۱۳۹۱ فروردین ۲۵, جمعه

ناسیونالیسم و هویت ملی


ناسیونالیسم را در زبان پارسی به ملی گرایی و یا میهن پرستی ترجمه کرده اند. تاریخچه اندیشه ناسیونالیسم در دوران مدرن با ایستادگی و پایین کشیدن کلیسای کاتولیک در اروپا بود که شکوفا شد و در این دوران نقش روشنفکران و اندیشمندانی مانند جان لاک و ژان ژاک روسو و بیش از همه شارل دو مونتسکیو در گسترش اندیشه ناسیونالیسم بسیار تاثیرگزار است و سپس در قرن 19 با ظهور سیاست ورزان و اندیشمندانی مانند توماس جفرسون و ویکتور هوگو اندیشه ناسیونالیسم دوباره بارور شد.
در واقع ناسیونالیسم سبب شد تا ملتهای غربی بتوانند برای دفاع از میهن و کشور خود در برابر کلیسا بایستند و کلیسا را از قدرت سیاسی پایین بکشند و سپس برای جبران عقب ماندگی کشور خود که ناشی از حکومت کلیسا بود سخت کار کنند و دانش مدرن و اقتصاد سرزمین خود را پایه ریزی کنند.
پس از این دوران نخستین جنگ جهانی نیز به گسترش اندیشه ناسیونالیسم کمک بسیار کرد زیرا مردم کشورهای غربی برای دفاع از سرزمین های خود جنگیدند.
در واقع ناسیونالیسم چه در میان سیاسیون به راستی میهن پرست و چه در میان مردم یک معنا پیدا کرد و آن برتری منافع ملی چه در سیاست درون مرزی و چه در سیاست برون مرزی بر همه چیز بود.
از سوی دیگر یکی از مهمترین پایه های اندیشه ناسیونالیسم هویت ملی بود. در کشوری مانند آمریکا به دلیل نداشتن هویت تلاش شد که این هویت ساخته شود و در فرانسه نیز تصمیم گرفته شد که هویت پیشین کشور فرانسه به طور کلی نابود شود و یک هویت تازه جایگزین آن شود و همین سبب شد که بیش از یک قرن جنگ داخلی و خون و خونریزی در فرانسه باشد و همین اتفاق به گونه ای دیگر در آلمان نیز به وقوع پیوست و آلمانی ها برای داشتن و رسیدن به یک هویت ملی و تازه سختی های بسیاری را پشت سر گذاشتند که اوج آن دوران جنایت بار و خون بار آدولف هیتلر بود و همین اتفاق در بسیاری سرزمین های دیگر نیز افتاد اما انگلیسی ها راه دیگری را رفتند و بسیار ساده تر به هویت ملی رسیدند. آنها هویت خود را کتمان نکردند و از بین نبردند بلکه بر مبنای همان هویت ناسیونالیسم خود را فرم دادند و همین راه را هلندی ها و بلژیکی ها و کشورهای اسکاندیناوی و شمار دیگری از کشورها هم رفتند و البته سالها بعد و پس از جنگ جهانی دوم و بمباران اتمی ژاپنی ها به بهترین شکل ممکن این راه را رفتند. آنها در کنار نگهداری از هویت ملی خود با خود پیمان بستند که سرزمینشان را در کوتاه ترین زمان ممکن به یکی از نیرومندترین کشورهای دنیا تبدیل کنند و یکی از کارهای بسیار درخشان این مردم این بود که به جز ساعات کاری که برای آن حقوق می گرفتند هر روز چند ساعت به صورت رایگان و برای پیشرفت کشور کار می کردند و در کنار آن تنها کالاهای ژاپنی را خریداری کنند و  اینگونه این کشور از دید قدرت سیاسی و اقتصادی تبدیل به یک ابرقدرت جهانی شد.
اما در دوره ای از تاریخ و در شماری از کشورها مبارزات ضد استعماری نیز به خود ماهیت شبه ناسیونالیستی گرفت. کشورهایی که مستعمره بودند و پیاده نظامهای بیگانه آن کشورها را فتح کرده بودند برای دفاع از کشورشان و مبارزه با استعمارگران راه میهن پرستی را برگزیدند اما این ناسیونالیسم در کنار آزاد کردن میهن از دست بیگانگان دو ویژگی بسیار بد نیز داشت. نخستین ویژگی این بود که در شماری از کشورها مانند سرزمین خودمان (که البته هیچگاه مستعمره نبود) این اندیشه ناسیونالیسم هیچگونه ریشه هویتی نداشت و هیچ تکیه ای روی هویت ملی نمی شد و به جای آن غرب ستیزی و بیگانه ستیزی گسترش یافت وبه دلیل همین ریشه نداشتن در هویت ملی این جریان ناسیونالیسم عقیم بود و در کنار اینکه مبارزه با استعمار نباید به ستیز و تنفر از غرب تبدیل می شد زیرا منافع ملی کشورهای توسعه نیافته و یا در حال توسعه در داشتن روابط نیرومند با دنیای غرب است.
اینجا باید این نکته را بگویم که ناسیونالیسم و میهن پرستی با قوم گرایی که در میان برخی تجزیه طلبان نیز جریان دارد بسیار متفاوت است.
در سرزمین ما ایران با اینکه میهن پرستان همیشه بوده اند و از میهن دفاع کرده اند و به هویت ملی نیز پرداخته اند اندیشه ناسیونالیسم در دوران مدرن را نخست میرزافتحعلی آخوندزاده و بیش از او و تاثیرگزار تر از او میرزا آقاخان کرمانی به گونه نظری پایه گزاری کردند. اندیشه ای که سه پایه اصلی دارد : 1- برتر بودن ایران و منافع ایران از هر ایدئولوژی و دین. 2- تلاش همه جانبه برای پیشرفت کشور. 3- هویت ملی و باستانی ایران زمین که در دل آن یادکردن از ابر قهرمانان تاریخ ایران نیز جای دارد.
اینکه چرا تا این اندازه روی هویت ملی تاکید می شود به دلیل این است که در سرزمین هایی مانند ایران که دارای فراز و فرودهایی گاه درخشان و گاه سیاه در تاریخ خود هستند بدون تکیه بر آن گذشته هیچگاه نمی توان یک ناسیونالیسم نیرومند را پایه گزاری کرد و قوام بخشید. در واقع هیچ ایرانی بدون دانستن و آگاهی از گذشته خود و نقاط سیاه و سپید آن نمی تواند خود را میهن پرست بنامد.
نمی توان میهن پرست بود و از کوروش و داریوش و آریوبرزن یاد نکرد و یا در دوران پس از یورش تازیان از پدر فرهنگ ایران فردوسی یا از دلاورانی مانند بابک و یعقوب لیث و حلاج یاد نکرد و در زمینه ادبیات و شعر از خیام و حافظ یاد نکرد یا در زمینه علم از زکریای رازی یاد نکرد. نمی توان ادعای میهن دوستی کرد اما از نادرشاه افشار و کریمخان زند و ستارخان و باقرخان رضا شاه یاد نکرد. باید بدانیم که هیچ شخصیت سیاسی در تاریخ نزدیک به 1000 ساله اخیر ایران بیش از رضا شاه و پس از او نیز محمدرضا شاه به هویت ملی و ناسیونالیسم توجه نکردند و گرایش امروز ایرانیان به سمت هویت ملی و باستانی خود در کنار تاثیر این جمهوری پر برکت متاثر از هویتی است که این دو پادشاه آن را به عنوان هویت ملی مطرح کردند و این یکی از نقاط دوران پهلوی است که هیچ انسان آگاهی نمی تواند آن را کتمان کند.
در پایان این نوشته باید یادی کنم از چند اندیشمند نظریه پرداز و گسترش دهنده اندیشه ناسیونالیسم در این 150 سال اخیر ایران که عبارتند از : میرزا فتحعلی آخوندزاده - میرزا آقاخان کرمانی - احمد کسروی - زنده یاد دکتر شجاع الدین شفا - زنده یاد دکتر کوروش آریامنش و دکتر مسعود انصاری.
یاد همه میهن پرستان درگذشته گرامی و راهشان پر رهرو و عمر همه میهن پرستان زنده دراز باد.


پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آباد و آزاد و به امید آگاهی ایرانی

25 فروردین 2571



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پیش از کامنت گذاشتن به نکات زیر توجه کنید :

1 - برای خود یک نام برگزینید و به گونه ناشناس کامنت نگذارید.
2 - داوری شما درباره من برای من ارزشی ندارد. پس آن را پیش خود نگه دارید.
3 - دشنام و اتهام بی سند به من و سایر نظر دهندگان ممنوع است.
4 - کامنت زیر هر پست باید در ارتباط با موضوع آن پست باشد.
در صورت رعایت نکردن هر یک از نکات بالا کامنت شما حذف خواهد شد.

پیروز باشید. پاینده ایران