من در خانواده ای بزرگ شدم که در عین اینکه همیشه عشق و محبت در آن وجود داشته اما مخالف و گاهی حتی دشمن خانواده پهلوی بودند و من هم به مانند بسیارانی دیگر تا دوران نوجوانی دنباله رو باورهای خانواده ام بودم و البته شستشوی مغزی و دروغهایی که درباره پهلوی ها در مدارس این جمهوری پر برکت گفته می شد نیز تاثیر بسزایی در دیدگاه من درباره دوره پهلوی و خاندان پهلوی تا آن دوران داشت تا اینکه علاقه یا بهتر است بگویم شیفتگی من به تاریخ سبب شد که تاریخ معاصر سرزمینم را از منابع مختلف و از دیدگاه های متفاوت مطالعه کنم و آن زمان بود که دو پادشاه ایران ساز و درگذشته پهلوی برایم تبدیل به دو تن از میهن پرست ترین ایرانیان و رقم زننده یکی از دوره های درخشان تاریخ ایران شدند و همیشه افسوس میخوردم و میخورم که سرزمینم دیگر آن قدرت و اعتبار دوره پهلوی را ندارد و این برایم تبدیل به یک آرزو شد که نهاد پادشاهی به عنوان به عنوان یک میراث ملی و تاریخی و نهادی که با هویت ملی ایرانیان سخت گره خورده است دوباره به سرزمینم بازگردد و همچنین عدم این بازگشت را عامل قطع جریان ناسیونالیسم ایرانی یا ناسیونالیسم هویت محور (این نامی است که خودم روی این جریان گذاشته ام) در ایران زمین می دانم و مشخص بوده و است که شخصی که می تواند این نهاد را نمایندگی کند ولیعهد پیشین ایران و فرزند محمدرضا شاه فقید یعنی شاهزاده رضا پهلوی است.
در طول سالها همواره از این موضوع افسوس می خوردم که شاهزاده آنچنان که باید و شاید فعالیت سیاسی در راه مبارزه با این رژیم ندارد و خوشبختانه سرانجام شاهد بودیم که از سه چهار سال گذشته فعالیت سیاسی او نسبت به گذشته بسیار پر رنگ تر شده است.
اما چیزی که سبب شد من تصمیم بگیرم این چند خط را بنویسم سخنانی است که اخیرا شاهزاده مرتب تکرار می کنند و آخرین نمونه آن آدینه شب گذشته در گفتگو با آقای شهرام همایون بود.
ایشان به تازگی و مرتبا تکرار می کند که برخی افراد که خود را هوادار او معرفی می کنند قصد ضربه زدن به او را دارند (نقل به مضمون) و حتی در گفتگویی که چند ماه پیش با نویسنده گرانقدر سرزمینمان بانو الهه بقراط داشتند تاکید کردند که هوادارانش باید آنگونه رفتارکنند که مد نظر اوست. در واقع می توان از گفته های ایشان در آن گفتگو اینگونه برداشت کرد ایشان به جای هوادار گروهی مرید و پیرو می خواهد و البته به دلیل آنکه فرهنگ زشت مرشد و مرید پروری در جامعه ایران وجود پر رنگی دارد بسیاری از کسانیکه خود را هوادار او می دانند هم نا خود آگاه رفتار خود را با گفته های شاهزاده منطبق می کنند اما من و بی گمان شمار دیگری از دوستداران او مرید او نیستیم و منتظر نیستیم که ببینیم مرشدمان چه می گوید تا سخنان و عملکرد خود را با گفته های او منطبق کنیم زیرا بی گمان او هم به مانند هر انسان دیگری می تواند سخنی بگوید یا کاری انجام دهد که از دید من درست نباشد کما اینکه تا به اینجا نیز اینگونه بوده.
من شخصا نمی دانم که این سخنان شاهزاده از روی باور است یا برای بدست آوردن دل مشتی فسیل سیاسی است که دشمنانی خونین پدرش بودند و حتی با نام زیبای پهلوی مشکل دارند یا شاید هم از روی مشاوره های کاملا اشتباهی است که او از اشخاص بی صلاحیت می گیرد اما می دانم که این سخنان به دو دلیل تنها دشمنان او را شاد می کند.
نخست اینکه هر بار ایشان سخنانی از این دست می زنند تنها سبب بی اعتمادی میان هوادارانش می شود زیرا هواداران او به جان یکدیگر می افتند و مرتب خطاب به یکدیگر می گویند که شاهزاده فلان سخن را گفت ولی تو چیز دیگر می گویی پس تو هوادار شاهزاده نیستی و قصد تخریب داری و بذر بی اعتمادی که به خودی خود به دلیل فرستاده شدن مزدوران از سوی جمهوری اسلامی در میان همه طیف ها وجود دارد با این دست سخنان در میان هواداران و دوستداران شاهزاده به سرعت بارور می شود و دوم اینکه شاهزاده با این سخنان (به گمان من) تنها به امید آنکه دل فسیل های سیاسی و دشمنان خود را بدست آورد حداقل بخشی از هوادارانش را از خود می راند.
من اصولا با این فرهنگ اعلان برائت کردن میانه خوبی ندارم اما شاهزاده هر روز از شماری از هوادارانش اعلان برائت می کند. پرسش من این است که چرا شاهزاده هر روز هوادارانش را به زیر تازیانه می کشد اما حتی یک بار از موجود نان به نرخ روز خوری مانند شهریار آهی که هر روز سر در یک آخور دارد و مسئول دفتر ایشان بوده و به ایشان هم مشاوره می داده اعلان برائت نمی کند؟
این راهی که شاهزاده به هر دلیلی برگزیده و هر روز برای اثبات دموکرات بودن خود به مشتی فسیل سیاسی به بخشی از هوادارانش بد و بیراه می گوید و آنها را از خود می راند تنها دشمنانش را شاد می کند و هیچ دستاورد دیگری نخواهد داشت.
پادشاهیخواهان به واسطه وجود شاهزاده رضا پهلوی و سابقه آوردن مدرنیسم از سوی دو پادشاه درگذشته پهلوی بیشترین پتانسیل را برای همبستگی و به وجود آوردن یک آلترناتیو مدرن و ناسیونالیست در برابر این رژیم داشتند اما متاسفانه سخنان و عملکرد شاهزاده که می توانست این همبستگی را در میان این گروه به وجود آورد و مشکلات شخصی افراد با یکدیگر را پایان دهد تا به امروز تنها سبب چند دستگی میان این طیف شده است و با این راهی که شاهزاده برای بدست آوردن دل دشمنان خونی و ژنتیکی خود در پیش گرفته اند دور نخواهد بود روزی که شاهزاده از پادشاهی برای ایران دست بکشد و خود را یک شهروند عادی معرفی کند و هم مهمترین برگ خود را به عنوان نوه رضا شاه بزرگ و فرزند محمدرضا شاه فقید بسوزاند و هم آینده ایران را به نابودی بکشاند.
تا زمانیکه شاهزاده عمیقا درک نکند که یک شهروند عادی نیست و باید به جای آنکه خود را از پدر و پدربزرگش جدا کند به آنها افتخار کند و با هر ایران فروش و حتی تجزیه طلبی گفتگو نکند و هدفش این نباشد دل همه را بدست آورد یا به قول مانوک خدابخشیان گرامی به جای شاهزاده برای همه رضا جان باشد راه به جایی نخواهیم برد.
نمی دانم که آیا شاهزاده این نوشته را می خواند یا خیر اما به هر حال این چند خط را نوشتم چون گمان می کردم ننوشتن و نگفتن این سخنان به عنوان یک جوان ایرانی یک خیانت است.
پیشاپیش یلدا را به همه ایرانیان میهن پرست خجسته باد می گویم و همینطور کریسمس و سال نوی میلادی را نیز به هم میهنان مسیحی و همه ایرانیانی که در هر جای دنیا این روزها را جشن می گیرند شاد باش می گویم.
پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی یکپارچه ، آباد و آزاد و به امید آگاهی ایرانی
بیست و هشتم آذر 2571