شانزدهم مهرماه (و از دید برخی هم دهم مهرماه) سالروز جشن ملی مهرگان است. مهرگان برابر است با مهر روز از ماه مهر که این اتفاق یعنی همنامی ماه و روز در همه دوازده ماه سال در ایران باستان سبب یک جشن بود و به همین دلیل در هر ماه سال حداقل یک جشن وجود داشت و در برخی ماه ها هم بیش از یک جشن بود. حال عده زیادی از ایرانیان در هر ماه سال حداقل یک بار بر سر خود می زنند و خود را پاره پاره می کنند که فلان عربی که به دست خودش یا به دستورش و یا به دست پیروانش در سرزمینمان جنایات فجیعی انجام شده به درک واصل شده و جشنهایمان هم سالروز پس افتادن همان عربهاست و چه بد میراث دارانی بودیم و هستیم ما برای این فرهنگ کهن. بی گمان بسیاری حتی تاریخ جشنهایی مانند مهرگان را نمی دانند اما روزشماری می کنند که روز پس افتادن فلان عرب 1400 سال پیش برسد و چراغانی کنند و جشن بگیرند. این است که امروز جشن بزرگی مانند مهرگان که پس از نوروز بزرگترین جشن نیاکان ما در این آب و خاک بوده در سرزمین ایران غریب است و اساسا کسی اهمیتی نمی دهد. بگذریم.
اما مهرگان علاوه بر همنامی ماه و روز یک دلیل بسیار مهم دیگر هم دارد و آن قیام قهرمان افسانه ای ایران زمین یعنی کاوه آهنگر در برابر ضحاک و سرنگونی حکومتش و به پادشاهی رسیدن فریدون است.
به همین مناسبت چند بیت از شاهنامه سپهبد سخن فردوسی بزرگ درباره قیام کاوه و به پادشاهی رسیدن فریدون و جشن مهرگان در اینجا می نویسم:
کاوه که فرزندش در چنگال ضحاک است ابتدا نزد ضحاک می رود و به او می گوید:
خروشید و زد دست بر سر، ز شاه
که شاها، منم کاوه دادخواه
یکی بی زبان، مرد آهنگرم
ز شاه آتش آید، همی بر سرم
که گر هفت کشور، به شاهی تو را است
چرا رنج و سختی همه بهر ما است
چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
بر او انجمن گشت بازار گاه
همی برخروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر، سوی داد خواند
از آن چرم کآهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن، بر سر نیزه کرد
همان گه ز بازار، برخاست، گرد
کسی کو هوای فریدون کند
سر از بند ضحاک بیرون کند
پس از قیام کاوه و سرنگونی حکومت ضحاک و به پادشاهی رسیدن فریدون او چنین کرد:
فریدون چو شد در جهان کامکار
بدو شاد شد گردش روزگار
چو بر تخت شاهی نشست استوار
ندانست، جز خویشتن شهریار
به رسم کیان، تاج و تخت مهی
بیاراست، با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته، سر مهرماه
به سر، بر نهاد آن کیانی کلاه
دل از داوری ها بپرداختند
به آیین یکی «جشن نو» ساختند
بفرمود تا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند
پرستیدن «مهرگان» دین او است
تن آسانی و خوردن آیین او است
کنون یادگار است از ماه مهر
بکوش و برنج هیچ منمای چهر
شاید امید واهی باشد ولی من امیدوارم که روزی دوباره در ایران زمین این جشنهای ملی گرامی شمرده شوند و ایرانیان دوباره مردمانی شاد و همینطور میراث دارانی خوب برای فرهنگ کهن ایران زمین باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیش از کامنت گذاشتن به نکات زیر توجه کنید :
1 - برای خود یک نام برگزینید و به گونه ناشناس کامنت نگذارید.
2 - داوری شما درباره من برای من ارزشی ندارد. پس آن را پیش خود نگه دارید.
3 - دشنام و اتهام بی سند به من و سایر نظر دهندگان ممنوع است.
4 - کامنت زیر هر پست باید در ارتباط با موضوع آن پست باشد.
در صورت رعایت نکردن هر یک از نکات بالا کامنت شما حذف خواهد شد.
پیروز باشید. پاینده ایران