گویا در جامعه ایران هر کسی بمیرد عزیز می شود. فارغ از اینکه شخص مرده واقعا شایسته ستایش باشد یا نه پس از مرگ تنها و تنها باید او را ستایش کرد زیرا به موجب یکی از آلودگی های فرهنگی ما باید به مرده احترام گذاشت و این احترام گذاشتن هم بدان معناست که کسی نباید بگوید بالای چشمش ابرو بوده.
این موضوع ممکن است برای یک شخص درگذشته که از مردم عادی بوده کار خوبی باشد ولی زمانیکه پای یک شخصیت سیاسی به میان می آید بسیار بد و بی معنا است.
زمانیکه یک شخصیت سیاسی سرشناس می میرد دیگر برای برخی افراد (بسته به محبوبیت فرد درگذشته تعداد و درصد این افراد هم متفاوت است) آن فرد تبدیل به بت می شود. بتی که نباید از هیچ بخشش ایرادی گرفت و فقط و فقط باید از او تعریف و تمجید کرد و اگر ایراد بگیری انواع و اقسام برچسب ها را می خوری.
در واقع می توان گفت مردن افراد و حتی چگونه مردن آنها رابطه ای مستقیم و خطی با غیر قابل انتقاد بودنشان دارد.
در تاریخ ما و به ویژه معاصر ما از این دست بت های مرده زیاد داریم که نیازی هم به آوردن نامشان نیست. بسته به خط فکری و ایدئولوژیک افراد هرکسی برای خود بتی ساخته و تراشیده و در نظر او تاریخ به دو بخش پیش از آن بت و پس از آن بت تقسیم شده است.
نکته جالب این است که بسیاری از پرستندگان بت های مختلف تاریخ معاصر حتی در زمان زندگی بت خود به دنیا نیامده اند. اگر اینگونه است پس به کدامین دلیل یک شخص روی کسی که اصلا در زمان زندگی اش زنده نبوده تعصب پیدا می کند؟ دلیلش مشخص است و چیزی نیست جز روضه ها و مرثیه هایی که از سوی افراد مسن تر که در زمان زندگی خود آن بت را دیده اند خوانده می شود و به مرور آن شخص جوان به مانند آن اشخاص پیر روی آن مرده تعصب پیدا می کند و سپس این دور تسلسل دوره به دوره و نسل به نسل ادامه پیدا کند و آن شخص هم همان روضه ها را برای افراد جوان تر از خود می خواند و حتی ممکن است بت تازه ای برای جوان ترها بتراشد و اینگونه است که این آلودگی فرهنگی در تک تک سلول های جامعه ریشه دوانده است و مرده های مختلف برای گروه های مختلف بت هستند و در واقع صاحب تقدس می باشند.
این همان مکانیسمی است که دین سازان و دین فروشان برای جا انداختن دین در جامعه استفاده می کنند یعنی به شخص یا اشخاص یا موجوداتی تقدس می دهند و آنها بدین گونه مقدس و معصوم و غیر قابل نقد می شوند و پیروان دین مومن می شوند یعنی ایمان می آورند و زمانیکه انسان به چیزی ایمان آورد یعنی یک پرده سیاه و ضخیم در برابر خرد و اندیشه خود می کشد.
مهم نیست که ایمان به پیغمبر و امام و دین باشد یا به یک شخصیت سیاسی زنده یا مرده. در هر دو صورت انسان مومن حتی اگر درسخوانده و تحصیلکرده باشد یک متعصب بی منطق است..
اما راه حل این آلودگی فرهنگی چیست؟
راه حل این معضل فرهنگی مشخص است. از نقد کردن هیچ شخص زنده یا مرده ای نباید بترسیم و از سویی باید بدون ترس بگوییم که از فلان شخصیت زنده یا مرده به دلایلی خوشمان نمی آید. نگران این نباشیم که اشخاصی که روی آن فرد تعصب دارند چه برچسبی به ما بزنند. هرچه بگویند مهم نیست چون انسان متعصب سخنش از روی منطق نیست.
البته در عین حال در نقد کردن یا اظهار عدم علاقه به هر شخصیت باید اخلاقیات را رعایت کرد یعنی از واژگان زشت استفاده نکنیم و از سوی دیگر در اظهار نظر درباره هر شخصیتی از دروغ گفتن بپرهیزیم.
این بخش اول راه حل بود و در واقع بخش ساده تر آن بود زیرا همه برایمان اظهار نظر درباره شخص مورد تعصب دیگری ساده است اما چیزی که سخت است و در واقع بخش دوم این راه حل این است که خودمان روی هیچ شخص یا اشخاص زنده یا مرده ای تعصب نداشته باشیم و به دیگرانی که به مانند ما ممکن است او را دوست نداشته باشند برچسب نزنیم و بپذیریم که همه به مانند ما فکر نمی کنند.
البته یک نکته فراموش نشود و آن این است که هواداری و علاقه داشتن به هیچ شخصیتی ایرادی ندارد ولی زمانی مشکل پیش می آید که علاقه جای خود را به ایمان و تعصب و بت پرستی می دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیش از کامنت گذاشتن به نکات زیر توجه کنید :
1 - برای خود یک نام برگزینید و به گونه ناشناس کامنت نگذارید.
2 - داوری شما درباره من برای من ارزشی ندارد. پس آن را پیش خود نگه دارید.
3 - دشنام و اتهام بی سند به من و سایر نظر دهندگان ممنوع است.
4 - کامنت زیر هر پست باید در ارتباط با موضوع آن پست باشد.
در صورت رعایت نکردن هر یک از نکات بالا کامنت شما حذف خواهد شد.
پیروز باشید. پاینده ایران