۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه

دلایل جالب اصلاح طلبان برای شرکت نکردن در انتخابات جمهوری اسلامی


با نزدیک شدن به اسفند ماه و زمان برگزاری انتخابات یا بهتر است بگویم انتصابات حکومتی در جمهوری اسلامی تشکل های اصلاح طلب درون و بیرون از ایران که هنوز به دنبال زنده نگه داشتن جمهوری اسلامی و بازگشت به قانون اساسی و دوران امام راحل خود هستند از شرکت نکردن خود در انتخابات سخن می گویند.
از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تا شورای راه سبز امید و سایر تشکل های اصلاح طلب اسلامگرا هر کدام در بیانیه هایی عدم حمایت خود را از انتخابات جمهوری اسلامی اعلام کرده اند و دلایلی برای این کارشان اعلام کرده اند.
نکته جالب دلایلی است که این تشکل ها و گروه ها برای شرکت نکردن خود بیان کرده اند که هیچکدام ویژه امروز نیست اما گویا این جماعت تازه متوجه آنها شده اند.
از آزاد نبودن انتخابات گفته اند. پرسش من این است  که آیا در دستگاه حکومتی که با استناد به قانون اساسی اش چندین و چند نوع تبعیض عقیدتی و جنسیتی وجود دارد اساسا انتخابات می تواند آزاد باشد؟ گمان می کنم این جماعت که برخی از آنها مقیم لندن و پاریس و سایر شهرهای بزرگ جهان هستند و در کشورهایی مدرن و دارای انتخابات آزاد زندگی می کنند هنوز معنای انتخابات آزاد را نمی دانند زیرا زمانی که مخالفین جمهوری اسلامی از آزاد نبودن انتخابات در این نظام سخن می گفتند این جماعت با رگ های گردن ورم کرده از انتخابات این رژیم دفاع می کردند و یا احتمالا امروز روز منظورشان از انتخابات آزاد تنها آزاد بودن خودشان است.
از نظارت استصوابی گفته اند که این هم موضوع تازه ای نیست و مخالفین جمهوری اسلامی از نخستین سالها همیشه آن را گفته اند. حال مشکل این آقایان و چند خانم همراهشان به نظر می رسد این است که تیغ این نظارت اکنون آنها را نیز حذف می کند. جالب این است که این بخش هم مربوط به همان قانون اساسی است که اینان می خواهند بدان بازگردند.
از فیلتر شدن سایت ها سخن گفته اند که این هم موضوع تازه ای نیست. از روز نخستی که اینترنت در ایران به وجود آمد این موضوع فیلترینگ بوده و سایت ها و وبلاگهای مخالفین فیلتر شده اما موضوع این است که امروز روز دیگر سایت های این معتقدان به جمهوری اسلامی نیز فیلتر شده است و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دقیقا در بیانیه اش همین را می گوید و از فیلتر شدن سایت های اصلاح طلب شکایت می کند و نه از ذات فیلترینگ و سانسور اینترنت.
از زندانیان سیاسی سخن گفته اند که بازهم این ویژه امروز نیست. از روز نخست جمهوری اسلامی به مانند هر حکومت ایدئولوژیک دیگری زندانیان عقیدتی و سیاسی داشته اما گرفتاری این جماعت این است که در دو سال گذشته احزاب و گروه ها و دوستان خودشان گرفتار زندان شده اند و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هم از اصلاح طلبان زندانی سخن می گوید و نه به عنوان نمونه جوانی مانند ابوالفضل عابدینی و یا بسیاری افراد دیگر که با کلیت این جمهوری پر برکت مخالفت دارند.
موضوع دیگر که در بیانیه سازمان مجاهدین انقلاب مشاهده شد و بسیار برای من مهم بود هندوانه ای بود که در این بیانیه زیر بغل خاتمی و رفسنجانی گذاشته شد و در واقع مهم بودنش از این منظر بود که نشان داد این دست اظهار نظرهایی که می گویند رفسنجانی و خاتمی دیگر امروز ارتباطی با اصلاح طلبان ندارند و تنها سخنان خود را می گویند چندان اعتباری ندارد و بند ناف اصلاح طلبان هنوز به این دو وصل است.

در پایان باید بگویم این بیانیه برای شرکت نکردن در انتخابات امروز که دیگر این جریان جزو خودی های جمهوری اسلامی نیست و از قدرت کنار انداخته شده و همینطور مردم نیز آنچنان تمایلی به شرکت در انتخابات ندارند ارزشی ندارد. زمانی ارزش داشت که این جماعت خودشان در آستانه رسیدن به قدرت بودند. آن زمان اگر از نبود انتخابات آزاد و شورای نگهبان سخن می گفتند بسیار ارزشمند بود اما چیزی نگفتند چون خودشان در نزدیکی قدرت بودند و مهم نبود که انتخابات آزاد است یا آزاد نیست و مهم نبود زندانی سیاسی داریم یا نداریم و مهم نبود سانسور و فیلترینگ داریم یا نداریم. مهم خودشان بودند و امروز هم مهم خودشان هستند.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

یلدا - یادآور زایش میترا در افسانه های کهن ایران زمین







واپسین شب پاییز یادآور یکی از جشن های ملی و ماندگار ایران زمین است که حتی ستم مهاجمین به سرزمینمان به ویژه تازیان نیز نتوانسته این جشن را نابود کند.
ایرانیان در دوران باستان بر طبق افسانه هایی که سینه به سینه و نسل به نسل به آنها رسیده بود بر این باور بودند که یلدا یادآور زایش میترا است و این شب را جشن می گرفتند.
نفوذ کیش مهرپرستی در اروپای آن دوران سبب گسترش این جشن شد و زمانی که مسیحیت اروپا را فراگرفت این افسانه برای مسیحیان تبدیل به زایش مسیح شد و این زایش دقیقا به همان شکل زایش میترا است.
واژه یلدا واژه ای سریانی به معنای زایش است و چون این جشن ارتباط تنگاتنگی با زایش دارد چنین نامی روی آن گذاشته شده.
این چند جشن ملی باقی مانده در ایران زمین یادآور مبارزات فرهنگی نیاکان ما با مهاجمان به سرزمینمان است و ما اگر برای ایران و فرهنگ ایران ارزشی قائل هستیم وظیفه داریم که از این جشنها نگاهداری کنیم.
فرهنگ ایران با وجود همه آلودگی هایی که پس از یورش تازیان به آن وارد شد هنوز ماهیت ملی دارد و هنوز جشن ها و سنت های ملی در ایران زمین دارای ارزش بسیار هستند.
بسیاری آمدند و خیال کردند می توانند فرهنگ ایران را نابود کنند. از اسکندر تا تازیان و مغول ها و جماعت مفتخوار عمامه به سر اما ایرانی حتی به قیمت جانش نگذاشت که فرهنگش نابود شود.
امشب شبی است که در کنار میهمانی و جشن باید یادی هم از بزرگان فرهنگ پارسی یعنی فردوسی بزرگ و حافظ گرانمایه کرد و با خواندن شاهنامه و دیوان حافظ جشن و شب نشینی یلدا را زیباتر کنیم.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

21 آذر و دو واقعه بزرگ تاریخی


بیست و یکمین روز از ماه آذر برابر با دهم دسامبر هم برای ایرانیان و هم برای همه مردم جهان روزی بزرگ و تاریخی به شمار می رود.

 بازپس گیری آذربایجان

نخستین واقعه تاریخی مربوط به بیست و یک آذر که مربوط به ایرانیان است و جنبه ملی دارد مربوط به شصت و پنج سال پیش است که در چنین روزی پس از نزدیک به هفده ماه جدایی آذربایجان دوباره به آغوش گرم میهن بازگشت و میرجعفر پیشه وری و مزدوران شوروی در آذربایجان که فرمان تشکیل فرقه دموکرات جهت جدا کردن آذربایجان را از استالین گرفته بودند از ایران فراری شدند.
در این ماجرا به مانند پیش از آن و پس از آن یک چیز آشکار است و آن این است که آب و خاک ایران و همینطور منابع طبیعی ایران همیشه مورد چشمداشت روس ها بوده و احتمالا خواهد بود. چه زمانی که بی لیاقتی و خیانت قاجارها به اندازه ای بود که حتی میهن پرستی مانند عباس میرزا هم نتوانست از جدا شدن بخشی از ایران جلوگیری کند و چه در ماجرای جمهوری گیلان و فرقه جنگل و همینطور فرقه دموکرات در آذربایجان و قاضی محمد در کردستان.
در ماجرای بازپس گیری آذربایجان دو عامل نقش بسیار مهمی را بازی کردند.
نخستین عامل داشتن سیاستمداری واقعی و راستین است که متاسفانه هنوز ایرانیان آنگونه که باید این مرد را گرامی نمی دارند و هنوز هم سیاستمدارانی اینگونه در میان ایرانیان کمیاب و شاید نایاب باشند و او کسی نیست جز احمد قوام (قوام السلطنه).
این مرد بر خلاف اکثریت مطلق شخصیت های سیاسی ایران در دوران مدرن از انگشت شمار افرادی است که به راستی می توان روی او نام سیاستمدار گذاشت. به مانند یک سیاست مدار واقعی از شعار و احساسات فاصله می گرفت. کسی زیاد از قوام سخنرانی در یاد ندارد زیرا از دید من این مرد اهل شعار نبود و یا بهتر است بگویم انسان پوپولیستی نبود که شعاری بدهد و احساسات توده مردم را جذب کند.
عامل مهم دیگر در بازپس گیری آذربایجان تهدید شوروی از سوی ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا بود که سبب ضربه نهایی به نیروهای شوروی و فرار مزدوران فرقه دموکرات به شوروی شد.
در جریان اشغال آذربایجان و همینطور بازپس گیری آن شماری از سربازان و افسران شریف و میهن پرست ارتش ایران نیز جان باختند که متاسفانه نامی از آنان در جایی نیست. در هر حال یادشان گرامی باد.

روز جهانی حقوق بشر

اما بیست و یک آذر و ده دسامبر شصت و سومین سالروز تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر و روز جهانی حقوق بشر است. شصت و سه سال پیش در چنین روزی بشر یا بهتر است بگوییم دنیای غرب در آن روزگار به جایی رسید که تصمیم گرفت چهارچوبی برای حقوق اولیه هر انسان تعیین کند و آن چهارچوب تبدیل به معیاری برای دموکراتیک بودن یا نبودن حکومت ها شد.
در میان ایرانیان افراد زیادی هستند که خود را فعال حقوق بشر معرفی می کنند و همیشه در برابر تریبون های بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا هستند اما به معنای حقیقی کلمه حقوق بشر برایشان به اندازه پشیزی ارزش ندارد و تنها در فکر جذب بودجه ای هستند که از سازمان های مختلف بین المللی و دولت های خارجی برای موضوع حقوق بشر در ایران هزینه می شود.
یگانه کار این جماعت میکروفن به دست ترتیب دادن چند تظاهرات چند ده نفری است تا به سازمان ها و کشورهای خارجی نشان دهند که در حال فعالیت حقوق بشری هستند و حدس می زنم بسیاری از آنها حتی یک بار اعلامیه حقوق بشر را نخوانده باشند.
حقوق بشر نیز به مانند همه مفاهیم مدرن سیاسی و اجتماعی دیگر هیچ پیشوند یا پسوندی ندارد.
به آن مفتخوار شکم گنده عمامه به سری که از حقوق بشر اسلامی یا آن کشیش مفتخوار و هر دین فروش و خدافروش مفتخوار دیگری باید گفت که ادیان شما اگر می توانستند حقوق بشر داشته باشند برای پیروان خودشان داشتند نه اینکه تاریخ ادیان و به ویژه سه دین ابراهیمی با خون و خونریزی نوشته شده باشد.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ آذر ۱۴, دوشنبه

ایرانیان و پرستش استخوان های پوسیده خیانتکاران داخلی و جنایتکاران خارجی


در روزهایی هستیم که شیعیان در سرزمینمان برای مردن چند عرب در 14 قرن پیش بر سر و صورت خود می زنند آن هم در حالی که رهبر آن اعراب یعنی حسین بن علی که طمع قدرت او را به آنجا کشانده بود جزو کسانی بوده که در سرزمین ما ایران نیاکان ما را به قتل رسانده. این چیزی نیست که من و امثال من از خودمان ساخته باشیم. تاریخ نویسان بزرگ اسلام از طبری تا بلاذری و ابن اسفندیار همگی نقل کرده اند اما ایرانیان شیعه که خواه نا خواه بیشتر مردم ایران هستند این چیزها برایشان معتبر نیست و ترجیح می دهند جفنگیات آخوندهای عمامه ای و کت و شلواری را بپذیرند و این ماجرا هیچ ارتباطی هم به تحصیلاتشان ندارد. از متخصص تا بی سواد در این امر سواری دادن به آخوند اشتراک عمل دارند و با افتخار هم سواری می دهند.
تازه به فرض محال هم که چرندیات آخوندها درباره حسین درست باشد. ایرانی برای چه پس از 14 قرن اشک می ریزد و این اشک ریختن چه سودی برایش دارد؟ اگر برای مظلومیت حسین است انسانهای از او مظلومتر نه در میان تازیان بلکه در میان خود ایرانیان بسیار بوده اند. کافی است زندگی ابر قهرمان ایران بابک خرمدین و چگونگی مرگش را مطالعه کنیم تا درک کنیم. تازه بابک برای بیرون راندن مهاجمان عرب از ایران می جنگید اما گریه کردن و بر سر زدن برای او هم حماقت است. همین دو سال پیش بود که اتفاقا در همان روز عاشورا هم میهنان ما با عبور عمدی ماشین پلیس از روی بدنشان به قتل رسیدند و همه دنیا این صحنه را دیدند ولی کسی برای آن کشته شدگان اشک نمی ریزد آن هم در حالی که صحنه دلخراش مرگ آنها را دیده و برای حسین خود را پاره می کنند زیرا آخوند اینگونه می خواهد و تحصیلکرده و بی سواد به خوبی به آخوند سواری داده و می دهند.
زمانی خمینی گجستک گفت که این محرم و سفر است که اسلام را زنده نگه داشته. برخی این سخن او را مسخره کردند و می کنند اما این گفته خمینی حداقل درباره تشیع کاملا درست است زیرا در این دو ماه شیعیان از هر جنس و هر قشری از مردم که باشند تنها بدون هیچگونه اندیشیدن بر سر و سینه و صورت خود می کوبند و آن آخوند و مداح هم روضه و نوحه می خواند و هر شب پول هنگفتی می گیرد و در راه نگهداری از تشیع تلاش می کند زیرا کار و کاسبی و مفتخواری اش به ماندگاری این مذهب حماقت آلود بستگی دارد. پس خمینی خیلی هم بیراه نگفته است.
به راستی چرا اینگونه است؟ چرا ما ایرانیان استخوانهای کسانی را می پرستیم و برای مردنشان اشک می ریزیم که یا اساسا هیچ خدمتی به ایران و ایرانی نکرده اند و یا از آن بدتر به دست خودشان یا سربازانشان در ایران فجیع ترین جنایات انجام شده؟
آیا ما ایرانیان به آن اندازه از تاریخ نا آگاه هستیم که حتی در چنین نمونه های آشکاری نمی توانیم خدمتگزار را از جنایتکار و خیانتکار تشخیص بدهیم؟
این موضوع تنها به تازیان صدر اسلام و جنایاتشان در ایران محدود نیست بلکه در دوران معاصر هم متاسفانه همین است. آخرین نمونه ای که به آن برخورد کردم درباره میرزا کوچک خان بود. چند روز پیش سالروز مردن میرزا کوچک خان در کوه های خلخال و بازگشت گیلان به آغوش گرم میهن بود برخی از هم میهنان از میهن پرستی او و جنبش جنگل چنان سخن می گفتند که من گمان کردم که درباره شخص دیگری سخن می گویند زیرا مشخص نیست کسی که خودش و جنبشش برای جدا شدن گیلان از ایران و تبدیلش به یکی از جمهوری های شوروی تلاش می کردند میهن پرستی اش در کجا بوده؟ چند روز دیگر سالروز بازگشت آذربایجان به آغوش میهن است و احتمالا باید از منظر چنین افرادی پیشه وری و فرقه دموکرات جزو میهن پرستان محسوب شوند و از آن سو قاضی محمد و شیخ خزعل هم همگی میهن پرست هستند.!!!
این درد نا آگاهی وحشتناک از تاریخ نقش بسیار زیادی در بدبختی امروز جامعه ایران دارد. این درد و زخم عمیق فرهنگی است که سبب شده بخش بزرگی از جامعه ایرانی به دنبال این جنایتکاران و خیانتکاران باشد. اگر این مشکل تنها از سوی آخوندها و جمهوری اسلامی بود شاید به این اندازه دردناک نبود اما زمانیکه مخالفین جمهوری اسلامی آگاهانه یا ناآگاهانه همه یا شماری از این جنایتکاران و خیانتکاران به عنوان میهن پرست معرفی می کنند به عمق این فاجعه فرهنگی پی می بریم.متاسفانه فعلا تنها کاری که از دستمان بر می آید تا اندکی از عمق این زخم فرهنگی کم کنیم همین نوشتن و سخن گفتن است و راه حل اصلی روزی است که این دستگاه تشیع دستش از قدرت کوتاه شود و آن زمان است که می توان به وسیله یک نظام آموزشی مدرن که تنها و تنها بر پایه علم (و نه هیچ مذهب و ایدئولوژی دیگر) بنا شده باشد این درد فرهنگی را درمان کرد و حداقل به نسلهای آینده به جای این چرندیاتی که به عنوان تاریخ به خورد داده شد واقعیات را عرضه کرد.
ما مردم کارمان ایراد داشته و هنوز هم دارد و هنوز هم بخش عمده مردم ایران برای این جنایتکاران و خیانتکاران اشک می ریزند و از مردنشان ناراحت هستند و از آن بدتر برخی از این شبه روشنفکران و روشنفکرنمایان هستند که به جای آنکه به مانند یک روشنفکر واقعی پیشرو باشند و بدون هیچ ترسی اشکال و ایراد جامعه خود را بگویند برای اینکه خودشان را در دل مردم جا کنند مرتب هندوانه زیر بغل ما مردم می گذارند و از آگاهی و درست بودن کارهای مردم سخن می گویند زیرا بیش از آنکه به دنبال کمک به جامعه خود باشند به دنبال وجاهت خود نزد مردم هستند.

و اینگونه است که ایرانیان استخوان های پوسیده خیانتکاران داخلی و جنایتکاران خارجی در سرزمینشان را می پرستند.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

دو پرسش از اسلامیست های مخالف خامنه ای و هوادارانشان



در این چند روز دو اتفاق یا بهتر است بگویم دو خبر باعث شد دو پرسش از کسانی مطرح کنم که هوادار اسلام سیاسی و مخالف سکولاریسم هستند که می توان به اصلاح طلبان هواداران دوران خمینی و همینطور نهضت آزادی و افرادی مانند بنی صدر و چند تن دیگر که با وجود این سی و سه سال نکبت بار هنوز از اسلام سیاسی سخن می گویند اشاره کرد.
نخستین اتفاق انتشار تصاویر برهنه علیا دختر مصری در وبلاگ شخصی اش بود که به دنبال آن هم فیسبوکی برای حمایت از این دختر مصری راه افتاد و هم بسیاری برای حمایت از او تصاویر برهنه خود را منتشر کردند که چند زن و مرد ایرانی هم در این میان بودند (البته من خودم انتشار تصاویر برهنه مردان را به دلایلی اصلا مناسب ندانستم که جای بحثش اینجا نیست).
در هر حال پس از انتشار تصاویر این دختر در وبلاگش فتواها و دستورات زیادی از جانب مختخواران اسلامی برای مجازات او صادر شد تا اینکه سرانجام امروز این دختر در میدان التحریر قاهره مورد ضرب و شتم شدید و وحشیانه مسلمانان قرار گرفت.
حال نخستین پرسش از اسلامیست هایی که در عین حال خود را آزادیخواه می دانند این است که موضعشان در برابر آن مفتخوارانی که به دلیل انتشار تصاویر برهنه این دختر در وبلاگ شخصی اش (وبلاگ هر انسان کاملا جزو حریم اوست و او مختار است هر چیزی را که مناسب دانست و خواست در آن قرار دهد) بر علیه جان او فتوا صادر کرده اند چیست؟ آیا قرار است در فردای ایران هم اگر کسی به هر دلیلی به خواست خودش تصویر برهنه یا نیمه برهنه خود را منتشر کرد بر علیه جان و سلامتی اش آشکارا دستور صادر شود و حکومت و دولت و پلیس هم هیچ واکنشی نشان ندهند و یا طرف آن مفتخوار عمامه به سر را بگیرند؟ این همان آزادی است که مد نظر شماست؟

دومین اتفاقی که سبب شد پرسشی دیگر در ذهنم نقش ببندد کشته شدن رافق تقی نویسنده مخالف اسلام آذربایجانی آن هم پنج سال پس از فتوای قتل او از سوی آفت الله لنکرانی بود.
این عمل ضد انسانی فتوای قتل صادر کردن را خمینی هم درباره سلمان رشدی انجام داده بود.
حال پرسش دوم من از این اسلامیست ها و هوادارانشان این است که در آزادی که مد نظر آنهاست آیا کسی می تواند آزادنه بر علیه اسلام و دین و خدا بنویسد یا سخن بگوید و در عین حال کسی فرمان قتل یا زندانش را صادر نکند؟

اگر کسی هم به راستی آزادیخواه و سکولار است ولی به هر دلیلی از شخص یا اشخاصی حمایت می کند که اسلامگرا هستند حداقل این پرسشها را از کسانی که هواداریشان را می کند بپرسد.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

به جای سفارتخانه مجازی به پناهجویان ایرانی کمک کنید!


مدتی پیش که خانم هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا به طور همزمان با بی بی سی و صدای آمریکا مصاحبه کردند و با شادمانی بسیار از راه اندازی یک سفارتخانه مجازی برای ایرانیان درون ایران سخن گفتند و بازهم برخی از هم میهنان خیلی شادمان شدند و خیال کردند و آمریکا و یا هر کشوری دلشان به حال آنها سوخته و می خواهند کمکشان کنند در حالیکه چنین اقدامی بیشتر شبیه به چشمکی از پشت دیوار به جمهوری اسلامی است تا کمک به مردم ایران.
آمریکا و هر کشوری اگر خیلی به فکر مردم ایران هستند نخستین کاری که می توانند بکنند این است که به پناهجویان ایرانی در کشورهایی مانند ترکیه و پاکستان و یونان و سایر کشورها کمک کنند.
موضوع پناهجویان ایرانی  مربوط به امروز نیست. از نخستین روز این جمهوری پر برکت این وضعیت بوده و متاسفانه هنوز هم ادامه دارد و هم میهنان ما در وضعیت بسیار بدی به سر می برند.
مدتی پیش هم با زمین لرزه ای که در ترکیه به وقوع پیوست وضعیت پناهجویان ایرانی در استان وان ترکیه بسیار بدتر از پیش شد.
خلاصه اینکه غرب اگر به فکر حقوق بشر است به جای لاس زدن های پشت پرده با جمهوری اسلامی نخست به پناهجویان ایرانی کمک کند.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

این سرنوشت مردمی است که از تاریخ آگاه نباشند


بی گمان در خبرها خواندید که در عربستان یک ایرانی را شلاق زدند. کاری ندارم که به چه بهانه ای به آن ایرانی شلاق زدند زیرا توحشی که در این عمل ضد انسانی وجود دارد محکوم است.
 این نخستین بار نیست که در عربستان و سایر کشورهای عربی که ایرانیان برای زیارت گور دشمنان خود به آنجا می روند با آنها به بدترین شکل ممکن رفتار می شود اما متاسفانه ایرانیان دوباره و چندباره به این کشورها می روند و هم تحقیر می شوند و هم سالانه میلیاردها دلار به جیب حاکمان شکم گنده این کشورهای عربی می ریزند.
بخشی از دلایل این تلاشی که ایرانیان نا خود آگاه برای تحقیر شدن خود می کنند بی گمان نا آگاهی از گذشته سرزمین خود است نه تنها گذشته پیش از اسلام ایران بلکه جنایاتی که با ورود اسلام و پس از اسلام در ایران شد و حتی نا آگاهی از تاریخ اسلام چه در زمان زنده بودن محمد و چه پس از مرگ او.
به عنوان نمونه اگر ایرانی بداند که این سنت حج و هفت بار چرخیدن به دور کعبه اصلا کوچکترین ارتباطی به محمد ندارد و از دوران پیش از اسلام که کعبه محل نگهداری 360 بت بوده انجام می شده برخوردش با این موضوع متفاوت خواهد بود. حداقل می توان گفت این موضوع درباره برخی صادق است و دیگر هر سال برای پول خود را به جیب عربها نمی ریزند.
ایرانی اگر بداند که اسلام چگونه وارد سرزمینش شده و نیاکانش چگونه مسلمان شده اند و چگونه قرنها تازیان در سرزمینش جنایت کرده اند حداقلش این است که زمانیکه می خواهد این کار را بکند اندکی می اندیشد.
البته برخی هم متاسفانه کاملا میهن و هویت خویش را تغییر داده اند و بیش از آنکه هویتشان را از کشورشان بگیرند از دینی می گیرند به وحشیانه ترین شکل ممکن وارد این سرزمین شده است.
یک نکته مهم دیگر در این خبر وجود دارد و آن این است که بر خلاف تصور برخی که عرب امروز آن عرب 1400 سال پیش نیست این عرب هم به مانند نیاکانش دشمن ایران و ایرانی است. کافی است ببینیم که بدترین رفتار نه تنها در مکه بلکه در سایر شهرهای عربی با مردم کدام کشور می شود.
نزدیک به هفتاد سال پیش اندیشمند بزرگ سرزمینمان احمد کسروی گفت : ((بیچاره مردمی که تاریخ ندانند و بدبخت مردمی که تاریخ سرزمین خود را ندانند)) و با کمال تاسف امروز دهه ها پس از درگذشت این بزرگمرد در میان ایرانیانی افرادی که خود یا دیگران روی آنها لقب روشنفکر می گذارند تاریخ را به گورستان و زباله دان تشبیه می کنند و گویا این نشان از فکر بسیار روشنشان دارد که با تاریخ اینگونه برخورد می کنند و باید به آن جمله زیبای کسروی این را افزود که : ((و بدبخت تر از همه  مردمی که روشنفکرشان اینگونه با تاریخ برخورد کند)).


ابر مرد تاریخ ایران فردوسی بزرگ در توصیف تازیان می گوید:



چنين است پرگار چرخ بلند                   كه آيد بدين پادشاهي گزند

ازين مار خوار اهرمن چهرگان            ز دانايي و شرم بي بهرگان

ازين زاغ ساران بي آب و رنگ            نه هوش و نه دانش، نه نام و نه ننگ

نه گنج و نه نام ونه تخت و نژاد            همي داد خواهند گيتي به باد

كه زود آيد اين روز اهريمني               چو گردون گردان كند دشمني

شود خوار هر كس كه بود ارجمند         فرومايه را بخت گردد بلند

پراكنده گردد بدي در چهان                  گزند آشكارا و خوبي نهان

به هر گوشه اي،در ستمكاره ای           پديد آيد و زشت پتياره اي


پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی.

۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

مردی به بزرگی تاریخ


هفتم آبان ماه روز جهانی بزرگداشت مردی است که جهانیان او را بنیانگزار حقوق بشر می دانند یعنی کوروش بزرگ پادشاه بزرگ و پایه گزار امپراطوری هخامنشی.
این برای هر ایرانی یک افتخار است که میراث دار سرزمینی باشد که کوروش و سایر بزرگان ایران زمین برایش به یادگار گذاشته اند.
کوروش نخستین انسانی است که در زمانی که هنوز انسانیت به درستی معنا نشده بود انسانیت را جایگزین توحش و درنده خویی کرد.
او مردی است که پادشاهی اش برگی تازه را در تاریخ رقم زد زیرا پادشاهی او نخستین جایی بود که بسیاری از مفاهیمی که امروز به عنوان حقوق فردی انسانها شناخته می شوند مانند آزادی مذهب و همینطور برده نبودن هیچ انسانی در آن پیاده شد.

امروز روز دیگر یاد کردن از کوروش تبدیل به یک اپیدمی شده اما در سرزمین ما ایران به ویژه پس از یورش تازیان همیشه اینگونه نبود. زمانه ای بود که برای اولین و آخرین بار محمدرضا شاه پهلوی جشنهای 2500 ساله را در بزرگداشت کوروش بزرگ برگزار کرد و آن زمان گرایش به ایران باستان به معنای عقب ماندگی بود. آن زمان دکتر شجاع الدین شفا که از دست اندرکاران اصلی برگزاری آن مراسم با افتخار بود و آن متن معروف سخنرانی محمدرضا شاه در جشنهای 2500 ساله را نوشته بود از سوی این کوروش دوستان امروز که خودشان یا پیشوایانشان روشنفکرنمایان دیروز هستند یک انسان عقب مانده و یک مزدور معرفی می شد.
یگانه دوره ای که در تاریخ ایران پس از ورود اسلام پر برکت بر هویت ملی و باستانی ایران تاکید شد دوران دو پادشاه درگذشته پهلوی بود.
ارزشمندی کار آنها و اطرافیانشان بدین دلیل است که زمانی از کوروش و داریوش و هویت ملی ایران زمین یاد کردند که سایرین سخن گفتن از گذشته درخشان ایران را برای خود ننگ می دانستند و با ژستهای دو زاری و روشنفکرنمایی خود آن را ناشی از عقب ماندگی فکری می دانستند ولی آن دو و بزرگانی مانند دکتر شفا می دانستند که یک ملت که 14 قرن زیر شلاق استثمار فرهنگی بوده برای کمر راست کردن نیاز دارد که هویت ملی خود را داشته باشد.

در بخش پایانی این مطلب کتاب کوروش بزرگ و محمدبن عبدالله نوشته نویسنده روشنگر و بزرگ سرزمینمان دکتر مسعود انصاری را برای دانلود قرار می دهم. ایشان در این کتاب با استفاده از مستندات تاریخی و قرآنی مقایسه ای بسیار جالب میان این دو شخصیت تاثیرگزار تاریخ در زمینه های مختلف انجام داده. نکته قابل توجه این است که کوروش بزرگ تقریبا 11 قرن پیش از محمد می زیسته است اما عملکردشان چیز دیگری را نشان می دهد.
کسانی که می گویند محمد با اینکه از سوی الله قادر و متعال برگزیده شده بوده نمی توانسته برده داری را در این دین مدرن خود ممنوع کند کافی است ببینند که کوروش 1100 سال پیش از محمد بدون اینکه به مانند او ادعای دروغین ارتباط با غیب را بکند این کار را کرد و جالب این است که این اسلامگرایان با افتخار می گویند که محمد زنده به گور کردن دختران را ممنوع کرد اما محمد نمی توانسته برده داری را ممنوع کند؟
دلیل اینکه او این کار را نکرده مشخص است زیرا با برده داری هم می توانسته جیب خود را پر کند و هم خود و پیروانش با زنان اسیر شده شهوت جنسی بیمارگونه خود را ارضا می کردند.

به امید روزی که سرزمینی را که کوروش و سایر بزرگان برایمان به امانت گذاشتند بتوانیم از زیر یوغ بیگانگان و بیگانه پرستان نجات دهیم و میراث داران خوبی برای کوروش و سایر بزرگ مردان تاریخ ایران زمین باشیم.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ آبان ۱, یکشنبه

من عاشق آن زندانی هستم که مصطفی تاجزاده در آن زندانی است.!



تعجب نکنید. من اصلاح طلب نشده ام که به مانند برخی همنشینی با چپ های اسلامیست برایم افتخار باشد.!!!!
موضوع این است که در این چند روز به واسطه این نامه ها و بیانیه های پی در پی آقای مصطفی تاجزاده چند پرسش به ذهنم آمد.
من کاری به متن این بیانیه ها ندارم چون سخن تازه ای در آنها نیست که پیش از این خود آقای تاجزاده و یا همفکرانشان نگفته باشند.
من زندانی شدن کسی را برای اندیشه اش تایید نمی کنم و کاملا مخالفش هستم اما پیش از هر چیز ازخود پرسیدم که آیا ایشان زندانی هستند یا ما؟ جایی که ایشان هستند گویا بیشتر شبیه به دفتر روزنامه یا دفتر خبرگزاریست و آزادی بیانش هم بسیار بیش از خود جامعه ای است که ما در آن روز و شب های خود را سپری می کنیم.
همیشه گفته می شود که ایشان در یکی از سلول های انفرادی و تحت مراقبت شدید است. حال مشخص نیست ایشان در این سلول انفرادی که به شدت مراقبت می شود چگونه نامه و بیانیه می نویسد و چگونه به بیرون فرستاده می شود. گویا سلول انفرادی شان به اینترنت پر سرعت بدون فیلتر مجهز است و خودشان مستقیما این بیانیه ها و نامه های درخشان به سرعت به سایت های اصلاح طلب می رسد.
نمی دانم شاید تعریفی که من و امثال من از زندان و سلول انفرادی و مراقبت شدید داریم با تعریف آقای تاجزاده و دوستانشان یکی نیست ولی اگر به راستی جایی که ایشان و همفکرانشان نام زندان را بر آن می گذارند به این میزان آزادی دارد که انسان از سلول انفرادی تحت مراقبت شدیدش نامه ها و بیانیه های متوالی بنویسد آزادی آن بیش از بیرون از زندان است.
این برای من به همان میزان غیر قابل باور است که عکس گرفتن همسر اکبر گنجی از او در زندان غیر قابل باور بود و هست.
آینده را نمی توان پیش بینی کرد ولی بعید نیست که مدتی دیگر شاهد ظهور یک گنجی دیگر یا یک سازگارای دیگر و فرستادنش به بیرون از ایران باشیم.

ای کاش ما ایرانیان یاد بگیریم که هر چیزی به ما گفتند را بدون پرسش و اندیشیدن نپذیریم و گهگاهی هم اگر شک کنیم بد نیست زیرا شک دروازه خردورزی است. اینکه انسان اندیشه اش به آن میزان پویا باشد که به خود اجازه بدهد به هر چیز و هر شخصی شک کند بدان معناست که انسان دچار تعصب نشده.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

راه اندازی سی باکس در وبلاگ میهن پرست


نمی دانم شما هم میهن گرامی که این نوشته را می خوانید از کجا با این وبلاگ آشنا شده اید اما بیشتر خوانندگان این وبلاگ دوستان خوب و عزیزم در سایت آزادگی و همینطور کسانی هستند که به واسطه سایت خبری خوب و معتبر پارس دیلی نیوز به اینجا می آیند. البته از دوستانی هم که این وبلاگ را در وبلاگ خود لینک کرده اند باید در اینجا یاد کرد.
در هر حال اگر شمایی که خواننده این وبلاگ هستید دوست دارید بتوانید فارغ از قوانین دست و پا گیر چت روم های پارسی زبان در جایی در دنیای مجازی با دوستان و هم میهنان خود درباره مسائل مختلف (به ویژه مسائل سیاسی و اجتماعی و همینطور مباحث نقد دین)  بحث کنید یا حتی یک گپ دوستانه با دوستان خود بزنید این سی باکس در اختیار شماست.
دوستان عزیزم در سایت آزادگی امیدوارم به جای آنکه کامنتهای لینکها را تبدیل به محل حال و احوال کردن خود بکنند از این سی باکس استفاده کنند تا بحثهایی که در زیر لینکها مطرح می شود عمدتا در ارتباط با مطلب یاد شده باشد (امیدوارم کسی از من دلخور نشود).
من برای این سی باکس چند قانون خیلی ساده گذاشته ام که امیدوارم دوستان عزیز با رعایت کردن آنها محیطی آرام و به دور از تشنج را برای مباحث مختلف فراهم کنند.

1- دوستان لطفا تنها با یک نام در سی باکس کامنت بگذارند. سی باکس به من این امکان را می دهد که آی پی کاربران را ببینم و اگر آی پی دو کامنت گزار یکی باشد دسترسی آن کاربر به سی باکس را قطع خواهم کرد.

2- دوستان لطف کنند و به یکدیگر و به خانواده و عزیزان یکدیگر دشنام ندهند. اگر شخصی از دیدگاه دیگری ناراحت می شود یا به قول معروف دردش می گیرد یا اگر شخصی از یک نوشته من ناراحت می شود باید تحمل دیدگاه مخالف را داشته باشد و با منطق و استدلال پاسخ دهد و یا ساکت بماند در غیر این صورت کامنت دشنام آلود آن شخص حذف و دسترسی او نیز قطع خواهد شد.

3- در این سی باکس هیچ شخص و هیچ چیزی مقدس نیست و دوستان می توانند دیدگاه خود را در مورد هر شخص و یا مکتب فکری بیان کنند.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ مهر ۲۶, سه‌شنبه

سایه جنگ هر روز سنگین تر می شود


این یک واقعیت است که جمهوری اسلامی به بحران زنده است یعنی وجود بحران برای این حکومت یک غنیمت است زیرا چنین رژیمی در سایه بحران ها به ویژه از نوع بین المللی می تواند بی عرضگی ها و قاجار صفتی های خود را بپوشاند.
از گروگانگیری سفارت آمریکا تا جنگ با عراق و ادامه جنگ پس از آزادسازی خرمشهر تا عملیات تروریستی بیرون از کشور و مسئله اتمی همگی بحران هایی بوده و هست که این جمهوری پر برکت از آنها با تمام وجود استقبال کرده است.
تازه ترین نمونه این بحران ها افشای طرح ترور سفیر عربستان در آمریکاست که دوباره سبب طرح موضوع حمله نظامی به ایران شده است.
در اینکه جمهوری اسلامی از این حمله و حتی طرح چنین موضوعی بی نهایت استقبال می کند شکی نیست زیرا طرح این موضوع به خودی خود حتی اگر منجر به حمله به ایران نشود (که امیدوارم اینگونه باشد) سبب بحران تازه ای خواهد شد و جان تازه ای به این رژیم خواهد داد.
با طرح مجدد موضوع جمله به ایران بازهم برخی هم میهنان ساده اندیش بی آنکه به تجربه افغانستان و عراق (و احتمالا در آینده لیبی) نگاهی بیندازند بازهم فریاد شادی سر دادند و شادمان از این هستند که انگلیس و آمریکا و فرانسه و سایرین می خواهند برایشان با هواپیماهای جنگی سوغات دموکراسی بیاورند. زهی خیال باطل که سوغات جنگنده ها و پیاده نظام های این کشور چیزی جز بدبختی و نابودی برای ایران نخواهد بود و آنها اگر به راستی تصمیم حمله به ایران را داشته باشند یک یا چند تن از مزدوران خود را (به مانند حامد کرزای در افغانستان) از پیش در آب نمک خوابانده اند که به ما ملتی که از آخوندها و پاسدارها خسته شده ایم زورچپان کنند و با کمک او منافع خودشان هم در ایران به بهترین گونه ممکن تامین شود.
اروپایی هایی که امروز نگران تروریسم جمهوری اسلامی هستند همان کسانی هستند که زمانیکه جمهوری اسلامی مخالفین خود را در این کشورها ترور می کرد پشت پرده با این رژیم لاس می زدند و معاملات میلیاردی می کردند و قاتلان و تروریست ها را صحیح و سالم تحویل این رژیم می دادند.
غرب اگر خیلی دلش برای ما ایرانیان و دموکراسی در ایران می سوخت کافی بود که به پسمانده ها ومزدوران جمهوری اسلامی و تبلیغ کنندگان مردم سالاری دینی و اسلام رحمانی به سادگی پناهندگی نمی داد آن هم در حالی که ایرانیان بسیاری که تحت تعقیب این جمهوری پر برکت هستند یا اینکه دیگر زندگی در جهنم جمهوری اسلامی برایشان ممکن نیست در ترکیه و پاکستان و ده ها خراب شده دیگر باید هفته ها و ماه ها منتظر اقامت دادن یکی از این کشورهای مدافع حقوق بشر باشند در حالیکه آن پسمانده ها به راحتی صاحب شغل دولتی و کرسی های دانشگاهی می شوند که به سادگی می توان فهمید لیاقتش را ندارند.
ما ملت تنها خودمانیم و خودمان و بر خلاف شعارهای دو زاری کشورهای غربی هیچ حامی هم نداریم و باید یک بار برای همیشه دست روی زانوی خود بگذاریم و بلند شویم و خودمان تکلیفمان را با این جمهوری پر برکت روشن کنیم و برای این کار نیاز به یک همبستگی ملی است و زمان زیادی هم نداریم زیرا هر روزی ممکن است هواپیماهای ناتو را بالای سرمان ببینیم یا اینکه غرب در یک توافق با سران جمهوری اسلامی برای امان دادن به آنها و پولهایشان یکی از مزدوران خود را که عمدتا پسمانده های جمهوری اسلامی هستند و تریبون های تبلیغاتی بی بی سی و صدای آمریکا در اختیارشان است به توده نا آگاه مردم زور چپان کند.

پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

20 مهر - بزرگداشت رند شیراز



بیستم مهر ماه سالروز بزرگداشت بزرگمرد ادبیات ایران و غزلسرای بزرگ سرزمینمان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی است. در نظر اسلامیون که حافظ هم به مانند خیام و فردوسی مسلمان بوده و و استفاده شان از دیوان حافظ تنها برای فال گرفتن است و القاب بی پایه ای مانند لسان الغیب به حافظ می دهند. از سویی گروهی دیگر هم به همراه اسلامیون حافظ را صوفی یا عارف معرفی می کنند. حافظ عارف نبوده. عارف مولانا یا ابوسعید ابوالخیر و یا بسیاری دیگر بوده اند. حافظ مخالف شدید صوفی گری و دشمن صوفی و زاهد است و بیت های زیادی هم در نکوهش تصوف و یا در نکوهش زاهد دارد که در یکی از زیباترین این بیت ها می گوید:

آن تلخ وش که صوفی ام الخباثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

اما به راستی حافظ کیست و چه عقایدی داشته است؟ اگر غزلیات حافظ را خوانده باشیم متوجه می شویم که حافظ در دوره های مختلف زندگی عقایدش متفاوت بوده یعنی در دوره نخست زندگی خود یک مسلمان واقعی و یک حافظ قرآن بوده و در دوره پایانی زندگی خود را یک رند معرفی می کند اما رندی حافظ با رندی خیام تفاوت دارد. حافظ به دلیل اینکه بر خلاف خیام که سروده هایش پس از درگذشتش منتشر شد در دوران زندگی اش آشکارا می سرود صراحت کلام خیام را ندارد اما با این همه حافظ بازهم در مقایسه با مولانا یا سعدی سروده هایش اساسا در دنیای متفاوتی است. حافظ بیت های زیادی هم در زمینه رند و رندی دارد که از دید من یکی از زیباترین آنها این است :

 حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
 دام تزویر مکن چون دگران قرآن را 

 در پایان غزلی را می نویسم که از دید من زیباترین غرل رند شیراز است:


 دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند                                         
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند                                            
 
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت                                          
با من راه نشین باده مستانه زدند                                            
 
آسمان بار امانت نتوانست کشید                                             
قرعه کار به نام من دیوانه زدند                                             
 
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه                                        
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند                                            
 
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد                                     
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند                                   
 
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع                                         
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند                                          
 
کس چون حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب                                       
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

 پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی


۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

مهرگان - دومین جشن بزرگ ایران زمین


شانزدهم مهرماه (و از دید برخی هم دهم مهرماه) سالروز جشن ملی مهرگان است. مهرگان برابر است با مهر روز از ماه مهر که این اتفاق یعنی همنامی ماه و روز در همه دوازده ماه سال در ایران باستان سبب یک جشن بود و به همین دلیل در هر ماه سال حداقل یک جشن وجود داشت و در برخی ماه ها هم بیش از یک جشن بود. حال عده زیادی از ایرانیان در هر ماه سال حداقل یک بار بر سر خود می زنند و خود را پاره پاره می کنند که فلان عربی که به دست خودش یا به دستورش و یا به دست پیروانش در سرزمینمان جنایات فجیعی انجام شده به درک واصل شده و جشنهایمان هم سالروز پس افتادن همان عربهاست و چه بد میراث دارانی بودیم و هستیم ما برای این فرهنگ کهن. بی گمان بسیاری حتی تاریخ جشنهایی مانند مهرگان را نمی دانند اما روزشماری می کنند که روز پس افتادن فلان عرب 1400 سال پیش برسد و چراغانی کنند و جشن بگیرند. این است که امروز جشن بزرگی مانند مهرگان که پس از نوروز بزرگترین جشن نیاکان ما در این آب و خاک بوده در سرزمین ایران غریب است و اساسا کسی اهمیتی نمی دهد. بگذریم.
اما مهرگان علاوه بر همنامی ماه و روز یک دلیل بسیار مهم دیگر هم دارد و آن قیام قهرمان افسانه ای ایران زمین یعنی کاوه آهنگر در برابر ضحاک و سرنگونی حکومتش و به پادشاهی رسیدن فریدون است.
به همین مناسبت چند بیت از شاهنامه سپهبد سخن فردوسی بزرگ درباره قیام کاوه و به پادشاهی رسیدن فریدون و جشن مهرگان در اینجا می نویسم:

کاوه که فرزندش در چنگال ضحاک است ابتدا نزد ضحاک می رود و به او می گوید:

خروشید و زد دست بر سر، ز شاه
 که شاها، منم کاوه دادخواه 

 یکی بی زبان، مرد آهنگرم
 ز شاه آتش آید، همی بر سرم 

که گر هفت کشور، به شاهی تو را است
 چرا رنج و سختی همه بهر ما است

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
بر او انجمن گشت بازار گاه 

همی برخروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر، سوی داد خواند 

از آن چرم کآهنگران پشت پای
 بپوشند هنگام زخم درای 

همان کاوه آن، بر سر نیزه کرد
همان گه ز بازار، برخاست، گرد

 کسی کو هوای فریدون کند
 سر از بند ضحاک بیرون کند

پس از قیام کاوه و سرنگونی حکومت ضحاک و به پادشاهی رسیدن فریدون او چنین کرد:

فریدون چو شد در جهان کامکار
بدو شاد شد گردش روزگار

چو بر تخت شاهی نشست استوار
 ندانست، جز خویشتن شهریار

به رسم کیان، تاج و تخت مهی
بیاراست، با کاخ شاهنشهی

به روز خجسته، سر مهرماه 
به سر، بر نهاد آن کیانی کلاه 

دل از داوری ها بپرداختند
به آیین یکی «جشن نو» ساختند

بفرمود تا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند

پرستیدن «مهرگان» دین او است
تن آسانی و خوردن آیین او است 

کنون یادگار است از ماه مهر
بکوش و برنج هیچ منمای چهر

شاید امید واهی باشد ولی من امیدوارم که روزی دوباره در ایران زمین این جشنهای ملی گرامی شمرده شوند و ایرانیان دوباره مردمانی شاد و همینطور میراث دارانی خوب برای فرهنگ کهن ایران زمین باشند.

پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

چرا فدرالیسم برای ایران مناسب نیست؟


در چند سال اخیر تلاش فراگیری از سوی برخی ایرانیان که بیشترشان از اقوام آذری زبان و کرد زبان ایران هستند در حال انجام است که ایران تبدیل به یک کشور با حکومت فدرال شود.
برخی از این هم میهنان از روی نیت خیر و به سبب ستمی که به اقوام ایرانی و ایرانیان غیر شیعه از سوی جمهوری اسلامی شده به این اندیشه افتاده اند ولی برخی کاملا با حمایت برخی کشورها و حکومتگران بیگانه و در جهت اهداف آنان در این راه تلاش می کنند. گروه دوم را متاسفانه نمی توان کاری کرد و این حقیقتی تلخ است که ما ایرانیان همیشه در میان خودمان خائن و مزدور داشته ایم اما این نوشته خطاب به گروه نخست است که تنها برای رسیدن اقوام ایرانی به حقوق انسانی خود برای فدرالیسم تلاش می کنند.
اما چرا فدرالیسم برای سرزمین ما ایران نه تنها راه حل مناسبی نیست بلکه خطراتی نیز برای ایران دارد؟
نمونه هایی که این هم میهنان برای حکومت های موفق فدرال معرفی می کنند معمولا از چهار یا پنج کشور فراتر نمی رود که می توان از آمریکا ، آلمان ، کانادا و سوئیس نام برد اما اینها تنها کشورهای با حکومت فدرال جهان نیستند. به عنوان نمونه پاکستان و نیجریه هم فدرال هستند. اتحاد جماهیر شوروی هم بزرگترین حکومت فدرال چند قرن اخیر بود.
اینکه چرا فدرالیسم در ایران بر خلاف چهار کشوری که نام بردم هیچگاه نتیجه مثبتی نخواهد داشت در چگونگی شکل گیری ایران و چگونگی شکل گیری آن کشورهاست.
در همه آن کشورها حکومت های محلی برای اتحاد باهم و برای اینکه بتوانند یک کشور را به وجود بیاورند و یک دولت مرکزی داشته باشند به هم پیوستند نه اینکه یک کشور باشند و سپس کشور را تکه تکه کنند و در هر منطقه حکومت محلی به وجود آورند و فریاد بزنند ما حکومت فدرال داریم. به عنوان نمونه پایه به وجود آمدن کشوری به نام آمریکا اتحاد سیزده سرزمین مختلف با حکومت های محلی بود که می خواستند برای بیرون کردن انگلیسی ها یک دولت مرکزی داشته باشند و پس از آن بود که سرزمین های دیگر به این سیزده سرزمین پیوستند و ایالات متحده آمریکا به شکل امروزی در آمد. درباره آلمان هم همینگونه است. سرزمین های مختلف که حکومت های محلی داشتند به هم پیوستند و امپراطوری آلمان در زمان ویلهلم اول شکل گرفت و چیزی که در ادامه باید درباره مردمان این سرزمین ها گفت این است که این مردمان خود را با افتخار آمریکایی یا آلمانی می دانند نه اینکه بگویند ما تگزاسی هستیم یا ما باواریایی هستیم. مردمان این سرزمین ها همه تلاششان یک کشور داشته باشند. حال از برخی از ایرانیان به ویژه کرد و آذری اگر پرسیده شود شما اهل کجا هستید پاسخهایی نظیر ما ترک هستیم یا ما کرد هستیم می دهند و شاید پس از اینکه زبانی خود را گفتند اگر هنوز اندکی خود را ایرانی بدانند خود را ترک ایرانی یا کرد ایرانی معرفی کنند.
حال به فرض ما بخواهیم در کشورمان حکومت فدرال داشته باشیم. باید ابتدا کشور خود را تکه تکه کنیم و سپس دوباره این تکه ها را به هم بچسبانیم که مشخص نیست در طول این فرآیند چه بر سر تمامیت ارضی ایران بیاید که البته هدف آن گروه نخست که با تریبون های تبلیغاتی بیگانگان فریاد فدرالیسم سر می دهند دقیقا استفاده از همین فرصت برای جدا کردن بخشهایی از خاک ایران است.
نکته دیگری که درباره تبلیغ کنندگان فدرالیسم برای ایران جالب است نوع مرزهایی است که این هم میهنان برای این حکومت های محلی در نظر می گیرند که مرزهای زبانی است. به عنوان نمونه همگی مناطق آذری زبان ایران زیر یک حکومت محلی فدرال قرار می گیرند در حالی که تمرکز اصلی هواداران آذری زبان فدرالیسم در تبریز و تا حدی ارومیه است. درباره هم میهنان عزیز کردمان هم همینطور است و نکته جالب درگیری است که میان این جماعت بر سر مالکیت ارومیه در ایران فدرال وجود دارد.
بر خلاف تصور این دوستان آنها هیچگاه در یک حکومت فدرال به حقوق قومی خود نخواهند رسید زیرا تلاش آنها در این زمینه تنها سبب حمایت نکردن سایر هم میهنان از آنها خواهد شد.
بیاییم همه با هم برای یک ایران واحد با یک حکومت سکولار دموکرات تلاش کنیم که بی گمان اقوام ایرانی هم در زیر چتر این سکولار دموکراسی به حقوق خود خواهند رسید.
در پایان به دو نکته بسیار مهم درباره آن گروه نخست که مزدوران بیگانگان هستند اشاره می کنم. نخست تلاش این جماعت برای کوبیدن بر طبل جنگ در ایران است زیرا جنگ و هرج و مرج ناشی از آن به آنها این موقعیت را می دهد که در سایه نیروهای نظامی بیگانه اهداف پلید و ضد ایرانی خود را پیش ببرند.
نکته دوم درباره تلاش برای ملت سازی جعلی در ایران است. ملت تنها و تنها مردم یک کشور هستند و در یک کشور تنها یک ملت وجود دارد و ملت ایران مالک کشور ایران است. مواظب باشیم که در دام این ملت سازی نیفتیم و هیچگاه نپذیریم که در ایران به جز ملت ایران ملت دیگری هم وجود دارد زیرا آن زمان بهانه لازم برای جدا کردن بخشهایی از ایران را به این جماعت داده ایم.

پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

احمد کسروی - بزرگمردی که قربانی جامعه خرافه زده ایران شد




امروزهشتم مهر ماه صد و بیست و یکمین زادروز این اندیشمند و روشنفکر بزرگ سرزمینمان یعنی احمد کسروی است.
بی گمان اگر کسروی در جامعه ای به دنیا می آمد و بزرگ می شد که ارزش حقیقی کار فرهنگی و مبارزه با خرافات برای آن جامعه مشخص می بود امروز باید نوشته هایش به مانند وولتر و روسو و نیچه و سایر اندیشمندان بزرگ غرب در مدارس و دانشگاه ها تدریس می شد و احتمالا مجسمه اش هم باید ساخته می شد.
کسروی در جامعه ای به دنیا آمد و بزرگ شد که اسلام و به ویژه تشیع به مانند غده سرطانی اندیشه مردمان آن جامعه را نابود کرده بود و او در چنین جامعه ای که طبیعتا تعصب مذهبی به میزان وحشتناکی در آن بالاست سخنانی گفت که نقش بسیار بزرگی در روشنگری امروز جامعه ایران در برابر دین به طور عام و اسلام به طور خاص داشته و دارد.
کسروی را در یک سیر تاریخی می توان ادامه دهنده راه دو اندیشمند بزرگ دیگر سرزمینمان و پایه گزاران روشنگری در جامعه ایران یعنی میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی دانست اما کسروی یک ویژگی خاص در برابر آن دو بزرگمرد دیگر دارد و آن این است که کسروی نخستین کسی است که درباره مذهب تشیع و پایه های جعلی آن به گونه مستند نوشت.
بی گمان من امروز مخالفت هایی با بخش هایی از اندیشه ها و نوشته های کسروی دارم اما نقش این بزرگمرد در روشنگری برای جامعه ایران آنچنان درخشان است که نمی توان تنها به دلیل داشتن مخالفت های جزئی نقش او را انکار کرد.
اگر کسروی و نوشته هایش نبودند بی گمان شجاع الدین شفا و مسعود انصاری و علی میرفطروس و نادره افشاری و بسیاری دیگر هم امروز نمی توانستند به این سادگی در زمینه نقد اسلام و تشیع بنویسند.
شاید روزی که کسروی تصمیم گرفت لباس آخوندی را از تن در آورد و به گفته خودش تصمیم گرفت شریف زندگی کند نمی دانست که نقش اینچنین درخشانی در تاریخ معاصر ایران خواهد داشت.
کسروی نمونه حقیقی یک روشنفکر بود. او بر خلاف فسیل های امروزی که در توجیه حماقت خود در حمایت از خمینی می گویند که آنها از مردم حمایت کردند کسی نبود که دنباله رو توده مردم باشد. او به جامعه اش هشدار داد ولی گوش شنوایی نبود که هشدار او را بشنود. او فریاد زد که ما به آخوندها یک حکومت بدهکاریم ولی همه فریاد او را زمانی شنیدند که کار از کار گذشته بود.
ترور کسروی به دست اجرا کنندگان اسلام ناب محمدی علاوه بر اینکه جامعه ایران را از یک اندیشمند و روشنفکر بزرگ محروم کرد یک نقطه عطف در سقوط روشنفکری در جامعه ایران بود. اگر زنده یاد علی دشتی را که تقریبا همدوره کسروی بود و همینطور صادق هدایت را که چند سال پس از ترور کسروی خودکشی کرد را کنار بگذاریم با ترور کسروی دیگر حداقل تا وقوع انقلاب نکبت بار اسلامی یک روشنفکر به معنای حقیقی کلمه در جامعه ایران ظهور نکرد و برعکس جامعه ما شاهد ظهور چپول ها و اسلامیست هایی بود که واژه روشنفکر برایشان به مانند لباسی چند سایز بزرگتر از سایز حقیقی شان بود.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه

همان بهتر این بهار هفتاد سال سیاه به ایران نرسد


در چند ماه اخیر و در پی وقایعی که در خاورمیانه رخ داد و سبب سقوط حاکمان سه کشور تونس و مصر و لیبی شد و همینطور وقایعی که در کشورهایی مانند یمن و سوریه و... در حال وقوع است برخی نام بهار عربی را روی این اتفاقات گذاشتند.
زمانیکه چند روز پیش رهبر انقلابیون لیبی با یک متر ریش در برابر دوربین ظاهر شد و از حکومت اسلامی میانه رو (همان مزخرفاتی که آن روشنفکرنمای دو زاری و تحصیلکرده غرب مهدی بازرگان می گفت و امروز هم شیعیانش می گویند) سخن گفت دیگر شک من به یقین تبدیل شد که لیبی در حال تشکیل یک جمهوری اسلامی دیگر در خاورمیانه است. وضعیت مصر هم که از همان پیش از سقوط حسنی مبارک تا حد زیادی مشخص بود که به کجا می رسد. قدرت بسیار زیاد تروریست های اخوان المسلمین چیزی نیست که بتوان از آن گذشت و در روزهای گذشته شاهد تهاجم به سفارت اسرائیل در مصر بودیم و نشان داد که مصر هم در دو راهی حکومت نظامیان و قدرت گرفتن اسلامیون است.
شماری از هم میهنان و از آن بدتر برخی نویسندگان و تحلیلگرانی که باید طبیعتا کمی دوراندیش تر باشند مرتب از آرزوی رسیدن بهار عربی به ایران سخن می گویند و می نویسند بی توجه به اینکه اگر مختصات سیاسی و تاریخی را کنار هم بگذاریم کاملا متوجه می شویم که این بهار قلابی و جعلی را ما سی و چند سال پیش به دنبالش رفتیم.
نکته مهم دیگر در این زمینه این است که بر خلاف تصور برخی از هم میهنان عزیزمان که غرب از دموکراسی و سکولاریسم در سرزمین ما و سرزمین هایی مانند ایران حمایت می کند در حالی که به هیچ وجه اینگونه نیست. غرب از اسلام رحمانی و اسلام میانه رو و این دست چرندیات و اسباب بازیهای جعلی که چند روز انقلابیون لیبی گفتند حمایت می کند حمایت می کند.
غرب به این راحتی ها حاضر نیست قلاده اسلام را که به سادگی با آن می تواند مردمان اسلامزده را کنترل کند از دست بدهد و رسانه های پارسی زبان غربی به خوبی نمایانگر این موضوع هستند. زمانیکه بحث های دینی که در این رسانه ها مطرح می شود همیشه افراد به اصطلاح کارشناس حاضر در برنامه آخوندهای کت و شلواری هستند و گاهی هم که می خواهند جو دموکراتیک به برنامه هایشان بدهند شخصی را در برابر آنها می گذارند که کمترین پژوهشی در زمینه دین به گونه عام و اسلام به گونه خاص انجام نداده (مانند برنامه پارازیتی که در آن خانم مهرانگیز کار در برابر آخوند یوسفی اشکوری قرار گرفته بود). خوشبختانه جامعه ایرانی پژوهشگر آگاه در زمینه اسلام کم ندارد. بهترین نمونه آن این است که دکتر مسعود انصاری دقیقا در همان شهری زندگی می کند که استودیوی صدای آمریکا در آنجاست. آیا مسئولان صدای آمریکا ایشان را نمی شناسند؟ بی گمان می شناسند. نام و کتابهای ایشان تا ایران هم رسیده است. اگر همزمان با اکبر گنجی یک پژوهشگر واقعی در آنجا بود به سادگی از او می پرسید شما که در مقاله هایتان یکی از اصول دین اسلام یعنی توحید را نفی می کنید چگونه هنوز ادعای مسلمانی می کنید؟ آیا این ادعا چیزی جز فریب دادن مردم است؟

خلاصه اینکه آرزو نکنیم که این شعارهای اسلام میانه رو و حکومت دموکراتیک اسلامی و این قوانین احمقانه و ضد انسانی قرآن و شرعیات به سرزمین ما برسد. سی و سه سال است طعمشان را چشیده ایم و دیگر قاعدتا می دانیم چیز دهن سوزی که نیست هیچ بلکه جز بدبختی و عقب ماندگی هیچ دستاوردی برایمان نداشته است و همچنین خیلی دلمان را به غرب خوش نکنیم زیرا کشورهای غربی تنها و تنها برای منافعشان کار می کنند. همین بس که این گندابی که اکنون در آن در حال دست و پا زدن هستیم آشی است که غرب برای ما پخت.
حواسمان هم جمع باشد که باز یکی از اسلامیون کت و شلواری را زیر درخت سیب ننشانند و به ما با عرض پوزش زورچپان کنند.

پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

شاید لیاقت ما ایرانیان همین انتخاب میان دو گروه اسلامیست باشد!


جمله معروفی در صحنه سیاسی دنیا وجود دارد که می گوید : حکومت هر کشوری شایسته مردم آن کشور است.
بی گمان استثناهایی در رد این جمله وجود داشته و دارد که یا حکومتی خیلی بیش از لیاقت مردم آن سرزمین بوده و یا احیانا مردمی لیقاتشون بیش از نظام حاکمه بر آنها بوده اما در اکثریت مطلق موارد حکومت ها زائیده مردمان همان جوامع هستند.
در این دو سال بارها و بارها نامه هایی از سوی تشکل ها و افرادی که خود را آزادیخواه می دانند به مفتخواران بزرگ عمامه به سر یا به قول خودشان مراجع تقلید نوشته شده و از آنها درخواست شده که از مردم حمایت کنند و خود ما مردم هم به محض اینکه یکی از این مفتخواران در جهت ناز کردن برای خامنه ای و دستگاهش سخنی می گوید که اندکی در جهت خواست مردم است گل از گلمان شکفته می شود.
چهارصد سال پیش حکومت صفویه آخوندهای شیعه را از لبنان وارد ایران کرد و این دستگاه آخوندیسم تا به امروز به مانند زالو از خون ما مردم مکیده و فتواهای احمقانه و ضد انسانی داده و هیچ سودی برای ایران و ایرانی نداشته است و هرجا هم که برای حفظ منافعش به سوی مردم آمده پس از مدتی زیانش به مردم رسیده ولی ما ایرانیان بازهم فکر می کنیم آخوند با آخوند تفاوتی دارد.
آخوندها در بهترین شرایط افرادی بهتر از شریعتمداری و طالقانی و منتظری نمی شوند. شریعتمداری همان کسی بود که زمانی که محمد رضا شاه در طرح های انقلاب سفید حق رای و حق انتخاب شدن برای زنان را گنجانده بود نامه اعتراض آمیز نوشته بود و گفته بود این خلاف شرع مبین اسلام است. طالقانی و منتظری تنها کافی است رساله ها و نوشته هایشان را بخوانیم تا به سطح شعورشان پی ببریم. حالا یک سری از تحلیلگران دو زاری و مزدبگیر بنشینند در بی بی سی و صدای آمریکا از افکار مدرن این عمامه به سران بگویند و منتظری را پدر حقوق بشر معرفی کنند. شاید امروز بتوانند با این مزخرفات سر بخشی از ایرانیان را کلاه بگذارند ولی همیشه نمی توانند این کار را بکنند.
دیگر گمان میکنم حتی خود اسلامگرایان و خود آخوندها هم متوجه شده باشند که زنده ماندن دستگاه آخوندیسم شیعه منوط به ماندگاری جمهوری اسلامی است و اگر جمهوری اسلامی سقوط کند سایر این مفتخواران را هم با خود به زیر می کشد.
همین وضعیت برای اصلاحاتچی ها هم وجود دارد. حیات سیاسی آنان منوط به بودن جمهوری اسلامی است و رفتن جمهوری اسلامی در مدت کوتاهی آنها را هم نابود خواهد کرد.
این جماعت هم جز بدبختی دستاوردی برای ایران و ایرانی نداشته اند. اینها یاران بزرگترین جنایتکار چند سده اخیر ایران هستند و هیچگاه نمی خواهند میراث پدر معنویشان از بین برود و تلاششان هم در همین راه است و البته به موازات تلاش برای حفظ این میراث تلاش دارند که خودشان جایگزین حاکمان امروزین این حکومت شوند. دستاورد این جایگزینی برای ما مردم چه خواهد بود؟ هیچ. تنها تغییر افراد و دوباره روز از نو و روزی از نو و همان آش و همان کاسه زیرا در ماهیت حکومت دینی تغییری ایجاد نمی شود و همان مزخرفات ضد انسانی قرآن و شرعیات قوانین کشوری خواهند بود.
اینها چیزهایی نیست که من و امثال من تنها فهمیده باشیم. اینها تجربیات سرزمینمان هستند و قیمت گزافی برای آنها پرداخت کرده ایم. سده ها و دهه ها شاهد نابودی خشت خشت این آب و خاک بوده ایم تا این چیزها برایمان روشن شود ولی هنوز هم خودمان را به نفهمی می زنیم و دوست داریم خواب باشیم. هنوز زمانی که بی بی سی و صدای آمریکا یا جرس و کلمه یا آن بچه آخوند مهدی خزعلی خبر می دهند که فلان آخوند در جهت مردم سخن گفته و فلان آخوند مردمی است و ما هم در فیسبوک و آزادگی و بالاترین لینک می دهیم که : آخ جان آفت الله دستغیب جلوی خامنه ای ایستاده. آفت الله وحید خراسانی یک مرجع تقلید مردمی است. آفت الله صانعی با آن سوابق درخشان و جنایتبار در دادستانی مخالف حاکمیت است. این واژه آفت الله یادگار اندیشمند بزرگ سرزمینمان احمد کسروی است.
هنوز منتظریم که شواری حفظ جمهوری اسلامی راه سبز ما را دعوت کند تا در تجمعی شرکت کنیم و منتظریم سازگارا و نوریزاده برنامه های تجمع ما را در صدای آمریکا اعلام کنند.
آیا به راستی جامعه ما سطح شعور اجتماعی اش به جایی رسیده که تفاوت این اسباب بازیهایی را که اسلامیون به عنوان آزادی می خواهند به ما بدهند را با یک سکولار دموکراسی مدرن بداند؟ حداقل می توان گفت با کمال تاسف نمی توان صد در صد به این پرسش پاسخ مثبت داد.
شاید ما هنوز دوست داریم و لیاقتمان است بین اصولگرا و اصلاحاتچی انتخاب کنیم.

در پایان همه این نوشته خود در این پست را در یک طنز تلخ خلاصه می کنم:

یادش گرامی و روانش شاد پژوهشگر و بزرگمرد عرصه فرهنگ کشورمان دکتر شجاع الدین شفا شاید اگر امروز می خواست آن متن سخنرانی معروف را بنویسد به جای : کوروش آسوده بخواب. ما بیداریم. می نوشت : کوروش هیچگاه نخواب چون ما خود را به خواب زده ایم.!!!!!

پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

ایران پیش از اسلام خاری در چشم اسلامیون است


هفته گذشته علی خامنه ای در یک سخنرانی از مسئولین دولت و صدا و سیمای جمهوری اسلامی خواست که به جای ایران پیش از اسلام بر ایران پس از اسلام تاکید و تکیه کنند و اینگونه ادامه داد که بیشترین افتخارات ایران و گسترش ایران و قدرتمندی ایران مربوط به دوره پس از اسلام است و پیش از اسلام چیز آنچنان درخشانی نداشته است و پس از آن هم دوشنبه شب در برنامه افق صدای آمریکا عبدالعلی بازرگان که می توان او را یکی از سخنگویان سرشناس جماعتی دانست که خود را ملی منقلی (مذهبی!) معرفی می کنند به گونه ای با سخنانش روی گفته های خامنه ای صحه گذاشت و از پیشرفت های ایرانیان با تابیدن نور ملکوتی اسلام (که با شمشیر به ایرانیان تابانده شد!) و آغوش باز ایرانیان برای اسلام (این دروغ بزرگ تاریخی را دکتر قلابی بزرگ علی شریعتی گفت) سخن گفت و کاملا آگاهانه نا برابری های دهه های پایانی حکومت ساسانی را به سراسر تاریخ پیش از اسلام تعمیم داد.
جالب این است که این دو تن از دو طیف مختلف اسلامگرا هستند و این به خوبی نشان می دهد که اسلامیون با همه اختلافاتی که به قول معروف بر سر لهاف ملا باهم دارند بر سر مسائل مهمی مانند حکومت اسلامی و دشمنی با سکولاریسم و همینطور دشمنی با هویت ملی ایران زمین با همه وجود با هم موافق هستند.
پیرامون قدرتمند شدن ایران پس از اسلام همین بس که ایران زمین از یکی از دو قدرت بزرگ جهان تبدیل به یکی از مستعمرات تازیان شد.
پیرامون عدالت برقرار شده به دست اسلام در ایران همین بس که آیینی که در کتاب به اصطلاح مقدس و چاپ شده در آسمانش مجوز برده داری می دهد توانایی اش در برقراری عدالت کاملا مشخص است. از یورش تازیان تا به قدرت رسیدن نخستین حکومت ایرانی پس از اسلام یعنی سامانیان مردم ایران هرچه کار می کردند بار شتر می شد و به دارالخلافه های اسلامی می رفت و افراد به جرم مسلمان نبودن باید به دستور کلام الله مجید مسلمین و سنت پیامبر مکرم اسلام جزیه (پول زور) می دادند. این عدالتی بوده که اسلام برای ایران آورده.
پیرامون این دروغ شرم آور و وقیحانه آغوش باز ایرانیان برای اسلام هم به آن اندازه اسناد معتبر تاریخی در نوشته های تاریخ نویسان سرشناس مسلمان از طبری گرفته تا مسعودی و بلاذری و نوشته های بزرگ مرد عرب ابن خلدون وجود دارد که بیشتر وقاحت و دشمنی با ایران تبلیغ کنندگان چنین دروغی را نشان می دهد. اگر ایرانیان با آغوش باز پذیرفته اند دیگر چرا آن غنائم بی مانند از ایران به مدینه فرستاده می شده و چرا آن همه برده و کنیز برای فروش در بازار مدینه به دارالخلافه فرستاده شده است؟ چرا شاه شاهان و شوهر بیوه زنان علی ابن ابیطالب چندین و چند بار لشگر برای سرکوب ایرانیان فرستاده؟ مگر ایرانیان آغوش باز نکرده بودند؟ ننگ و شرم بر کسانی که ادعای ایرانی بودن می کنند و چنین دروغهایی را ترویج می دهند.
این نخستین بار نیست که اسلامیون با هویت ایرانی دشمنی نشان می دهند. چنین دشمنی هایی را در دوران معاصر به ویژه دوران پهلوی و جمهوری اسلامی بارها و بارها شاهد بوده ایم. در واقع اسلامیسم دو دشمن بزرگ برای خود حس می کند که ناسیونالیسم و سکولاریسم بودند و هستند.
اما به راستی چرا اینگونه است؟ چرا اسلامیون از گرایش ایرانیان به تاریخ پیش از اسلام می ترسند و تلاش می کنند با دروغها و تبلیغات خود در برابر آن بایستند؟ اتفاقا دلیلش دقیقا برعکس چیزی است که اسلامیون می گویند و خود نیز این را می دانند و آن دلیل چیزی نیست جز ضعف این 14 سده نکبت بار از هر نظر در مقام مقایسه با دوران پیش از اسلام که ده ها برابر سیاه تر و وحشتناک تر است. در 14 سده تاریخ اسلامزده ایران چیزی جز نکبت و بدبختی در سرزمین ما نبوده. از این 1400 سال 1000 سال آن اسلام سنی در ایران بوده و 400 سال هم اسلام شیعی و در بدبخت کردن ایران و ایرانی هیچکدام دست کمی از هم نداشته اند.
نکته تلخ درباره این دوران افتخار آمیز از دید این جماعت این است که در این 1400 سال به جز سامانیان ، افشاریه ، زندیه و پهلوی همه حاکمان دیگر این سرزمین مهاجمین بیگانه بوده اند.
ناسیونالیسم و ملی گرایی در ایران زمین همواره نیرومندترین پایگاه در برابر اسلام و فرهنگ بیابانی و تازی آن بوده است و این جماعت اسلامی هم که گرایش روز به روز ایرانیان به هویت ملی و از آن سو فاصله گرفتن از اهریمن اسلام را می بینند منافع خود را در خطر جدی می بینند.
در پایان باید این نکته را بگویم من با ناسیونالیسم قلابی برخی که در برخی گوشه ای می نشینند و تنها فریاد افتخار به گذشته سرزمینمان را می زنند کاملا مخالفم. اگر ما نتوانیم امروز سرزمینمان را آنگونه که باید بسازیم تبدیل به مردمانی یخ زده در گذشته می شویم اما زمانی که بتوانیم امروزمان را هم بسازیم ارزش آن گذشته درخشان چندین برابر می شود.

پاینده ایران. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

سوم شهریور - سقوط رضا شاه و تاثیرات آن


سوم شهریور ماه هفتادمین سالروز ورود نیروهای نظامی انگلیس و روسیه به خاک ایران و اشغال ایران و تبعید رضا شاه است. ورودی که تنها بهانه اش ارتباط ایران و آلمان هیتلری بود در حالیکه به گفته همگان تنها تعدادی کارشناس آلمانی در ایران بودند و رضا شاه هم با اخطار متفقین چون می دانست که طبیعتا قدرت مقابله نظامی با آنها را ندارد آنها را سریعا از ایران خارج کرد ولی این دو استعمارگر پیر چون هدف اصلیشان اشغال نظامی ایران و فرستادن اسلحه از جنوب ایران توسط انگلیس برای شوروی برای مقابله با آلمان بود به ایران از دو سو حمله نظامی کردند و البته به مانند همیشه خیانتکاران داخلی هم در این اشغال نظامی نقش عمده ای ایفا کردند. در این زمینه دو کتاب دادگاه و افسران ما از بزرگمرد مبارزه با خرافات و در عین مورخ بزرگ سرزمینمان احمد کسروی بسیار خواندنی و روشنگر است.
اما تاثیرات سقوط رضا شاه از قدرت چه چیزهایی بودند و این تاثیرات تا چه حد مثبت و تا چه حد منفی بودند؟ در این زمینه هم البته همان دو کتاب زنده یاد احمد کسروی نکات جالبی را یادآور می شود اما من دیدگاه شخصی خود را می نویسم.
مخالفین رضا شاه ادعا می کنند که با سقوط رضا شاه و به قدرت رسیدن محمد رضا شاه جوان تا حدی آزادی سیاسی در کشور به وجود آمد اما این هم میهنان عزیز نمی گویند که قیمت این آزادی سیاسی به زعم آنها چه بود؟
قیمت آن بازگشت اسلام سیاسی و قدرت گرفتن دوباره آخوندها در ایران بود. تا روزی که این بزرگمرد در قدرت بود در کنار همه خدمات مادی خود یک کار یا بهتر است بگویم چند کار اجتماعی بزرگ در راستای هرچه کوتاه تر کردن دست آخوند از صحنه اجتماعی ایران انجام داده بود.
 از پایه گزاری آموزش نوین در ایران و جلوگیری از شستشوی مغزی کودکان توسط آخوندها و ارتقای چشمگیر سطح حقوق اجتماعی زنان که با حق تحصیل و بالا بردن سن ازدواج آغاز و به ممنوع کردن چادر و روبنده و در عین حال امنیت اجتماعی زنان و ورودشان به جامعه ختم شد. کار مهم دیگر رضا شاه در صحنه اجتماعی ممنوع کردن این عزاداری های احمقانه شیعیان که چیزی جز آبروریزی برای ایران و ایرانی ندارد بود.
همچنین رضا شاه آخوندهایی را که مرتب می خواستند احکام شرعی را در حکومت داری پیاده کنند مانند ابوالقاسم کاشانی که بعدا ابتدا دوست دکتر مصدق و سپس دشمن او شد را تبعید کرده بود و قدرت نفوذ این افراد در جامعه بسیار کم شده بود و در کنار آن رضا شاه شمار مسجدها را نیز بسیار کم کرد و این امر هم در کم کردن نفوذ دستگاه آخوندیسم شیعه بسیار موثر بود.
حال با سقوط رضا شاه چه اتفاقی می افتد؟
آخوندهای تبعید شده دوباره بازمی گردند و منبرها تبدیل به صحنه فتوا دادن این مفتخواران می شود. چادر و روبنده که جز بدبختی و نکبت برای زن ایرانی چیزی نداشته و ندارد و نخواهد داشت دوباره بازمی گردد و در کنار فضای جامعه برای زن نا امن می شود تا دوباره به پستوی خانه فرستاده شود و سرانجام یکی از بدترین تاثیرات آن ورود تروریسم اسلامی به جامعه ایران توسط گروه تروریستی فدائیان اسلام است که در مدت بسیار محدود قربانیان زیادی می گیرد که می توان از نخست وزیران ترور شده یعنی منصور و هژیر و رزم آرا و از روشنفکر بزرگ جامعه ایران احمد کسروی در لیست افراد ترور شده توسط این گروه تروریستی نام برد.
حال قضاوت با ماست که تاریخ را بی تعصب و حب و بغض بخوانیم و مرور کنیم و ببینیم سقوط این مرد تاثیرات مثبتش بیشتر بوده یا تاثیرات منفی اش؟

به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

سه 28 مرداد - سه واقعه تاریخی



28 مرداد 1332

این روزها به مانند روند حدود سی ساله گذشته بسیاری مشغول  28 مرداد 1332 هستند و معمولا هم به جای بحث منطقی در این زمینه که قاعدتا باید به تاریخ سپرده شده باشد و در بستر تاریخ به سادگی پیرامونش تبادل نظر شود دعوا و دشنام انجام می شود. زمانی که واقعه ای (خوب یا بد از دید هر شخص) در نزد یک ملت به تاریخ پیوسته باشد بحث پیرامون آن در یک فضای منطقی و به دور از احساسات و حب و بغض انجام می شود و هر شخصی آزادانه دیدگاه و برداشت خودش را بیان می کند ولی متاسفانه فسیل های سیاسی چنین اجازه ای را نمی دهند و مرتب با سمپاشی هایی که در فضای سیاسی جامعه ایرانی می کنند تعصب و حب و بغض را باز تولید می کنند. ای کاش این ویژگی تنها در انحصار فسیل هایی بود که این آش حکومت اسلامی را برای ایران و ایرانی پختند. با کمال تاسف ما جوانان هم گرفتار این تعصب های احمقانه شده ایم و دو تن با عقاید متفاوت در یک زمینه نمی توانیم بدون دعوا و توهین و دشنام باهم به مانند دو انسان متمدن تبادل نظر کنیم و همه ما معتقدیم که سخن درست تنها از دهان ما خارج می شود و جمله درست تنها با قلم ما نوشته می شود.
من وارد بحث مستقیم درباره سقوط دولت زنده یاد دکتر محمد مصدق و روابط محمد رضا شاه با مصدق و سایر این قضایا نمی شوم و این موضوع به این دلیل است که متاسفانه با تلاش جمهوری اسلامی و رسانه های فارسی زبان غیر ایرانی و متاسفانه برخی از ایرانیان نا آگاه و متعصب این موضوع هنوز به تاریخ نپیوسته و پس از حدود شصت سال هنوز لایه کلفتی از تعصب روی آن نقش بسته و تلاش جمهوری اسلامی و این رسانه ها هم یک دلیل بیشتر ندارد و آن چیزی جز تفرقه انداختن میان مخالفان جمهوری اسلامی نیست زیرا آنها به خوبی فهمیده اند که متاسفانه ما مخالفان جمهوری اسلامی نمی توانیم هم با یکدیگر در زمینه یا زمینه هایی اختلاف نظر داشته باشیم و هم با هم در برابر جمهوری اسلامی همبسته و متحد باشیم پس تلاش می کنند از هر بستری برای بیشتر کردن این تفرقه استفاده کنند. امیدوارم روزی در آینده نزدیک این تعصب از بین برود و بتوان با احترام به یکدیگر بدون درگیری در این زمینه آزادانه و منطقی بحث کرد.


28 مرداد 1357

اما یکی از دو واقعه خونباری که متاسفانه به دلیل همین تعصب و اهمیت بیش از حد دادن به 28 مرداد 32 هر سال و همیشه در سایه قرار می گیرد و تنها اشاراتی کوچک به آن می شود به 28 مرداد 1357 مربوط می شود یعنی درست حدود شش ماه پیش از روی کار آمدن حکومت آخوندی.
در شبی از شبهای تابستان در شهر آبادان حدود چهارصد هم میهن ما فارغ از همه داستانهای آن روزگار در سینما رکس در حال تماشای فیلم بودند که جنایتکاران و سرداران اسلام ناب محمدی دست به یکی دیگر از جنایات خود زدند و با نهایت شقاوت و سنگدلی به مانند پیشوایان جنایتکار دین و آیینشان برای به قدرت رساندن خود چهارصد انسان را زنده زنده در آتش سوزاندند و متاسفانه حکومت محمد رضا شاه و در راس همه مزدور بزرگ و نخست وزیر وقت جعفر شریف امامی به جای برخورد با عاملان این جنایت که با تحقیقات مستند زنده یاد دکتر محمد رضا عاملی تهرانی کاملا مشخص بودند در این زمینه سکوت کردند و این سکوت سبب خشمگینی خانواده های داغدیده و همچنین پیوستن مردم آبادان و به ویژه کارگران پالایشگاه نفت آبادان به این انقلاب نکبت بار شد.
همین تحقیقات دکتر عاملی تهرانی سبب اعدام این مرد بزرگ و میهن پرست شد.
در کتاب پشت پرده انقلاب - اعترافات حسین بروجردی که به کوشش دکتر بهرام چوبینه گردآوری شده حسین بروجردی کاملا این ماجرای آتش زدن سینما رکس را با جزئیات شرح می دهد. همینطور خانم شیدا نبوی نیز تحقیقی بسیار خواندنی با نام فاجعه سینما رکس آبادان دارند که بسیار در این زمینه روشنگر است.
لازم است در اینجا به نویسنده و کارگردان و بازیگر خوب و متعهد سرزمینمان آقای پرویز صیاد نیز اشاره بکنم که در نخستین سالهای حکومت آخوندی نمایشنامه ای مستند با نام ((محاکمه سینما رکس آبادان)) را روی صحنه برد و کمک بسیاری به فراموش نشدن این جنایت هولناک کرد.


28 مرداد 1358

سومین 28 مرداد تاریخی در سرزمین ما ایران یادآور جنایتی علیه هم میهنان عزیز و مظلوم کرد ماست که با فرمان جهاد خمینی علیه آنها دهها تن از این هم میهنان به قتل رسیدند. خمینی برای انجام این جنایات در این منطقه دست پرورده خود که از نظر مشکلات روانی با خمینی برابری می کرد یعنی صادق خلخالی به مناطق کردنشین و این بیمار روانی با شقاوت تمام در دادگاه های چند دقیقه ای حکم اعدام صادر می کرد.

به راستی انقلابی که پایه اش با این جنایات گذاشته شده باشد آخر و عاقبتی بهتر از این نخواهد داشت.
بر خلاف تبلیغاتی که می کنند که این انقلاب از مسیر خود منحرف شده و از این دست سخنان بی پایه این جنایات و سایر جنایات از نخستین روز نشان می دهد که هیچ انحرافی در مسیر این انقلاب نکبت بار نبوده و هنوز ادامه همان مسیر سیاه و جنایت بار است.

به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ تیر ۲۵, شنبه

چرا هیچگاه به اصلاح طلبان اعتماد نمی کنم؟


می خواستم مقدمه بنویسم ولی ترجیح دادم در چند خط پاسخ پرسشی را که در عنوان پست مطرح کردم را بدهم.
چیزی که سبب شد من تصمیم بگیرم این چند خط را بنویسم سخنانی بود که اصلاح طلبان جمهوری اسلامی از تحریم انتخابات مجلس اسلامیشان (متاسفم از اینکه نام مجلس را روی مکانی می گذارم که بیشتر به سیرک شباهت دارد) گفتند.
نخست با افتخار می گویم که تا به حال در هیچ انتصاباتی در جمهوری اسلامی شرکت نکرده ام و شرکت هم نخواهم کرد.
اما می روم به سراغ اصل مطلب.
اصلاح طلبان و هواداران و رفقایشان در بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا تا پیش از این کسانی را که در این انتصابات مضحک حکومتی شرکت نمی کردند انسانهایی بی تفاوت به سرنوشت سرزمین خود معرفی می کردند و حتی گاهی برچسبهای دیگری هم می زدند که از آنها می گذریم و درباره شان بحث نمی کنیم اما امروز خودشان دم از تحریم می زنند.
چنین تغییر مواضعی را در موارد دیگر هم می بینیم مانند شبکه های ماهواره ای که تنها زمانی استفاده از آن درست شد که این جماعت هم شبکه دار شدند یا خودشان شبکه های خبری را به تسخیر خود در آوردند یا فیلترینگ اینترنت تنها زمانی بد شد که سایتهای این جماعت فیلتر شد.
من از کسانی که هرچیزی را تنها زمانی خوب و مجاز می دانند که به سودشان باشد بدم می آید و هیچگاه هم به اندازه سر سوزنی به چنین موجوداتی اعتماد نمی کنم.البته تعجبی ندارد. اینها همگی از دم از تاجزاده (که خاطرخواهان بسیاری دارد) و خاتمی گرفته تا سایرین پیروان کسی هستند که زیر درخت سیب در پاریس سخنانی گفت و ساده دلانی که آخوند جماعت را نمی شناختند آن سخنان را باور کردند در تهران به آن ساده دلان گفت خدعه کردم (با لهجه خود خمینی بخوانید).

پاینده ایران. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی

۱۳۹۰ تیر ۲۳, پنجشنبه

کشورهای اسلامزده به این سادگی ها دموکراتیک نمی شوند


نخست باید این نکته را بگویم که من با واژه هایی مانند کشورهای اسلامی یا جهان اسلام و این دست واژه ها میانه خوبی ندارم زیرا از دید من کشور اسلامی وجود ندارد بلکه کشورهایی وجود دارند که بیشتر مردمشان به دلایلی مسلمان هستند و من به این کشورها کشورهای اسلامزده می گویم زیرا اسلام به جز عربستان سعودی برای هیچ کشوری دستاوردی جز جنایت و توحش و زن ستیزی و انسان ستیزی و آزادی ستیزی نداشته است.
اگر در میان کشورهای اسلامزده ترکیه را کنار بگذاریم که حداقل هنوز حاج رجب نخست وزیر نتوانسته یا نخواسته آن را دوباره تبدیل به دارالخلافه اسلام کند در سایر سرزمین های اسلامزده که میهن عزیز خودمان ایران را هم شامل می شود کشور آزاد و دموکراتیکی نمی بینیم. تازه همان دموکراسی موجود در ترکیه نتیجه مشت آهنین و چکمه های بزرگردی به نام کمال آتاترک است که دست کثیف دین فروشان را با قدرت هرچه تمامتر از صحنه سیاست قطع کرد و شاید اگر محمد رضا شاه فقید هم کمی دوراندیشی سیاسی داشت و به جای آنکه آخوندها را هر روز بیشتر وارد صحنه سیاسی کند از بزرگترین دستاورد سیاسی پدرش یعنی قطع دست دینکاران از حکومت استفاده بهینه می کرد امروز ایران هم یک حکومت نسبتا دموکراتیک داشت هرچند که تاریخ را با اما و اگر نمی نویسند.
به راستی چرا اینگونه است؟ این دین و مکتب در گوهر وجودی خود چه چیز دارد که باعث می شود در هر جامعه ای که وجود دارد آزادی و دموکراسی در آن جامعه به بدترین و وحشتناک ترین شکل ممکن سرکوب شود و هر از گاهی هم که نسیمی ملایم یا حتی ضعیف از مدرنیته دمیده می شود طوفانی سهمگین از اسلامگرایی و تحجر جایگزینش می شود؟
در پاسخ به این پرسش من به تفاوت بسیار مهم در تاریخ اسلام با سایر ادیان پر هوادار دنیا می بینم و آن این است که اسلام بر خلاف مسیحیت و یهود و زرتشتی گری و بهائیت و سایر ادیان یگانه دینی است که پیامبر آن (این واژه پیامبر جزو بزرگترین دروغ هاست) حکومت کرده و دستگاه و قوانین حکومتی در کتابش گذاشته.
درست است که کشیش های مسیحی یا موبدان زرتشتی و سایر دین فروشان هم مستقیم یا غیر مستقیم در دوره هایی از تاریخ حکومت کرده اند ولی نه زرتشت و نه مسیح شخصا دستگاه حکومتی نداشته اند.
زمانیکه پایه گزار دین در زمان زنده بودنش دستگاه حکومتی داشته باشد و قوانین آن دین را در دستگاه خود پیاده کرده باشد این برای نسلهای آینده پیرو آن دین تبدیل به یک سنت شده است و کارهایی که آن پیامبر و پایه گزار انجام داده تبدیل به بخشی از سنت می شود که اجرا کردنش نه تنها ایرادی ندارد بلکه در ذهن پیروان آن دین بسیار هم پسندیده است.
به عنوان نمونه زمانیکه آن پیامبر و پایه گزار قانون گذاشته باشد که مرتد را باید کشت یک مسلمان امروز هم به سادگی با استناد به این حکم می تواند کسی را که بر طبق اصل آزادی عقیده هر زمانی از هر عقیده ای دست بکشد را به قتل برساند یا زمانیکه او گروه هایی را برای ترور مخالفین خود فرستاده باشد یک مسلمان امروز هم این حق را برای خود قائل است و یا هنگامی که آن پیامبر احکامی مانند شلاق زدن و قطع دست و پا و برده داری را در حکومتش داشته باشد امروز هم یک مسلمان با استناد به آن به سادگی چنین توحش هایی را می تواند پیاده کند.
حال راه حل این معضل که کشور ما هم با آن درگیر است چیست؟
راه حل این معضل یک چیز است و آن روشنگری در برابر اسلام است که باید همزمان با مبارزه سیاسی با قدرت و نیروی هرچه تمامتر باشد و حتی لحظه ای نباید از آن غافل شد. این روشنگری شاید به گمان برخی افراد امروز در ظاهر نتیجه ای نداشته باشد اما برای آینده سرزمین ما ایران بسیار مهم و حیاتی است.
حتی اگر مبارزه سیاسی در برخی زمانها انجام نشد از روشنگری به هیچ عنوان نباید غافل شد.
بدون روشنگری حتی اگر به دموکراسی هم برسیم پایدار نخواهد بود و بازهم دین فروشان می توانند با فریب دادن توده نا آگاه مردم کار را که همانا تحمیق و عقب ماندگی برای پر ماندن جیب و کلفت شدن گردن خودشان و نزدیکانشان است انجام دهند.


به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی. پاینده ایران

۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

احترام به عقیده یا احترام به آزادی عقیده؟


بی گمان تا به امروز جملاتی از این دست را شنیده اید یا شاید هم خودتان به کار برده اید:

((به عقاید دیگران احترام بگذارید)) یا ((عقاید همه محترم است)).
اساسا جملاتی با چنین مضمونی از سوی برخی افراد و گروه ها بسیار به کار برده شده.
این جملات دقیقا ساخته بخش مذهبی جامعه ایران و کاملا من در آوردی است.
در هیچ کشور مدرن و دموکراتیکی اینچنین قانونی وجود ندارد بلکه قانونی که وجود دارد این است که : ((به آزادی عقیده باید احترام گذاشت)) یعنی هیچکس را به زور نباید مجبور به داشتن یا نداشتن عقیده ای کرد و داشتن یا نداشتن عقیده ای خاص به خودی خود جرم نیست و نمی توان به مانند اسلام ناب محمدی با برچسبهایی ضد انسانی و ضد آزادی مانند کافر و ملحد و مرتد و منافق و محارب کسی را محکوم کرد.
اما چرا می گویم که بخش مذهبی جامعه ایران چنین چیزی را از خود ساخته؟
دلیلش این است که این دست جملات تنها درباره عقاید مذهبی به کار برده می شود. به عنوان نمونه اگر یک ایرانی لیبرال به یک ایرانی سوسیالیست بگوید که سوسیالیسم باعث بدبختی و جنایت شده و یا بالعکس اگر یک سوسیالیست چنین چیزی را به یک لیبرال بگوید کسی نمی گوید به عقاید دیگران احترام بگذارید. فقط درباره عقاید دینی چنین جملاتی بیان می شود.
به طور کلی در صحنه یک جامعه نسبتا آزاد زمانی که عقیده ای چه مذهبی چه سیاسی و چه در هر زمینه دیگر بیان می شود و تبلیغ می شود مخالف آن عقیده هم حق دارد که بر علیه آن عقیده صحبت کند یا بنویسد یعنی به محض اینکه عقیده ای از حالت خصوصی و درون اندیشه یک فرد خارج می شود و به صورت گفتار یا نوشتار یا به هر گونه دیگر بیان می شود بخشی با آن موافقت خود را اعلام می کند و بخشی هم مخالفت خود را. این طبیعت یک جامعه نسبتا آزاد (آزادی کامل در هیچ جای دنیا وجود ندارد) است.
حال کسی که ادعای آزادیخواهی می کند زمانیکه شخصی بر ضد عقاید مذهبی اش (درست یا اشتباه) سخن می گوید عصبانی می شود و رگ گردنش به مانند خیار بیرون می زند یا می گوید به عقاید دیگران احترام بگذارید یا عصبانیت خود را با دشنام دادن نشان می دهد.
این واکنش نشان می دهد که آن فرد یا آزادی و دموکراسی را نمی شناسد یا اینکه تنها مشکلش این است که خودش و همفکرانش آزاد نیستند که عقاید خود را بگویند و مشکلی با آزاد نبودن کسی که بر علیه دینش می نویسد و سخن می گوید ندارد.
اما دلیل این واکنش چیست؟
دلیل چنین واکنشی به مکانیسم باورهای مذهبی افراد بازمی گردد. بدان معنا که مذهب به طور کلی با منطق و استدلال میانه ای ندارد. پایه عقاید مذهبی افراد ایمان و تعصب است و این دو اساسا صد و هشتاد درجه با خرد و اندیشه در تضاد است.
چگونگی شکل گیری این باورها بسیار ساده است. افراد مذهبی دین و مذهب خود را در واقع به ارث می برند بدان معنا که چون در خانواده و جامعه ای به دنیا می آیند و بزرگ می شوند که در لحظه لحظه زندگیشان از نخستین روزهای به دنیا آمدن آنها شستشوی مغزی داده می شوند مثلا مسلمان می شوند. همان افراد اگر مثلا در یک خانواده مسیحی در آمریکا یا ایتالیا به دنیا می آمدند و بزرگ می شدند مسیحی می بودند یا اگر در اسرائیل و در یک خانواده یهودی به دنیا می آمدند یهودی می شدند. شاید ده درصد پیروان هیچ دینی هم با تحقیق پیرو آن دین نشده باشند.
منظور از توهین نکنید هم کاملا مشخص است. یعنی نباید چیزی بر ضد عقاید دینی نوشت.
نکته مهم در همین زمینه پیرامون اسلام و مسلمانان وجود دارد:
 مسلمین با افتخار از شکستن بت ها از سوی ابراهیم و همینطور محمد یاد می کنند. یک پارادوکس اساسی اینجا به وجود می آید که اگر باید به عقاید افراد احترام گذاشت چگونه است زمانیکه ابراهیم یا محمد بت هایی را که مقدسات یک قوم بودند را شکسته اند و پیروانشان با افخار از این کار آنها یاد می کنند؟ مگر مرتب از سوی مسلمین گفته نمی شود که باید به عقاید دیگران احترام گذاشت؟ ما که تنها درباره اسلام و ادیان دیگر می نویسیم یا سخن می گوییم ولی ابراهیم و محمد رفته اند و خدایان مردمانی را نابود کرده اند. به مانند این است که امروز کسی برود و کعبه را نابود کند یا مثلا گور حسین یا علی را نابود کند.
اساسا اگر قرار بود همه به عقاید هم احترام بگذارند نیازی به آزادی بیان و دموکراسی نبود.
در کشور ما ایران آزادی سخن گفتن علیه عقاید مذهبی نه تنها امروز و در این سی و چند سال وجود ندارد بلکه پیش از این هم وجود نداشته و شاید در آینده نزدیک هم به وجود نیاید اما خوشبختانه تکنولوژی این اجازه را می دهد که اگر در دنیای واقعی مذهبیون یا بهتر است بگویم اسلامیون به جرم دست کشیدن از اسلام یا نوشتن و سخن گفتن علیه اسلام کسی را محکوم می کنند جایی برای بیان دیدگاه ها باشد.
به امید ایرانی آزاد و آباد و به دور از خرافات.

۱۳۹۰ خرداد ۲۶, پنجشنبه

علی بن ابیطالب چه خدمتی به ایران و ایرانی کرده که زادروزش باید روز گرامیداشت پدر باشد؟


امروز زادروز علی بن ابیطالب است که از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی از سوی آخوندها و اسلامیست ها زادروز این عرب به عنوان روز گرامیداشت مقام پدر معرفی شده است.
به نمونه هایی از کارهای درخشان این الگوی مردانگی اینجا اشاره می کنم:

کاری که علی پس از نیرومندی اسلام در آن حرفه ای بوده شبیخون زدن و دزدیدن اموال و زنان و دختران جبهه روبرو بوده است که الله او و دیگران را بابت این عمل ستایش می کرده است (تفسیر طبری - برگ 1373 و سیره ابن هشام - جلد 2 - برگ 269).

 همه کسانی که پس از مرگ محمد شادی کردند و به دست و پای خود حنا زدند به دستور ابوبکر و عمر و به دست علی در آتش سوزانده و خاکستر شدند ( تاریخ طبری - جلد 4 - برگهای 1354 و 1379 و 1380 و 1394 و 1407 و 1410 و 1464 و جلد 6 - برگهای 2420 و 2465 ).

نکته جالب دلیل کشتن علی توسط ابن ملجم بود که زمانی که زمانیکه حسن بن علی از او پرسید چرا این کار را کردی پاسخ داد زیر پدرت فرزندان بسیاری را بی پدر کرده بود ( تفسیر طبری - برگ 1373).


حال ببینیم ایشان به ایرانیان چه نیکی کرده که ایرانیان روز به دنیا آمدنش را روز پدر می دانند و برای مردنش خودشان را پاره می کنند. چند نمونه در این زمینه هم می آورم:

علی ابن ابیطالب از جانب خلیفه وقت عمر بن خطاب مسئولیت فروش بردگان و کنیزان ایرانی را در بازار مدینه به عهده گرفت (تاریخ ادوارد براون - جلد 1 - برگ 197 و مجمل التواریخ - زمخشری - برگ 92 و 93).

در غارت ایران توسط مسلمانان فرش بهارستان به 12 بخش تقسیم شد که بخشی از آن به علی رسید و آن را به 20 هزار دینار فروخت. این اعراب به اندازه متحجر و بیچاره بودند که ارزش فرش را پیشوایان مذهبشان نمی دانستند و فرش به آن بزرگی و با ارزشی را تکه کرده اند ( تاریخ طبری - جلد 5 - برگ 2116).

علی در آغاز خلافت خود عبدالله بن عباس پسرعموی خود را برای سرکوبی آزادیخواهان ایرانی به استخر فرستاد و آن حیوان در لباس انسان آنچنان تازش و ویرانگری کرد که شهر فیروز آباد به ویرانه ای تبدیل گشت و آنچنان خون در این شهر ریخته بود که حرکت نمی کرد و آب گرم ریختند تا خونهای ریخته شده حرکت کند و همه زنان و مردان و کودکان زنده مانده را به کنیزی و بردگی گرفت و برای خلیفه وقت علی ابن ابیطالب فرستاد تا پس از سوء استفاده از آنها در بازار مدینه بفروشدشان (مجمل التواریخ - زمخشری - صفحه 283 و تاریخ یعقوبی - جلد 2 - صفحات 120 و 121 و مروج الذهب - مسعودی - جلد 2 - صفحه 29).

بار دیگر علی سپاهی را برای تازش به استخر فرستاد و بازهم جنایات بی مانندی صورت گرفت و پس از کشتن همگان زنان و کودکان را به بردگی و کنیزی گرفتند و به دارالخلافه نزد علی فرستادند تا پس از سوء استفاده از آنها در بازار به فروش برسند و پولشان به صندوق مسلمین وارد و عادل ترین عادلان یعنی علی ابن ابیطالب اموال غارت شده و پول های ناشی از فروش بردگان و کنیزان را به عدالت میان تازشگران تقسیم کند و ما امروز به عنوان شیعه به عدل علی افتخار کنیم (فتوح البلدان - برگهای 149 و 150 و 157 تاریخ طبری - جلد 6 - برگ 2657 و جلد 7 - برگ 2722).

 مردم کدام سرزمین دنیا به این اندازه بی رگ و ریشه (یا بی مطالعه و نا آگاه) هستند که فرد یا افرادی را که خودشان یا به دستورشان چنین جنایاتی در سرزمینشان صورت گرفته را مورد پرستش قرار دهند و او را پیشوای خود بدانند؟
مگر ما ایرانیان خودمان در تاریخمان مردان بزرگ کم داریم که باید یک عرب که به دستورش در سرزمین ما جنایات فجیعی شده الگوی مردان ایرانی باشد؟
از زرتشت و کوروش و داریوش و آریوبرزن و فردوسی و بابک و یعقوب لیث و مازیار تا نادر شاه و کریمخان زند و ستار خان و باقر خان و رضا شاه و مصدق همگی دلیر مردانی بودند که برای این سرزمین جنگیده اند و از جان و عمر و آبرویشان مایه گذاشته اند.
علی بر ایران و ایرانی جز جنایت و ستم هیچ کار دیگری نکرده.
در سرزمینمان برای چند تن از بزرگان تاریخمان آرامگاه و ساختمان یادبودی آبرومند وجود دارد؟ آیا بابک که 22 سال با متجاوزان به این سرزمین جنگید و سرانجام با خیانت یک ایرانی دیگر به چنگ تازیان افتاد و بازهم ذره ای از شجاعتش کم نشد شایسته داشتن یک آرامگاه در کشورش نیست؟ بابک به ایران و ایرانی خدمت بیشتری کرده یا محمد و علی و فرزندان آنها؟ حال آنکه وجب به وجب ایران پر از گور نوادگان همان علی جنایتکار است و هیچکدامشان هم هیچ حرکت درخشانی در تاریخ انجام نداده اند.

۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

ریشه این تجاوزها که به دستور حاکمان مسلمان انجام می گیرد از کجاست؟


بی گمان اخبار مربوط به تجاوز به زنان از سوی مزدوران حکام اسلامی در سرزمینهایی مانند لیبی و سوریه را خوانده و شنیده اید. اسلامیون انقلابی مصر هم در این زمینه کم نگذاشتند. در سرزمین خودمان هم دقیقا از همان روز 23 بهمن که اسلامیون به قدرت رسیدند این روند و این دستور بوده. تجاوزهایی که در دهه 60 در زندانها به دختران و زنان شد اوج آن بود (دوران طلایی امام منظورم است که قرار بود به آن برگردیم) و البته پس از آن هم این روند ادامه داشت و در این دو سال اخیر هم این روند بازهم سرعت گرفت. به راستی چرا در حکومت های اسلامی تجاوز به زنان مخالف و با دستور حاکمان صورت می پذیرد و چرا شخصی خود را صاحب این حق می داند که به یک زن یا دختری که مخالف اوست تجاوز کند؟
نکته جالب این است که بدون استثنا همه بانوانی که پس از تجاوزها به هر گونه توانستند از زندانهای جمهوری اسلامی خلاص شوند یک چیز را گفتند و آن این است که متجاوزان پیش از تجاوز از خدا می خواستند که این عمل را از آنها بپذیرد.
این نکته بیانگر آن است که این عمل از سوی آنها عملی درست است که خداوند تبارک و تعالی از انجام این عمل از سوی سربازان اسلام شادمان می شود.
کسانی که قرآن و همچنین تاریخ صدر اسلام را خوانده باشند می دانند که خود پایه گزار اسلام چنین دستوری هم در کتاب به اصطلاح آسمانی اش داده و هم در عملکرد خود که از آن با نام سنت یاد می شود انجام این کار مشاهده می شود.
من تنها به دو نمونه در این زمینه اشاره می کنم و دوستانی که کمی مطالعه کرده باشند می دانند نمونه ها در این زمینه بسیار بسیار زیاد است.
من به یک نمونه از آیات قرآن و یک ماجرای تاریخی اشاره ای گذرا می کنم تا دوستان ببینند که ریشه در کجاست.
کافی است آیه 24 سوره نساء را بخوانیم. ترجمه آیه این چنین است:

و زنان شوهردار [نيز بر شما حرام شده است] به استثناى زنانى كه مالك آنان شده‏ايد [اين] فريضه الهى است كه بر شما مقرر گرديده است و غير از اين [زنان نامبرده] براى شما حلال است كه [زنان ديگر را] به وسيله اموال خود طلب كنيد در صورتى كه پاكدامن باشيد و زناكار نباشيد و زنانى را كه متعه كرده‏ايد مهرشان را به عنوان فريضه‏اى به آنان بدهيد و بر شما گناهى نيست كه پس از مقرر با يكديگر توافق كنيد مسلما خداوند داناى حكيم است.

حال به نمونه تاریخی می رسیم.

نمونه تاریخی ماجرای صفیه زن یهودی است که زمانی که پدر و همسرش به دستور خاتم الانبیا محمد مصطفی و به دست شاه شاهان و مرد مردان سر بریده می شوند محمد با دیدن او از او خوشش می آید و او را در میان غنائم تقسیمی از آن جنگ برای خود بر می دارد و همان شب هم بدون صبر کردن صد روزه که از قوانین خود قرآن است به او تجاوز می کند.

اسناد تاریخی در نوشته های معتبر تاریخ اسلام وجود دارد و چیزی نیست که اساسا قابل انکار باشد و انکارش دقیقا ماله کشی آخوندی است.

کسی که پیرو چنین آیین اهریمنی است کافی است در مغزش به این نتیجه برسد که می تواند به زنی که در برابرش است القاب ضد انسانی مانند کافر یا منافق یا ملحد و مرتد بدهد و آن زمان او بر طبق قرآن و سنت محمد مجوز هر کاری را دارد و به همین دلیل است که اسلام پتانسیل این را دارد که از هر پیرو خود یک جنایتکار و متجاوز بسازد.


رو در واسی دیگر نباید داشته باشیم. اینها حقایق تاریخی و قرآنی هستند که باید صاف و پوست کنده بیان شوند. مهم نیست که بیشتر ایرانیان مسلمانند. حتی یک درصد هم با تحقیق مسلمان نیستند. همگی چون در خانواده مسلمان به دنیا آمدند مسلمان شدند و اگر در خانواده مسیحی یا یهودی به دنیا می آمدند آن ادیان را به ارث می بردند.
ماله کشان حالا در بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا و این دست رسانه ها می نشینند و می گویند به اعتقادات مردم باید احترام گذاشت. به چه چیز این اعتقاداتی که پایه گزارش یک متجاوز بوده می توان احترام گذاشت؟
این اسلام است که مجوز تجاوز می دهد. حالا حاج خانم شیرین عبادی و مفتخواران کت و شلواری که یگانه ماموریتشان حفظ بیضه مبارک دین محمدی است. بگویند اسلام با حقوق بشر تضادی ندارد. کسی که خود قرآن را بخواند از شدت ضدیت با انسانیت بالا می آورد. ماله کشان و عمامه به سران هر مزخرفی می خواهند بگویند. در واقعیت این مانیفست توحش تغییری ایجاد نشده و نخواهد شد.