبیل سربازان اسلام دو بار از روی سرش رد شد کسی برایش اشک نمی ریزد ولی برای آن عرب باید اشک ریخت و بی بی سی هم در لندن هر سال عزاداری در جاهای مختلف توسط شیعیان را نشان دهد و حسابی شور حسینی راه بیندازد. به بی بی سی ایرادی نیست. آنها وظیفه دارند در راه منافع دولتشان کار کنند بلکه ایراد از آن شیعه نا آگاهی است که با دیدن چنین تصاویری جو گیر می شود. این به معنای آن نیست که بنشینیم به جای حسین برای اینها گریه کنیم بلکه تنها برای مقایسه مظلومیت بود وگرنه نفس گریه کردن برای کسی که سدها و هزاران سال از مردنش گذشته کاری احمقانه است. 
حال خالی از لطف نیست در اینجا به چند نمونه از سخنان احمقانه این که شیعیان درباره افسانه عاشورا و حسین می گویند اشاره کنم :

1 -  بر طبق آیات قرآن هر اتفاقی روی زمین می افتد خواست خدا است و شیعیان نیز طبیعتا این را تایید می کنند. حال. اگر خواست خدا بوده و حسین هم در بهشت مشغول شیر خوردن و عسل خوردن و شراب خوردن و عشقبازی با حوریان بهشتی و دریدن بکارتشان است چرا برایش گریه می کنند؟ آیا با خواست خدا مخالفت می کنند؟ 

2 - شیعیان می گویند هرکس برای حسین اشک بریزد هر گناهی داشته باشد بخشوده می شود و حسین پیش خدا شفاعت او را می کند. این بدان معناست که دستگاه داوری همان خدا بر مبنای عدل نیست بلکه بر مبنای پارتی بازی است و کسی می تواند هر غلطی خواست بکند و برای حسین اشک بریزد و حسین برایش پارتی بازی می کند و از سویی اگر کسی این را بداند و باور داشته باشد و گریه کند نشان می دهد که برای حسین گریه نمی کند بلکه اشک می ریزد که گناه خودش بخشوده شود.

3 - خداوند تبارک و تعالی در روز عاشورا برای کمک به حسین فرشتگانی فرستاده ولی حسین به سادگی روی حرف خدا حرف زده و گفته که کمک فرشتگان را نمی خواهد 

4 - داستان احمقانه دیگر قرآن خواندن سر بریده حسین در سر نیزه است که اصلا حماقت از آن موج می زند و از روی این چرندیات می توان چند فصل سریال طنز فوق العاده ساخت و همه را پای تلویزیون میخکوب کرد.

5-موضوع دیگر درباره شهربانو است که شیعیان او را مادر چهارمین امام خود و دختر یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی می دانند که در حد یک قصه احمقانه و افسانه است. یزدگرد سوم به هنگام جنگ قادسیه تنها 22 سال داشت و جالب این است که می گویند شهربانو یکی از چهار فرزند او بوده است. درست است که عربها به سنت پیشوایان دینشان بچه باز بوده اند ولی دیگر مگر یزدگرد از چند سالگی به بلوغ جنسی رسیده که بتواند چهار فرزند داشته باشد و شهربانو به سن ازدواج رسیده باشد؟ نکته جالب دیگر این است که حسین بن علی در زمان جنگ قادسیه و سقوط یزدگرد تنها 12 سال داشته و چهارمین امام شیعیان بر طبق گفته خود شیعیان در سال 38 هجری (22 سال پس از جنگ قادسیه) به دنیا آمده. حال شهربانو در این مدت بیش از بیست سال چرا بچه دار نشده مشخص نیست؟
 

حماقت صد در صد از این افسانه های کودکانه شیعیان می بارد ولی به قول لودویک فویرباخ فیلسوف شهیر آلمانی :
 ایمان که باشد احمقانه ترین چیزها هم پذیرفتنی است.

پیروز باشید. به امید ایرانی یکپارچه ، آباد و آزاد و به امید آگاهی ایرانی

دوم آذر 2571

۱۳۹۱ آبان ۲۰, شنبه

نادره افشاری - زنی که از هیچ برچسبی نترسید




امروز صبح زمانیکه صفحه فیسبوکم را باز کردم خبری در آن دیدم که مرا جلوی مانیتور میخکوب کرد و خبر حکایت درگذشت نادره افشاری نویسنده توانمند سرزمینمان داشت. به مانند همه خبرهای ناراحت کننده ابتدا به دنبال آن گشتم تا راهی برای تکذیبش پیدا کنم و نمی خواستم باور کنم ولی  خبر درست بود.
آشنایی من با ایشان به حدود چهار سال پیش بازمی گردد که من یکی دو سالی بود وبلاگ نویسی را آغاز کرده بودم و هنگام گشت زدن در دنیای مجازی لینکی نظر من را به خود جلب کرد. لینک از این قرار بود :  پرسش و پاسخی با ((نادره افشاری)) به بهانه سی امین سالگرد افتضاح تاریخی سال 57 
که در این پرسش و پاسخ خانم افشاری به ده پرسش اساسی درباره چرایی و چگونگی وقوع فاجعه 57 پاسخ دادند. پاسخ ها و پرسشهای خانم افشاری خیلی نظر من را به خود جلب کرد. بلافاصله این گفتگو را در وبلاگ آن زمانم هم گذاشتم که با استقبال خوانندگان مواجه شد و خودم هم به خانم افشاری ایمیل زدم و به ایشان گفتم که چقدر از این پرسش و پاسخ ایشان آموختم و لذت بردم و ایشان هم که یکی از ویژگی هایشان این بود که معمولا ایمیل ها را پاسخ می دادند پاسخ من را هم دادند و توصیه کردند که اگر علاقه دارم کتابهای ایشان را نیز بخوانم و توصیه ویژه شان سه کتاب رنسانس وارونه ، خشونت زنان و اسلام بود و هتل عمو مسعود.
زمانیکه رنسانس وارونه را خواندم دیدم که چگونه یک انسان شجاعت به خرج داده و گذشته خود را نقد می کند زیرا خود را در برابر تاریخ و وضعیت به وجود آمده به اندازه خود مسئول می داند و تاریخ را درست و مستند روایت می کند.
خشونت ، زنان و اسلام نخستین کتابی بود که من از یک زن ایرانی درباره نقد اسلام می خواندم و نگاه زنانه ایشان به فرهنگ ضد زن اسلام بسیار برای من جالب و جذاب بود.
اما هتل عمو مسعود که مجموعه مقالاتی درباره سازمان مجاهدین خلق بود با توجه به چیزهایی که از کودکی درباره این سازمان شنیده بودم دریچه تازه ای برای شناخت این سازمان به من نشان داد که بعدها سبب شد خودم هرچه بیشتر این سازمان را آنگونه که هست و نه آنگونه که خودشان معرفی می کنند بشناسم.
کتابی که در یکی دو سال اخیر از ایشان منتشر شد و برای من بسیار جالب و آموزنده بود کتاب حجاب ، پرچم اسلامیسم ، فاشیسم قرن 21  بود.
از سوی دیگر داستان های کوتاه خانم افشاری نیز بسیار برای من جذاب بود زیرا زمانیکه می خواندم حس می کردم دقیقا موضوعاتش چیزهایی است که به صورت عینی در جامعه وجود دارد. این داستان ها در دو کتاب به نامهای عین الله خره و مردانی که دوست داشته ام منتشر شدند.
کتاب های ارزشمند دیگری نیز از سوی ایشان نگارش شد که اگر بخواهم به تک تک آنها اشاره کنم مشخص نیست که این نوشته تا چه اندازه طولانی شود.
یکی از ویژگی های مهم خانم افشاری که برای من بسیار ارزشمند و آموزنده بود این بود که برایش مهم نبود دیگران درباره اش چگونه قضاوت می کنند و چه برچسب هایی به او می زنند. از طیف های مختلف قاب عکس پرست مصدقی تا مجاهدین و جمهوری اسلامی هر روز به ایشان حمله می کردند ولی ایشان بازهم از باور و عقیده اش دفاع می کرد و ویژگی های مهم دیگرش نیز از دید من این بود که موج سوار نبود و بر خلاف بسیاری از کسانی که خود را عضو اپوزیسیون می دانند هر روز با یک اتفاق تازه باورش را فراموش نمی کرد و یکی از معدود کسانی بود که هیچگاه فریب اسلامی ها و اصلاحاتچی ها را نخورد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی یکپارچه ، آباد و آزاد و به امید آگاهی ایرانی

بیستم آبان 2571


۱۳۹۱ آبان ۱۹, جمعه

فعالیت حقوق بشری بدون مبارزه سیاسی با این رژیم ارزشی ندارد


همگی تا به حال کسانی را در رسانه های پارسی زبان دیده ایم که خود را فعال حقوق بشر معرفی می کنند و تاکید می کنند که سیاسی نیستند و کار سیاسی نمی کنند و بسیار هم به این سیاسی نبودن خود افتخار می کنند اما واقعیت این است در سرزمین ایران پس از یورش دوم تازیان در سی و چهار سال پیش هیچ فردی نمی تواند سیاسی نباشد زیرا این جمهوری پربرکت برخوردش و از آن مهمتر قوانینش با همه چیز از خصوصی ترین بخشهای زندگی ایرانیان گرفته تا تک تک عرصه های عمومی که روی زندگی ایرانیان تاثیر مستقیم دارد برخورد سیاسی می کند و نمی توان در چنین شرایطی سیاسی نبود و دیدگاه سیاسی نداشت و از آن مهمتر نمی توان در کشورهای آزاد فعال حقوق بشر بود و ادعا کرد که من سیاسی نیستم زیرا حتی عنوان حقوق بشر نیز در این رژیم یک عنوان سیاسی است.
متاسفانه این جمهوری پربرکت توانسته تا اندازه زیادی جای ارزش و ضد ارزش را در میان ایرانیان عوض کند و این موضوع سیاسی بودن یکی از بهترین نمونه های آن است.
تنها کار این فعالین حقوق بشر شده اینکه ببینند چه کسی اعدام می شود یا به دست این رژیم به مرگ نزدیک است و بیایند و در رسانه ها بگویند ما سیاسی نیستیم و مخالف این کار هستیم و این چرخ همینطور ادامه پیدا می کند. هر روز یک یا چند هم میهن ما اعدام می شوند یا زیر شکنجه می میرند. تفاوتی ندارد پزشک باشد یا کارگر یا معلم یا یک وبلاگ نویس و بازهم این به اصطلاح فعالین حقوق بشر می آیند و در برابر دوربین تلویزیون یا میکروفون رادیو می گویند ما سیاسی نیستیم و کار سیاسی نمی کنیم و حتی یک لحظه فکر نمی کنند یا شاید هم نمی خواهند فکر کنند که تا روزی که این رژیم بر سر کار است همین آش است و همین کاسه و فعالیت منسجم و متشکل سیاسی برای پایین کشیدن پرچم این رژیم و جایگزینی آن با یک سکولار دموکراسی مدرن بهترین و موثرترین کار حقوق بشری است که یک ایرانی آن هم در دنیای آزاد می تواند انجام دهد.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی یکپارچه ، آباد و آزاد و به امید آگاهی ایرانی

نوزدهم آبان 2571