دیروز به یکباره همه رسانه ها خبر از بستری شدن میرحسین موسوی و مشکل قلبی او دادند.
در مدت چند ساعت مشکلات زلزله زدگان آذرآبادگان و همینطور زلزله های پی در پی که در گوشه و کنار ایران زمین رخ می دهد و جنایات فجیع بشار اسد و اعلامیه هایی برای اعتراضات در پنج روز تعطیلی در تهران به فراموشی سپرده شد و همه سایت ها و شبکه های خبری وابسته خبر نخستشان به بستری شدن موسوی اختصاص یافت و در کنار آن دوباره بساط روضه خوانی این بار برای موسوی پهن شد و در مدح او سخنان زیادی گفته شد.
دیروز زمانیکه این مداحی ها را می دیدم متوجه شدم که گویا گروهی می خواهند از موسوی یک شهید دیگر بسازند و به مانند مصدق قاب عکسش را روی میز یا روی دیوار اتاقشان بگذارند و دوباره هر سال برایش روضه بخوانند و سینه بزنند و خود را ادامه دهنده راه او معرفی کنند.
این گروه می خواهند از موسوی یک بت دیگر بسازند تا از این پس اگر کسی از جمله دوران طلائی امام او و یا مسئولیت قوه مجریه در هشت سال از ده سال جنایت بار خمینی و یا سخنان ضد انسانی و متحجرانه اش در آن سالها سخن گفت بتشان را بر سر او بکوبند تا دیگر کسی با بتشان کاری نداشته باشد همان کاری که از حدود شصت سال پیش با مصدق انجام دادند.
روشنفکرنمایانی که چون خودشان سخنی قابل اتکا ندارند پشت قاب عکسها و بت هایشان سنگر می گیرند و با استفاده از آنها سخن می گویند و عمل می کنند تا در واقع از فرهنگ شهید ساز و شهید پرور جامعه ایران استفاده کنند.
فرهنگی که در آن متر و معیار قضاوت درباره افراد چگونگی مردن یا کنار رفتنشان از قدرت است و نه کارنامه عملکردشان و سخنانی که گفته اند.
فارغ از اینکه آیا موسوی به راستی دچار مشکل قلبی شده یا اینکه این یک خبر سازی بیشتر نیست اینگونه واکنش ها نشان از عزم این گروه از سیاسیون عمدتا اسلامی و چپ جهت ساختن یک شهید دیگر از موسوی و آفرینش یک کربلای دیگر دارد.
در اینجا نیاز است این نکته را گوشزد کنم که هدف من در این نوشته کوتاه به هیچ عنوان مقایسه و هم ردیف قرار دادن دکتر مصدق و میرحسین موسوی نیست. دکتر مصدق با همه اشتباهاتش یک تار مویش به همه این اسلامی ها می ارزد. اصل موضوع برخورد این لاشخورهای سیاسی و استفاده از نام این افراد است.
پی نوشت :
سوم شهریور سالروز یورش متجاوزانه نیروهای متوفقین و به ویژه دو استعمارگر پیر یعنی روسیه و انگلیس به خاک پاک ایران و سقوط ابرمرد تاریخ رضا شاه بزرگ است. سال گذشته به مناسبت همین روز نوشته ای کوتاه با نام سوم شهریور - سقوط رضا شاه و تاثیرات آن در وبلاگم منتشر کردم که گمان می کنم خواندنش خالی از لطف نباشد.
پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آباد و آزاد و به امید آگاهی ایرانی
سوم شهریور 2571
درود بر کاوه عزیزم،
پاسخحذفبسیار زیبا نوشتی کاوه جان :
" فرهنگی که در آن متر و معیار قضاوت درباره افراد چگونگی مردن یا کنار رفتنشان از قدرت است و نه کارنامه عملکردشان و سخنانی که گفته اند."
موتور چنین فرهنگی را از کار باید انداخت.
پاینده باشی
شناخت
درود بر شناخت نازنین
حذفمبارزه با بخش های آلوده فرهنگ ما که البته چیزی از زیبایی های فرهنگ ما نیز کم نمیکنه نیاز به کار فرهنگی داره و در مبارزه فرهنگی هم باید یاد بگیری که به دنبال موج نباشی و سخن درست رو بدون هیچگونه مصلحت اندیشی بگی که این متاسفانه وجود نداره در جامعه ما به اون شکل نیرومندش.
پاینده باشی
درود بر كاوه گرامي.
پاسخحذفبراي اين بت پرست ها، ميهن و خرد جايگاهي ندارد. اگر ذره اي احساس نسبت به ميهن داشتند، از درجا زدن در 28 مرداد بيرون مي آمدند و نجات ايران را معيار قرار ميدادند.
البته عجيب هم نيست. چراكه اين جماعت از زير عباي خميني بيرون آمده اند.
سپاس از تو.
درود بردیای عزیز
حذفاینها گروهی لاشخور هستن که تنها منتظرن یکی از قدرت سقوط کنه یا بمیره و واسش سینه بزنن و روضه بخونن و به هیچ عنوان منافع میهن و ملت در ذهن اینها جایی نداره.
پاینده باشی
درود همه ی سپاهان بر کاوه
پاسخحذفچطور است در بزنگاهای تاریخی از پاچه های این لاشه خوران اینچنین لجن پراکنده میشود؟
درود بر تو دوست نازنینم
حذفدیدگاه شخصی من درباره این پرسش شما اینه که خیلی از اینها ماموریت دارند که در برهه هایی افکار عمومی رو منحرف کنن و برخیشون هم چون خودشون وزنه قابل اتکایی نیستن و حرفشون خریداری نداره به این بت ها آویزون میشن تا بلکه نیمچه اعتباری به حرفاشون بدهند.
براي اين جماعت روضه خوان، همه چيز در "دوران طلايي امامشان" خلاصه ميشود. به هيچ وجه ملت را قبول ندارند و هميشه از "امت" ياد ميكنند.
پاسخحذفهنوز يادمان نرفته صحبت كديور را كه گفت: "هم غزه هم لبنان".
يعني همه ما از امت اسلام هستيم و مليت معنايي ندارد.
سپاس از شما كاوه عزيز.
بردیا جان روضه خوانی متاسفانه یکی از آلودگی های فرهنگی ماست و همین سبب میشه که این لاشخورها و فرصت طلبان سیاسی همیشه منتظر یک فرصت باشن تا با پهن کردن بساط روضه خونی به خیال خودشون کارشون رو پیش ببرن.
حذفدروغ و اصولا خیلی از بی اخلاقی های دیگه بخشی از کار سیاسی ماست. نمیدونم اون مقاله یکی دو سال پیش اکبر گنجی رو خوندی یا نه که میگفت ما به دروغ میگفتیم شاه 150 هزار زندانی سیاسی داره یا شاه 30 هزار نفر رو کشته. ما به دروغ کشته شدن تختی و شریعتی و صمد بهرنگی و مصطفی خمینی مینداختیم گردن شاه.
اساسا اخلاق در فعالیت سیاسی این جماعت جایی نداره و هر کاری رو اگر حس کنن در جهت منافعشونه انجام میدن.
اون یارو کدیور میاد راست راست تو صدای آمریکا دروغ میگه یا مصاحبه میکنه با بی بی سی و بر علیه همجنس گرایان و بهائیان سخن میگه. تریبون هم همیشه داره و پولش هم خوب میرسه و کرسی دانشگاهی هم واسش خریداری شده.
شاد باشی دوست عزیزم