در سالروز وقوع یکی از فجیع ترین وقایع تاریخ سرزمینمان هستیم. اینکه چه نامی روی این واقعه هولناک بگذاریم خواه انقلاب اسلامی خواه انقلاب دزدیده شده اهمیت چندانی ندارد زیرا مهمتر از اینها تاثیری است که این واقعه بر سرزمین ما ایران و ما ملت ایران گذاشته است و این تاثیر مخرب و عقبگرد وحشتناک یک کشور در حال توسعه به قرنها پیش است که با نامگذاری متفاوت روی این واقعه حتی ذره ای تغییر نخواهد کرد و دلیل این نامگذاری متفاوت هم تنها برای شانه خالی کردن از زیر مسئولیت از سوی گروه ها و احزابی است است که گفته ها و کرده هایشان کم یا زیاد در وقوع این فاجعه تاثیر داشته است و امروز خودشان ( اگر زنده باشند) و یا میراث خواران حزب و گروهشان نمی خواهند مسئولیت گذاشته را بر عهده بگیرند و البته در این میان این جماعت روی یک چیز حساب می کنند و آن متاسفانه نا آگاهی بخش بزرگی از ملت ایران تاریخ خود است.
این نا آگاهی سبب می شود که افراد و گروه هایی که خمینی بدون آنها اصلا کسی نبود خودشان یا میراث خوارانشان در برابر دوربینها بنشینند و راحت دروغ بگویند و ذره ای هم شرم نکنند و با افتخار بگویند از کرده خود پشیمان نیستند.
جماعتی که بسیاری از آنها پس از سرنوشت شومی که برای نسل من رقم زدند خود از صحنه جرمشان گریختند و در قلب اروپا و آمریکایی که در جریان آن واقعه فریاد مرگ بر آنها را سر می دادند ساکن شدند و امروز داعیه آزادیخواهی دارند.
مطمئنا خمینی و دستگاه آخوندیسم شیعه بدون کمک های بی دریغ و در واقع خیانت های این جماعت (که متاسفانه با اشتباهات پی در پی و مرگبار حکومت پهلوی همراه بود) هیچگاه به قدرت نمی رسید.
اینکه امروز می گویند ما خمینی را نمیشناختیم و حرفش را باور کردیم کاملا یک دروغ است زیرا همه این اشخاص و گروه ها و احزاب حداقل از پانزده سال پیش از وقوع آن فاجعه خمینی را می شناختند و در اعتراض خمینی به حق رای زنان همراه او بودند.
امروز فسیل های مصدقی و ملی مذهبی می گویند بازرگان گفت ما آخرین نسلی هستیم که اینگونه با حکومت سخن می گوییم و نسل بعدی با مبارزه مسلحانه حرفش را می زند. به به چه انسان دانشمندی بوده !!!!!!! ولی این جماعت عقب مانده نمی گویند بازرگان در چه زمانی این جمله درخشان (از دید این جماعت) را بر زبان آورد. این جمله را بازرگان عقب مانده زمانی گفت که همراه و همگام خمینی در شورش پانزده خرداد به اصلاح قانون انتخابات و حق رای زنان معترض بود و به دلیل شرکت در آن شورش دستگیر شد. حال یک سری می نشینند در برابر دوربین یا به خیال خود مقاله می نویسند و چنین عقب مانده هایی را آزادیخواه و ملی و شریف معرفی می کنند. نکته جالب این است که این جماعت می نشینند جلوی دوربین و همه گامهای حکومت پهلوی در راه احقاق حقوق زنان را تنها با یک جمله محمدرضا شاه در یک مصاحبه اش کنار می گذارند و فراموش می کنند که زن ایرانی پس از سیزده قرن ستم جنسیتی و حذف از جامعه در دوره پهلوی وارد جامعه شد و صحنه اجتماعی ایران از حالت زشت و بیابانی تک جنسیتی خارج شد ولی هیچگاه از این به اصطلاح ملیون که همگام با خمینی و سایر آخوندها به حق رای زنان معترض بودند چیزی نمی گویند چون به سود منافعشان نیست. منافع آنها در کوبیدن و سیاه نمایی علیه پهلوی هاست.
بازرگان همان کسی است که سرانجام پس از سالها که طمع قدرت به آرزوی خود رسیده بود در کنار دیگرانی مانند خود از جمله فروهر کم مانده بود از شادی بال در بیاورند و پس از آن نیز به همراه اعضای خیانتکار همان کابینه ضد ملی با افتخار و شادی تمام در کنار یکی از دشمنان ایران و ایرانی یعنی یاسر عرفات عکس گرفت و البته مشخص است که یاسر عرفات از وقوع چنین فاجعه ای در ایران شادمان باشد و جالب است که همفکر و هم حزبی بازرگان یعنی ابراهیم یزدی که رابط خمینی با آمریکایی ها و کسی بود که خمینی را به پاریس برد در حالیکه در بی دادگاه میهن پرست دلیر زنده یاد سپهبد مهدی رحیمی حضور داشت و او را بازخواست می کرد از تلاشش برای نابود کردن 2500 سال استبداد سخن می گفت. (که امروز هم چپول ها و اسلامیست ها و غرب زده ها مرتب بر آن تاکید دارند و به زبان ساده هدف آنها نابود کردن هویت ملی ملت ایران است).
اگر ما ملت ایران حداقل تاریخ یکصد سال اخیر خود را به درستی می دانستیم هیچگاه ابوالحسن بنی صدر با آن سابقه درخشان در بوسیدن دست خمینی و دفاع از جمهوری اسلامی و آن افکار اسلامی و متحجرانه اش به خودش اجازه نمی داد بگوید از روز نخست در برابر خمینی ایستاده و با گزینه جمهوری اسلامی هم مخالف بوده و هنوز با وقاحت تمام نشریه به نام انقلاب اسلامی منتشر کند و کسی هم به خود اجازه نمی داد در برابر دوربین بنشیند و از شرافت چنین موجود دروغگویی سخن بگوید.
اگر ایرانیان تاریخ خود را مطالعه می کردند هیچگاه جبهه به اصطلاح ملی به خود اجازه نمی داد که امروز با افتخار از گذشته خودش دفاع کند در حالیکه برای ورود خمینی به ایران بشارت نامه منتشر کرده و کریم سنجابی رهبر وقت آن به همراه چند تن دیگر از اعضایش با افتخار در راهپیمایی تصویر خمینی را در کنار تصویر مصدق قرار دادند و از دموکراتیک بودن جمهوری اسلامی سخن گفته بود و محمد مکری از دیگر رهبران آن گفته بود جمهوری اسلامی با حکومت مذهبی تفاوت دارد وظیفه خود می دانست که به جای توجیه هایی که حتی پشیزی ارزش ندارند از نسلهایی که با سرنوشت آنها بازی کرد یک عذرخواهی بکند.
جالب تر این است که این به اصطلاح ملیون که امروز با دیدن گرایش ایرانیان به هویت ملی خود دوستدار کوروش و داریوش هویت ملی شده اند زمانی در نشریه شاخه خارج از کشورشان آنها را سلاطین خونخوار معرفی می کردند و تخت جمشید را اثری از جنایات پادشاهان هخامنشی معرفی می کردند و با افتخار از کارهای تروریستی و چریکی انقلابیون دفاع می کردند
نکته مهم دیگر این است که مصدق هر ایرادی هم من شخصا به او داشته باشم و حتی او را به آن بزرگی که گاهی توصیف می شود ندانم اما هیچگاه با کار مسلحانه و چریکی میانه ای نداشت و حتی زمانی که در روز 28 امرداد به او پیشنهاد می دهند که اسلحه در اختیار حزب توده قرار بدهند او نمی پذیرد زیرا نمی خواست در کشور جنگ داخلی راه بیفتد و یک دلیل دیگر هم ترس از تسلط حزب توده و حس کردن خطر آنها بود. حال بی اخلاقی میراث خواران او به حدی بوده که مبارزه مسلحانه را راه زنده کردن خاطره مصدق معرفی می کردند.
ما باعث آن هستیم که محفلی به نام کانون نویسندگان که طبیعتا با توجه به نامش باید انسانهای ملی و اندیشمند در آن باشند اعضایش زمانی با افتخار نام خود را زیر نامه به خمینی گذاشتند و از مشی ضد امپریالیستی او نوشتند امروز خود را روشنفکر و صاحبنظر معرفی کنند.
اوج رذالت اخلاقی این جبهه به اصطلاح ملی و این به ظاهر ملیون در این است که در همان دوران پس از نخست وزیر شدن زنده یاد دکتر شاپور بختیار این جماعت در خبرنامه 17 و 18 دی خود بدترین توهین ها را به دکتر بختیار کردند و او را از جبهه ملی اخراج کردند ولی امروز در سایت هایشان عکس و سخنرانی های دکتر بختیار را می گذارند تا از آنها به سود خود استفاده کنند.
اگر ما تاریخ سرزمین خود را می خواندیم امروز سخنگوی دولت بازرگان یعنی عباس امیرانتظام که نخستین کسی بود که پس از خمینی سخن از آب و برق مجانی گفت از سوی فسیل های مصدقی به عنوان ماندلای ایران و زندانی پر افتخار و این دست دروغها معرفی نمی شد.
نا آگاهی ما از تاریخ خود سبب شده که کسی مانند احمد صدر حاج سید جوادی را که با افتخار سخن از این گفته که شالوده قانون اساسی جمهوری اسلامی بر قرآن و نهج البلاغه است و در واقع پایه بازگشت این مجازات های وحشیانه و بیابانی و قوانین عقب مانده عصر حجری را به ایران گذاشته بخواهند به واسطه نوشتن یک نامه به عنوان یک حقوقدان برجسته و آزادیخواه به ما قالب کنند. جالب است که آن فرد مصدقی که می نشیند در برابر دوربین و مرتب مکه رفتن و مشهد رفتن شاه را خیانت معرفی می کند هیچ چیزی درباره اینگونه افراد نمی گوید و تازه بازرگان و بنی صدر و این جناب به اصطلاح حقوقدان را شریف معرفی می کند.
ما باعث آن هستیم که آن فرد به اصطلاح روزنامه نگاری که زمانی از گوش به فرمانی خود به امام گفته بود و با همین گوش به فرمانی به هنگام اعدام امیران ارتش بر پشت بام مدرسه علوی حضور داشت امروز بنشیند در برابر دوربین و با افتخار از گذشته خود دفاع کند.
ما باعث آن هستیم که سازمانی که ازنخستین روزها بر پایه ترور و توحش پایه گزاری شد و بسیار هم به این موضوع افتخار می کرده به هنگام وقوع این فاجعه ملی اعضا و هوادارانش تصویر مرشد فکری عقب مانده خود (علی شریعتی) را در کنار خمینی و به اصطلاح نماد سازمان خود قرار دادند و برای خمینی پیام فرستادند که در کنار او هستند و دو تن از رهبرانش هم دو زانو و مانند بچه های خوب کنار خمینی نشستند و به جمهوری اسلامی رای داده و هنگامی که عراقی ها به رهبری صدام حسین کشور ما را بمباران می کردند با صدام دست اتحاد دادند و امروز خود را آزادیخواه و نماینده ملت ایران معرفی کند.
نا آگاهی ما سبب آن است که یک مشت فسیل چپول و مصدقی که زمانی با پول ملت ایران و با بورسیه از سوی همان حکومتی که به آن دشنام می دهند به بهترین دانشگاه های دنیا اعزام شدند تا تحصیل کنند و به کشور خدمت کنند ولی به جایش در حال مذاکره با خمینی و پسرش بودند (نشریه 16 آذر - شماره 6 - تیر و مرداد 1345 - برگ 1) و حتی یکی از اعضای سابق این تشکل (حمید شوکت) با وجود حفظ خلق و خوی پهلوی ستیزی اشاراتی به آن می کند و همینطور نشریه دانشجویی سازمان چریک های فدایی به رهبری (رفیق) بیژن جزنی حتی پهلوی ستیزی را به ایران ستیزی رساندند امروز با وقاحت و بی شرمی تمام پنجاهمین سالروز تشکیل کنفدراسیون را جشن بگیرند.
این احزاب و گروه ها و تاریک اندیشانی که خود را روشنفکر می نامیدند همگی جاروکشان خمینی بودند و طمع قدرت و اینکه در کنار خمینی سهمی هم از قدرت به آنها می رسد این جماعت را به این خیانت وادار کرد و خمینی هم به خوبی سهم هر کدام را داد. هیچ حزب و گروهی تا زمانیکه نوبت به خودش نرسید به دلیل همین طمع قدرت چیزی نگفت و خمینی و یارانش نیز با خیال آسوده به نوبت به حساب تک تک اینها رسید ولی حیف از خون آن جوانانی که از روی آرمانخواهی و نا آگاهی به دنبال این فرصت طلبان راه افتادند و خمینی گجستک به آنها نیز رحم نکرد.
اینکه این افراد و احزاب و گروه ها و یا دوستان و هوادارانشان می نشینند و می گویند استبداد حکومت پهلوی باعث وقوع این فاجعه شد یک استدلال کاملا پوپولیستی و عوام فریبانه است و تنها نشان دهنده بی مسئولیتی این جماعت است. حتی اگر فرض کنیم که این جماعت از روی نا آگاهی چنین حماقتی کردند زمانیکه کسی که خود را صاحبنظر و آزادیخواه و روشنفکر می داند و حتی در برخی موارد با هزینه دولت در بهترین دانشگاه های دنیا تحصیل کرده ولی میزان شعور و دانش او به حدی نیست که بداند در هیچ جای دنیا آخوند و دین فروش و دستگاه دین برای کسی آزادی و دموکراسی نیاورده دیگر چنین حماقتی از سوی این جماعت ارتباط چندانی به حکومت پهلوی ندارد.
و حتی اگر فرض کنیم حکومت پهلوی خونخوارترین و مستبدترین حکومت تاریخ بوده بازهم این چیزی از مسئولیت این جماعت کم نمی کند و این به معنی این نیست حکومت پس از پهلوی باید یک حکومت فاجعه بار برای ایران باشد. اگر چنین استدلال هایی درست می بود امروز در سراسر دنیا هنوز حکومت های خونخوار بر سر کار بودند چون با این استدلال همیشه پس از یک حکومت خودکامه حکومت خودکامه دیگری روی کار خواهد آمد. حکومت پهلوی از رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی یا حکومت ژنرال فرانکو در اسپانیا یا پینوشه در شیلی یا حکومت نظامیان آرژانتین و خیلی نمونه های دیگر که بدتر نبود. پس چگونه است بر خلاف استدلال درخشان این جماعتی که خیلی هم ادعای روشنفکری دارند و در بسیاری موارد از توده جامعه هم عقب مانده تر هستند در آن کشورها با سقوط خونین ترین استبدادها دموکراسی روی کار آمده ولی در ایران حکومتی که در زمان خودش با وجود همه کاستی ها و اشتباهاتی که داشت و هیچکس هم نمی تواند آنها را کتمان کند در هر زمینه ای از بسیاری از حکومت های آن روز دنیا که اصلاح شدند بهتر بود و پتانسیل اصلاح را از هر نظر داشت پایین کشیده می شود و به کمک همین تاریک اندیشان روشنفکرنما یک عقب گرد هزار و چهارصد ساله در ایران صورت می پذیرد؟
پاسخ مشخص است. اینگونه سخنان تنها و تنها برای شانه خالی کردن از زیر مسئولیت و خراب کردن همه چیز روی سر حکومت پهلوی است.
ارزش کار یک اندیشمند راستین در شرایط بحرانی است که بیشتر مشخص می شود. در روزهایی که همه از استاد دانشگاه و تحصیلکرده غرب گرفته تا نویسنده و چپ و راست و مصدقی و مجاهد و حتی شماری از جیره خواران حکومت پهلوی فریاد الله اکبر و جمهوری اسلامی سر می دادند بزرگمردی به نام علی میرفطروس که در حکومت پهلوی هم زندانی بوده و حتی در آن زندان آسیب جسمی دیده (بر خلاف بسیاری از پهلوی ستیزان دیروز و امروز) کتاب مقدمه ای بر اسلام شناسی را می نویسد و منتشر می کند تا بلکه به سهم خود بتواند تاثیری در جلوگیری از این واقعه داشته باشد ولی نتوانست و موفق شود اما این چیزی از ارزش کار این مرد بزرگ کم نمی کند.
در اینجا لازم است یادی بکنم از بزرگانی که با شرافت و شجاعت تمام با عذرخواهی از نسلهای پس از خودشان و یا با از صمیم قلب گفتن جمله ساده اشتباه کردیم و حتی با کارها و دیدگاه های امروزین خود نشان داده اند که در گذشته یخ نزده اند و خود را از بسیاری از هم نسلان خود تمیز دادند. این بسیار ارزشمند است و ما همانگونه که باید وقاحت و بی شرمی آن دسته را به یاد داشته باشیم شرافت اینچنین افرادی را نیز باید در ذهن داشته باشیم که حتی برخی از آنها با وجود آنکه در برابر آن فاجعه ملی تنها سکوت کردند بازهم خود را مسئول می دانند. بزرگانی مانند زنده یاد فریدون فرخزاد - زنده یاد نادر نادرپور - زنده یاد نادره افشاری - زنده یاد رضا فاضلی - بانو الهه بقراط - دکتر احمد پناهنده - آقای حشمت رئیسی - دکتر اسماعیل خوئی و...
نمی دانم که آیا این آرزوی من روزی محقق می شود یا خیر ولی آرزو دارم که روزی با بودن یک حکومت ملی در ایران (فارغ از شکل و فرم آن) تاریخ سرزمینمان را آنگونه که به راستی بوده یک بازنویسی اساسی بکنیم تا نسلهای آینده سرزمینمان تاریخ درست و راستین سرزمین خود را بخوانند و از آن سود ببرند و خودشان خدمتگزاران و خیانتکاران تاریخ خود را بشناسند نه اینکه یک سری فسیل سیاسی برای ترویج ایدئولوژی سیاسی خود افرادی را به عنوان قهرمان و خائن معرفی کنند یا بیگانگان و بیگانه پرستان برای اهداف خود کسانی را که هیچ خدمتی نکرده اند خدمتگزار معرفی کنند و میهن پرستان را خیانتکار بنامند. این اوج تحقیر برای یک ملت است که بنشیند و بیگانه برایش تاریخ بنویسد. هر ملتی باید خودش تاریخ خود را بنویسد آن هم نه به دست هرکسی که از راه رسید بلکه افرادی که به راستی بتوان روی آنها نام مورخ گذاشت و دانش و تخصص لازم برای این کار را داشته باشند.
پی نوشت :
باید درودی بفرستم بر بانوی فرهیخته و روزنامه نگار گرانقدر سرزمینمان الهه بقراط که مجموعه ای از عکسها و بریده روزنامه های زمان انقلاب را در سایت خود گذاشته اند و با این کار کمک بسیاری به فراموش نشدن بخشی از تاریخ سرزمینمان کرده اند. باید هر ایرانی به ویژه ما کسانی که در این دوران نکبت بار به دنیا آمده ایم این آرشیو ارزشمند را داشته باشیم تا دیگر فردا روزی فریب این جماعت را نخوریم. برای مشاهده این عکسها اینجا و را کلیک کنید.
همینطور درود می فرستم به نویسنده وبلاگ خون نوشته های یک عوضی که بسیاری از خیانت های این فسیل های سیاسی را در وبلاگ خود به گونه مستند آشکار کرده است و توصیه می کنم دوستان حتما نوشته های این وبلاگ را مطالعه کنند. امیدوارم نویسنده آن هرکجا هست همیشه تندرست باشد.
پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی یکپارچه ، آباد و آزاد و به امید آگاهی ایرانی
بیست و یکم بهمن 2571
هـمونطور که ازت انتظار میرفت، نوشته بسـیار گــویا و محکـمی بـود دوست نازنین
پاسخحذفافــسوس که مردم ما دچار بیماری حـاد ضعف حافظه تاریخی هستند و افسوس که نــرود میــخ آهـنین در سـنگ ِ کله های نـادان
پـاینده باشی
درود ترنم جان
حذفسپاس از لطفت. درباره اینکه نرود میخ آهنین در سنگ من خیلی اینگونه نمی اندیشم و گمان می کنم بر طرف کردن هرکدام از این گرفتاری های فرهنگی و اجتماعی زمان میبره و یک شبه درست نمیشه. الان نسبت به 20 سال پیش طبیعتا وضع بهتره. برای رفع هر مشکل فرهنگی و نا آگاهی جامعه باید کار دراز مدت انجام داد.
پاینده باشی
درود کاوه جـان
حذفبـله باید کار انجام داد دوست گرامی.. اما روی چـه کسانی؟
اونها که هـنوز کمی عقل در سر دارند مدتهاست که پی به اشتباهاتشون برده اند و اعتراف هـم کرده اند... متاسفانه اینها عده کـمی رو تشکیل میدند و بیشتر این "جاروکشان" و البته نوچگان برحقشون حـتی از درک چیز به این آشکاری هم عاجز هـستند دوست مـن چه بـرسد به اعتراف و افشای مسایل پشت پرده این داستان
هرچی نسل این افراد زودتر ور بیافته، بیشتر برای بقای ایران یکپارچه شانس وجود داره اگر نه من اطمینان پیدا کرده ام که این افراد خـودشون رو به خـواب زده اند و آدمی که خودش رو به خـواب زده نمیشه بیدار کرد
پاینده باشی
درود
حذفمنظور من به هیچ وجه کار روی این فسیل های سیاسی نبود.
منظورم توده جامعه و ملت ایران بود وگرنه این جماعتی که با وجود نتایج این خیانتشون هنوز به درستیش تاکید دارن مطمئنا هیچگاه تغییر نخواهند کرد.
شاد باشی
با درود.کاوه گرامی عجب تیتر جالبی برای مطلب گذاشتید .کاوه جان بعد قادسیه دوم که با شورش ۵۷ آغاز شد گویا ایران پرستی جای خود را به عرب پرستی داد این اسلام آقایان و خانمها به اصطلاح سیاسی کار و روشنفکر ، آبروی تاریخی ما ایرانیان را در سطح جهان برد .گاهی اوقات که مشغول خواندن تاریخ ایرانزمین هستم از خود میپرسم یعنی اینها نیاکان ما بودند ؟؟ پس چه طور شد که ما به اینجا رسیدیم ؟ و چگونه این همه فرو مایه شدیم تا جای که از شکنجه و اعدام هم میهنان خود که نظری مخالف ما دارند لذت میبریم و هیچ احساس شرمی هم نمیکنیم.کاوه گرامی به نظر من ایران ستیزی این بیخردان اسلامیست از همان تازینامه آنها شروع شده است (نگاه کنید به سوره روم که چگونه الله افسوس میخورد که ایرانیان در جنگ با رومیان پیروز شدند و یا آن سخن معروف محمد تازی که وقتی میشنود بانو پوراندخت به پادشاهی ایرانزمین رسیده است چه طور به تحقیر ایرانیان دست میزند).کاوه گرامی سیاستهای اشتباه محمد رضا شاه پهلوی و ساواک را هم در به قدرت رسیدن این اسلامیستها نباید فراموش کنیم به طور مثال میگویم که همین آخوندها مثل مطهری در رادیو تریبون داشتند و از همان جا به تبلیغ دین تازیان میپرداختند ، هیأتها و حسینیه ها(علی شریعتی که نقش اساسی در تخریب افکار جامعه داشت با پول ساواک به فرانسه میرود و بعد از ورود به ایران آن سخنان واهی را میگوید) و مساجد هم که جای خود داشته است اگر هم کسی اعتراضی میکرده است همین آخوندها و طرفدارانشان صدای آنها را با ترور کردن خفه میکردند و یا مغلطه میکردند که به عقاید مردم احترام بگذارید!! در آن زمان هم بیشتر مردم کم سواد بودند و دنباله رو ، و بیشتر به اصطلاح روشنفکران هم که خود فروش و میهن فروش بودند.کاوه جان هر چه رضا شاه بزرگ این آخوندها را سرکوب کرد ، محمد رضا شاه به همان نسبت به اینها ارج نهاد و برای اینها مساجد ساخت و در طول مدت کوتاهی مساجد بیشتر شدند و همین مساجد بعدها به پایگاه اصلی اسلامیستها تبدیل شد و به نحوی باعث سقوط سیستم.(البته من قصد ندارم تقصیر را به گردن شخص شاه بیندازم و تنها میخواهم جنبه دیگر آن را هم ببینم هرچند که این مطلب شما درباره سیاسیون خیانت کار به ایران و ایرانی است).کاوه جان اگر از دید یک انسان مذهبی نگاه کنیم میبینیم که یک فرد شیعه محمد را پادشاه و فرمانروای خدا در جهان میبینید و بعد از آن علی و پسرانش را تا برسد به امام ته چاه و چون امام ته چاه نیست پس فرمانروای و پادشاهی میرسد به نماینده او که همین آخوندها باشند ، کاوه جان اینها باید هم با این عقاید پوچ با پادشاهی و مشروطه ایرانی مخالف باشند در واقع اسلامیستها انتقام خود را با شورش ۵۷ از مشروطه گرفتند .کاوه جان متاسفانه ایرادی هم به دگراندیشان میرود که هیچگاه قاطع و استوار نگفتند که گرفتاری ما از اسلام است همیشه به در گفتند تا دیوار بشنود!! کاوه گرامی من فکر میکنم شما در این مقاله باید یادی هم از خیانت هنرمندن میکردید هنرمندانی که در همان زمان قبل از انقلاب برای تازیان و اسلام قصیدهها گفتند و آوازها خواندند و به گمراه کردن مردم دست زدند و هنوز هم در کشورهای خارج به این کار مشغول هستند .کاوه گرامی در این لحظه به یاد سخن مرحوم کسروی افتادم که گفت آخوندهای شیعه خطرناک هستند و اینها در سر دارند که به حکومت برسند و حکومت آنها سیاهترین حکومتهای ایران خواهد بود ، حق با کسروی بود و درست پیشبینی کرده بود در طول تاریخ ایرانزمین روشنفکران و بزرگان ما ایرانیان خطا آخوندها را به ما گوشزد کرده اند اما ما به آن توجه نداشتیم ، امید دارم که آیندگان تاریخ این انقلاب ننگین را بخوانند و دیگر هیچگاه به مذهبیون و آخوندها اطمینان نکنند که بیشک اینچنین خواهد بود .در آخر آرزوی سلامت و تندرستی برای شما میکنم تا هر چه بیشتر با نوشتههای خود دست به روشنگری بزنید ، خوشبختانه جوانان امروز ایران زمین بسیار آگاه هستند اما هنوز عدهای هستند که حتی با مدارک بالا تحصیلی در کوچه بنبست خرافات گیر افتاده اند. پاینده ایران و ایرانی.
پاسخحذفدرود بورزوم جان
حذفتاریخ سرزمینمون رو هر انسان ملی که بخونه از چشمانش اشک میاد نه بخاطر مظلوم بودن ایرانیان بلکه بخاطر به قهقرا رفتن یک تمدن بزرگ به دست خود ایرانیان.
درباره نقش حکومت پهلوی و ساواک کاملا درست میگی و نمیشه انکارش کرد. اساسا ورود محمدرضا شاه به صحنه پادشاهی با یک کار بسیار وحشتناک آغاز میشه و اون هم دعوت از آخوندهایی است که رضا شاه بزرگ در سالهای حضورش به طور کلی پاشونو از صحنه سیاسی ایران قطع کرده ولی محمدرضا شاه دعوت میکنه به شرکت کردن در فعالیت های سیاسی و مهمتر از اون اینکه نظام آموزشی کاملا سکولاری رو رضا شاه براش به ارث میذاره در عین اینکه بسیار گسترشش میده و کارهای خیلی درخشانی بر بسترش انجام میده میاد و رنگ و بوی مذهبی هم بهش میده. مفتخورهایی مانند مطهری و باهنر و مفتح در وزارت آموزش و پرورش بر اسلامی بودن کتب آموزشی نظارت میکنن و به جای داستان بابک و یعقوب لیث و مازیار داستان زین العابدین بیمار و کربلا در کتاب تاریخ نقل میشه و همینطور عملکرد احمقانه در کمک به آخوندها و همینطور کمک به حسینیه ارشاد و شریعتی و این جماعت و حضور افرادی مانند سید حسین نصر و احسان نراقی و آشغالهای دیگه در دفتر شهبانو فرح تا چاپ قرآن آریامهری همه و همه از اشتباه و بی خردی حکومت پهلوی میاد متاسفانه اما همانگونه در نوشته توضیح دادم با همه اینها اصلا نمیشه گناه رو بر گردن اون حکومت انداخت (منظورم این نیست که شما دوست عزیز من میخوای این کارو بکنی). این یعنی برداشتن مسئولیت از دوش کسانیکه در وقوع این این فاجعه نقش داشتن.
در دشمنی اسلامیون با ایران و ایرانی گری شکی نیست ولی متاسفانه می بینیم که به هنگام وقوع چنین فاجعه ای به جز اسلامیون سایرین هم نقش خودشونو بازی کردن. مثلا چپ ها و یا جبهه به اصطلاح ملی نقششون اگر بیش از مجاهدین نبوده باشه کمتر هم نبوده.
درباره هنرمندان هم متاسفانه گفتنی بسیاره و من هم نمیخواستیم دیگه این نوشته خیلی طولانی بشه و خوندنش از حوصله خارج بشه ولی همین بس حتی پس از این اتفاق آقای اسفندیار منفردزاده میاد آهنگ میسازه برای زنده یاد فرهاد و در آهنگ میگه والا پیامدار محمد مگه تو نگفتی ((الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم)). سازنده این آهنگ اصلا مسلمان نبوده. چپ بوده.
متاسفانه جامعه ایران حرف کسروی رو جدی نگرفت و اینگونه با سر به قهقرای تاریخ رفتیم.
سپاس از لطف بیکرانت.
پاینده باشی
با درود.کاوه جان شاید بتوان به طور خلاصه عوامل شورشهای ۵۷ و پدید آمدن قادسیه دوم را در ۲عامل اصلی جستجو کرد ، ۱.کم سواد بودن جامعه که خود بخود افراد را پیرو میکند و همچنین وجود خرافات مذهبی در سطح جامعه تا جای که برخی کارگزاران حکومتی هم در این مراسم خرافی تازیان شرکت میکردند(نباید فراموش کنیم که تازیان از ابتدا ورود به ایران سعی داشتند ایرانیان را کم سواد نگاه دارند و البته همان طور که میدانیم فرزندان تازیان و تازی پرستان، امروز هم در دانشگاهها درسهای علوم انسانی را از محتوا خالی کرده اند و هنوز هم همان رویه تازیان ادامه دارد) ۲.وجود روشنفکران قلابی و اسلام زده و میهن فروش که میتوان آنها را آخوندهای کرواتی نامید که متاسفانه این دسته کم نیستند و هنوز هم با کامل پرویی میگویند که این اسلام آخوندها اسلام مدّ نظر ما نبوده است و اسلام بهتری برای شما در نظر داریم!! این افراد خود میدانند که اسلام راستین همین است که آخوندها به جامعه ایران نشان دادند اما باز در حال فریب دادن جامعه هستند.
حذفبورزوم جان
حذفاسلامیون مطابق طبیعتشون رفتار کردن و میکنن. از خمینی گرفته تا مجاهدین و حتی نخست وزیر حکومت پهلوی شریف امامی. اینا اصولا به ایران و ایران گرایی عقیده ندارن. اصلا انتظار راستگویی نداشته باش از این جماعت.
مشکل بزرگتر اینه که همانگونه در زمان قادسیه بخشی از ایرانیان خائن رفتن با تازیان همپیمان شدن تا منافع خودشون تامین بشه در قادسیه دوم هم همین اتفاق افتاد. آخوندها و پاسدارها بدون کمک سایرینی که در این پست لینک همه خیانت هاشونو گذاشتم هیچگاه به قدرت نمیرسیدن ولی طمع قدرت و منفعت طلبی شخصی و گروهی باعث شد برن جاروکش خمینی بشن و براش فرض قرمز پهن کنن.
کاوه گرامی یکی از بزرگترین خیانتهای که اسلامیستها و مذهبیون کردند تغییر دادن پرچم شیر و خورشید بوده است و افراد به اصطلاح روشنفکر هم در این رابطه سکوت کردند و حداقل نگفتند که این پرچم مربوط به هیچ خاندان و سلسلهای نیست و پرچمی قدیمی است که مربوط به ایرانزمین و مردم آن است.اگر تاریخ ایرانزمین را نگاه کنیم هیچ حکومتی با سقوط حکومت قبلی و به قدرت رسیدن پرچم شیر و خورشید را عوض نکرد و این پرچم از سلسلهای به سلسلهای دیگر رسید تا اینکه آخوندها آمدند و آن را تغییر دادند واین یکی از خیانتهای بزرگ جارو کشان خمینی بوده است. پاینده ایران و ایرانی
حذفجالب اینه که خمینی دقیقا توی اون سخن رو توی بهشت زهرا در 12 بهمن میگه که شیر و خورشید منحوس رو باید برداشت. از چپ و اسلامی و مجاهد اصلا انتظاری نیست که درک کنن پرچم ملی ایران چه ارزشی داره ولی از کسانی که خودشونو ملی میدونستن باید پرسید مگر پرچم مصدق همین شیر و خورشید نبود؟
حذفاز زمان نادر شاه بزرگ تا پیش از این فاجعه این نماد ملی همیشه روی پرم ما بود. حتی قاجارهای میهن فروش هم برنداشتنش ولی اسلامیون و رفقاشون این کارو کردن.
پاینده باشی
دوست گرامیم
پاسخحذفاز اینکه به نشرو پخش حقیقت با قلم توانایتان اهتمام میورزید بسیار سپاسگذارم.
خون نوشت
درود بر شما و سپاس از لطف شما و همینطور سپاس از انتشار اسناد بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران.
حذفپاینده باشید
درود کاوه
پاسخحذفدر ناملی بودن جبهه طرفداران مصدق همین بس که در مورد ورود شخصی بی احساس به وطن گفتند: اینبار خورشید از غرب طلوع میکند...
به درستی که این طلوع کردنها هر چند سده یکبار اتفاق می افتد.
خمینی در دهه چهل خورشیدی پرده از نوع حکومت ایده ال خود برداشت و بر اسلامی بودن آن تاکید کرده بود. پس چطور بنی صدر و یارانش میگویند که ما روحانیت را نشناختیم. خمینی که در جریان انقلاب سپید آشکارا با حق رای زنان مخالفت کرده بود و آن را مغایر با اسلام معرفی کرده بود. مگر جریان شیخ فضل الله نوری را نمیدانستند این روشنفکرنماهای تاریک اندیش. مگر ماجرای مشروطه مشروعه را نخوانده بودند. پس دیگر بیان اینکه ما روحانیون را نشناختیم، کلامی جز طنز نمیباشد.
از نظر من خمینی بسیار صادق بوده در کلام و گفتارش و هیچ فریبی نداده. خمینی خواستار حکومت اسلامی شیعی بوده و آن را هم به درستی پیاده کرد. در هواپیما هم گفت که هیچ احساسی نسبت به میهن ندارد و زمان حکومتش هم کاملا نشان داد که بی احساس است نسبت به میهن و به همین دلیل میخواست تخت جمشید ما را تخریب کند. خمینی کاملا صادق و راستگو بود در بیان مواضع خود برخلاف بنی صدر و دیگر شورشیان. هیچ انقلابی هم دزدیده نشد. مردم آن زمان گوسفند صفت پشت خمینی بودند و هرچه او میگفتند تایید میکردند. وقتی گفت بازرگان خوب است، مردم هم قبول کردند و وقتی لازم شد حمایت خود را برداشت. در مورد بنی صدر هم اینجنین میباشد. بنی صدر هنوز فکر میکند که مردم او را انتخاب کردند و در توهم کامل به سر میبرد در حالیکه مردم حرف خمینی را تایید کردند که از بنی صدر حمایت کرده بود.
کاوه از دید من جامعه ایرانی دو مشکل اساسی داره. حداقل در این موضوع که بحث باز شده.
مشکل توده مردم اینه که حافظه تاریخی ضعیفی دارند و سریع حوادث تاریخی را فراموش میکنند. حتی اگر همین سه سال پیش اتفاق افتاده باشد. این مشکل ناشی از نخواندن تاریخ و نداشتن مطالعه است و مشکل فعالین سیاسی، اجتماعی و همچنین پژوهشگران ما اینه که خودشون رو کاملا در یک پیله ایدئولوژیک زده محدود کرده اند و قصد هم ندارند از این پیله تنیده به دور خود بیرون آیند.یعنی عقایدشان به آنها اجازه نمیده که پیرامون خود را بدون تعصبات حزبی و گروهی ببینند و دانسته وقایع را به نفع منش سیاسی خود بازگو میکنند. این وضعیت باید از بین بره تا بشود گذشته را بدون دشمنی بازگو کرد و با عبرت گرفتن از گذشته، آینده سیاسی کشور را ساخت . البته از دید من بیشترین مشکل را نسل پیر و گذشته ایجاد کرده اند و نسل جدید نگاهی واقع بینانه تر دارند.
یکبار ندیدم که این شورشیان 57 نقد را به سوی خود نشانه روند. انتظارهایی از پادشاه فقید داشته اند که گویی پادشاه از کره ماه اومده بوده. روشنفکران همیشه طلبکار چیزهایی از شاه میخواستند که در واقع خودشان به آنها باور نداشتند.
این جماعت میگویند که پادشاه ما مذهبی بوده. بسیار خوب. از دید من این یک امتیاز بزرگ برای پادشاه ما بوده. چرا؟ هیچ کسی نمیتونه انکار کنه که پهلوی ها اولین حکومت سکولار را برپا کردند. خب یک فرد مذهبی اگر توانسته حکومتی سکولار برپا کند، نشان دهنده دموکرات بودن او و پذیرفتن یک اصل که حکومت باید غیر دینی باشد و در واقع اعتقادات خود را با سیاست قاطی نکرده و به اصول دموکراسی احترام گذاشته. خیلی سخته که یک فرد مذهبی بتواند سکولاریسم را پیاده کند ولی پادشاه ما اینکار را به درستی انجام داده است در زمان خود. اگر اعتقاداتی هم داشته، کاملا شخصی بوده و کسی را مجبور به پذیرفتن عقاید خود نکرده. پادشاه که کسروی را محدود نکرد در روشنگری. ولی همگان میدانند که فداییان اسلام با گروهها و اشخاص مخالف شاه و انقلابی بسیار نزدیک بودند.
ببخشید که طولانی شد کاوه جان. حرف زیاده ولی از زمانی که وبلاگم بسته شده، فقط اینجا میتونم حرف بزنم و گوشه هایی هم در فیسبوک شخصی خودم.
پاینده باشی
پاینده ایران
بابک
درود بابک جان
حذفنکته جالب هست که یک سری میگن حکومت وقت به آخوندها آزادی میداد که هرچی میخوان بگن و هر کاری میخوان بکنن. اگر اینو بپذیریم پس دیگه اونکه بگن ما آخوندها رو نمیشناختیم دروغه. مگر چگونه یک طیف رو در جامعه میشناسن؟ عملکردشونو میبینن دیگه. آخوندها هم که به گفته همین جماعت آزاد بودن.
بنی صدر واسه خودش داستانه. من نمیدونم چقدر وقاحت میتونه در وجود یک انسان جمع بشه که اینگونه راحت بشینه جلوی دوربین و دروغ بگه.
متاسفانه ملتی که تاریخشو ندونه احتمالش زیاده که فریب بخوره و از اون بدتر ملتی است که شمار مورخین راستین و واقعیش در زمینه تاریخ معاصرش در خوشبینانه ترین حالت به اندازه انگشتان یک دست باشن. باقی یک مشت فسیل ایدئولوگ هستن متاسفانه.
جالب اینه که محمدرضا شاه در دو سه مورد اتفاقا بر خلاف این جماعت فسیل اونقدر شهامت داشته که بگه اشتباه کردم. کتاب پاسخ به تاریخ رو هرکسی خونده باشی تایید میکنه این موضوع رو ولی اونایی که جاروکش خمینی بودن هنوز با وقاحت میشینن میگن انقلاب ما رو خمینی دزدید.
درباره مذهبی بودن شاه هم حتی این جماعت یک طرفه به قاضی میرن. چجوریه که مذهبی بودن واسه شاه بده ولی واسه مصدق خوبه؟ چجوریه که شاه خائنه چون به آخوندها میدون داده (که صد البته کاملا اشتباه بوده کارش) ولی کسی که حتی به هنگام تلاش برای نوشتن قانون مدنی ایران میگه از روحانیون کمک بگیرید آدم خوبی میشه یا بازرگان و سنجابی با اون سابقه نکبت بارشون آدمای خوبی میشن؟
درباره کسروی هم اصولا باور من اینه که محمدرضا شاه جوان در اون دوره خیلی قدرتی نداشت و البته این چیزی از این چشم پوشی حکومت پهلوی از قتل کسروی در کاخ دادگستری کم نمیکنه اما گروهی که با افتخار از ترور کسروی و نخست وزیران ایران سخن میگفت یکی از پشتیبانان جبهه ملی شد و جالبه که به قاتلین کسروی در مجلسی که دست این به اصطلاح ملیون لقب قهرمان دادن.
پاینده باشی